نوید شاهد ایلام - صفحه 235

شهید جوزعلی جاسمی در روستاي خوشا دول از توابع شهرستان مهران در سال 1334 در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود او در كودكي بسيار شجاع و نترس بودند ايشان تا كلاس پنجم ابتدايي مشغول تحصيل بودند كه با وجود اينكه در روستا زندگي مي‌كردند ادامه تحصيل براي او مشكل مي‌نمود و تا قبل از خدمت سربازي به پدرشان در امر كشاورزي كمك مي‌كردند بعد از انقلاب و دوران جنگ تحميلي به استخدام اداره امور عشايري درآمدند ايشان در دوران حضورشان در امر عشايري تلاشهاي فراواني جهت عشاير منطقه انجام دادند چون علاقه زيادي به حضور در جبهه داشتند با اعزام سپاهيان محمد(ص) به جبهه‌هاي حق عليه باطل شتافتند چون فردي شجاع و با ايمان و متدين به انقلاب بودند پس از مدت كوتاهي حضور در جبهه فرماندهي گروهان شهيد عمار ياسر را به وي سپردند و پس از آن فرماندهي گردان 508 حضرت امير(ع)را به عهده او قرار دادند كه پس از رشادتهاي فراوان در دومین روز از خرداد ماه 1366در منطقه قلاويزان مهران بر اثر تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل گشتند.

همیشه امر به معروف ونهی از منکر کنید، امام را در پایان نماز دعا کنید، از کمک به رزمندگان ومسلمانان کوتاهی نکنید...

شهيد رضا ترنیان در دومین روز از شهریورماه 1343 در شهرستان مهران محفل خانواده ي الياس و كشور را روشن و گرم نمود وي در سن 7 سالگي وارد مدرسه شد ، دوران راهنمايي را تجربه مي كرد كه شهر شهيد مورد آماج گلوله هاي تانك دشمن بعثي قرار گرفت و شهيد همزمان به سپاه پاسداران پيوست و در عملياتهاي كربلاي يك و دو والفجر 5 نقش تعيين كننده اي داشت وي به سمت معاونت گردان و سپس فرمانده گردان ويژه منصوب و عاقبت در اولین روز از خردادماه 1366 در حين رشادت بر اثر تركش خمپاره ي دشمن به لقاء حق شتافت از شهيد 1 فرزند دختر به يادگار مانده است و مزار پاكش در صالح آباد قرار دارد.

سوم خرداد روز مقاومت و پیروزی است، به این معنا که همواره نتیجه پایداری و مقاومت طبق وعده الهی نصرت و پیروزی خواهد بود...

ای خدا حقم بسین له صدام لعین، روژو شو نیریم ارای شهر قصرشیرینم

غافل از اینکه بعد از سپری شدن ماه مبارک رمضان آن سال ، من و آن پیرمرد و سایر اسرای هم آسایشگاهی در کشور لبریز از کویر و کسالت عراق 8 سال تمام قصد غربت کردیم و اسرا با دست های دردمند و دلهای شکسته شان نغمه ی « اللهم فک کل اسیر» را مرور می کردند...

خانواده‌های شهدا، حافظان و پاسداران واقعی ارزش‌های انقلاب هستند و اولویت‌بخشی و رسیدگی به مسائل و مشکلات و کسب رضایت‌ خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگر از وظایف اصلی مسئولان است...

آغاز تجاوز رژیم بعث عراق به میهن اسلامی، براساس احساس وظیفه و لبیک به ندای امام و مقتدایش، حضرت امام خمینی (ره)، بعنوان نیروی بسیجی روانه ی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید...

وی تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم متوسطه ادامه داد و پس از آن با علاقه زیاد به نیروی انتظامی پیوست تا از امنیت مملکت اسلامی حراست و حفاظت نماید...

امیدوارم ادامه دهنده راهم باشید و همیشه امام عزیز را دعا و مرا نیز حلال کنید...

دست تقدیر الهی این چنین رقم خورده بود که روح الله در همان سنین کودکی براثر بیماری و تب شدید از نعمت شنوایی و تبع گویایی محروم بماند. اما خداوند حکیم روح الله را از هوش سرشاری بهره مند نموده بود و وی دارای قوه تفکر فوق العاده ای بود که ایشان را در فهم اصول زندگی و درک مسائل دینی و مذهبی کمک نمود...

من کنار زنده یاد ابوترابی نشسته بودم، ابوترابی در حالی که خودش را در پتویی پیچانده بود دستهایش را در زیر پتو فرو برده بود و آرام آرام سینه می زد، گفتم آقا سید! این چه دردی را دوا می کند که تو حالا در زیر پتو دستی هم به سینه بزنی...

بدانید که تک تک ما در قبال خون شهدا و خانواده های مظلوم آنها مسئول هستیم ، سعی کنیم در تمام مراحل طوری برخورد کنیم که خانواده های شهدا خوشحال شوند...

سن و سال اندک ، باعث شد وی نتواند به آرزوی خود یعنی حضور درجبهه و شهادت در راه اسلام و قرآن جامه عمل بپوشاند. او همواره در کارهای کشاورزی و دامداری در امرار و معاش خانواده ی خود نقش بسزایی داشت ...

نام پدرش کرم علی و نام مادرش شهید نصرت پور در سال 1342 در خانواده ی مستضغف در ایلام دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی را در شهر ایلام گذراند . دوران راهنمایی را در مدرسه ی رودکی پشت سر گذاست و با شوق فراوان برای اخذ دیپلم راهی دبیرستان امیر کبیر شد ، و توانست دیپلم اقتصاد اجتمایی را در سال 1361 اخذ کند . در حالیکه بر عکس همسالانش ایام تعطیلی را به کار گری می پرداخت تا بتواند به خانواده کمکی کرده باشد . شهید در همان زمان از حکومت طاغوت و ستمشاهی متنفر بود و علاقه مند به دین و دیانت . او عاشق معلمی بود پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی همت گمارد و پس از 2 ماه آموزشی در پادگان شاهرود به منطقه میمک اعزام و پس از 6 ماه بیست و یکم اردیبهشت ماه 1363شربت شیرین شهادت را در منطقه ی عملیاتی (تنگ بیجار ) سر کشید و در گلزار شهدای علی صالح جای گرفت .

درم در نامه اش نوشته بود:« خواب دیده ام که امام حسین(ع) مرا دعوت کرده است و من دعوتش را پذیرفتم». همچنین در نامه نوشته بود اگر زنده بمانم روز عاشورا به خانه بر می گردم و همراه مردم در مسجد شهر به عزاداری می پردازیم...

شهید علی حسن حسینی فرزند حمدان درسال 1340 در روستای گوراب بالا از تابع شهرستان دهلران، دیده به جهان گشود دوران کودکی را در آغوش خانواده گذراند و به دلیل نبودن مدرسه در روستا نتوانست بهره ای از علم و سواد ببرد. شهید همواره جهت فرا گرفتن مسائل دینی تلاش می نمود. با آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن اسلامی براساس احساس وظیفه و لبیک به ندای امام و مقتدایش ، حضرت امام خمینی (ره)، سال 61 خدمت سربازی را آغاز و دوره آموزش نظامی را در تهران گذراند سپس روانه ی جبهه های حق علیه باطل گردید. وی سپس به جبهه سومار اعزام شد و بعد از هفت روز از اعزام به سومار با دلاوری ها و رشادت های درخشان در دفاع از میهن اسلامی سرانجام در بیستمین روز از اردیبهشت ماه 1362 به فیض شهادت نائل آمد.

دنیا چه بزرگ است تا چشم کار می کند جای شما خالیست ولی نه، این دنیاست که کوچک است و لیاقت بزرگی شما را ندارد چرا که رقص شعله های رزمتان در دل تاریک شب از هر کران پیداست...

آن روزها قبل از شهادتش حرف های عجیبی می زد کارهایی می کرد که حسابی منو می ترساند یک بار بهم گفت:مادر یه عکس از خودت بهم بده، برم جبهه یادگاری پیشم باشه دلم برات خیلی تنگ میشه...

به عنوان تذکر و تکلیف اسلامی موظف هستیم همواره خودمان را به امر به معروف و نهی از منکر سفارش کنیم...