فارس - خاطرات شهدا

خاطرات شهدا
با یک صلوات دوبه از گل برخاست
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۴»

با یک صلوات دوبه از گل برخاست

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «موتور يدک کش بالا رفت و به جلو حرکت نمود ولی هر چه به خود فشار مي آورد کمتر می‌توانست دوبه را به جلو براند. آخر ما در گل و لای کنارساحل گيرکرده بوديم به دستور ناخدا، طناب‌ها را از جلو دوبه باز  کرديم و به عقب آن بستيم ولی...» قسمت چهاردهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نان ساده‌ای بر شعله‌ی حلب
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۳»

نان ساده‌ای بر شعله‌ی حلب

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «مثل اینکه آنها هم در ساحل بیکار نشسته بودند مقداری آرد خمیر کرده بودند و در یک حلب روغن هم به عنوان تنور داخلش آتش روشن کرده بود و بر روی آن نان پخته بودند و مقداری هم گندم برشعله کرده و برای ما آوردند و ما هم از بس گرسنه‌مان بود همه آنها را خوردیم...» قسمت سیزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
«ناخدا محمد»؛ نامی آشنا که خبری خوش همراه داشت
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۲»

«ناخدا محمد»؛ نامی آشنا که خبری خوش همراه داشت

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «هر چه دقت بیشتری در اطرافمان می‌زدیم کمتر به نتیجه می‌رسیدیم در نهایت پس از ساعتی تحرک و خیره شدن به نقاط کور دریا بدون آنکه ردی از آن صدا را کشف کنیم دوباره هر کس به سرجای خودش رفت و خوابید...» قسمت دوازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
تنها به روی دوبه
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۱»

تنها به روی دوبه

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از این حادثه تفکر‌ها به دوگونه شد. عده‌ای گفتند ما می‌رویم داخل جزیره لااقل آنجا اگر خبری بشود جان‌پناهی داریم و گروهی دیگر گفتند اگر ما به داخل جزیره رفتیم و آب دریا دوبه را با خود برد آنوقت چه کار کنیم. تقریباً افکار هر دو گروه قابل تفکر و تامل بود...» قسمت یازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
مانور هواپیماهای جنگی بر فراز جزیره و نجات رزمندگان از خطر بمباران
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۰»

مانور هواپیماهای جنگی بر فراز جزیره و نجات رزمندگان از خطر بمباران

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در آن صبح هوا خیلی سرد بود پتو‌هایی که همراه داشتیم به دور خودمان پیچیدیم و در گوشه‌ای نشستیم و سرمان را به سمت آسمان بلند کردیم و با خدای خودمان راز و نیاز می‌کردیم که...» قسمت دهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نگهبانی شبانه و جیره‌بندی غذا بر روی اموج دریا
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۹»

نگهبانی شبانه و جیره‌بندی غذا بر روی اموج دریا

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «فرماندهی که همراه ما بود با بی‌سیم با زبان التماس می‌گفت برادران شما را به خدا قسم به ما کمک کنید ما روی دریا مانده‌ایم و غذا و آب نداریم اگر به ما نرسید امکان دارد همه ما...» قسمت نهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
تلاش برای مهار دوبه در ساحل ناشناخته
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۸»

تلاش برای مهار دوبه در ساحل ناشناخته

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آن روزگار را در آن شب از بس همه تلاش می‌کردند تا بلکه راه نجاتی بیابند ولی موفق نمی‌شدند تقریباً نزدیکی‌های صبح بود که همه از فرط خستگی خوابشان برد...» قسمت هشتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
قطع ارتباط دوبه با یدک‌کش و سرگردانی بر امواج دریا
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۷»

قطع ارتباط دوبه با یدک‌کش و سرگردانی بر امواج دریا

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « تعداد افرادی که در دوبه بوديم حدود يکصد نفر می‌شد و همه خوشحال بوديم از اينکه اين همه دردسر و سردرگمی رفع شده و ما آخر به آنجايی که آرزويمان بود می‌رسيديم. يدک کش همينطور به حرکت خود ادامه می‌داد...» قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
توقف سه‌روزه در ماهشهر
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۶»

توقف سه‌روزه در ماهشهر

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «همه ما به طرف هلی‌کوپتر حرکت کردیم و وقتی به آنجا رسیدیم مشاهده نمودیم که تمام سالن این وسیله پرنده پر از جنازه است در بدو ورودمان اول فاتحه‌ای برای شادی روحشان فرستادیم...» قسمت ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
مشاهده ویرانی سوسنگرد و رنج مردم در آتش دشمن بعثی
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۵»

مشاهده ویرانی سوسنگرد و رنج مردم در آتش دشمن بعثی

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يادم هست زمانی که در سوسنگرد رفتيم وضع مردم خيلی دردآور بود عراق مقدار زيادی ازخاک آنجا را تصرف کرده بود و شهر را تقريباً باخاک يکسان کرده و مال و اموال مردم را غارت کرده بود...» قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
۱
طراحی و تولید: ایران سامانه