زائر زخم

علم ها يك طرف و درفش ها طرف ديگر. علم هاي سياه به شاخه هاي درخت آويزان بودند و نشان از شكوه حماسه اي مي دادند كه در تاريخ اسطوره شده بود. درفش ها اما بر دوش خانه سنگيني مي كرد.
 دهه محرم با جشن هاي 2500 ساله تلاقي پيدا كرده بود . يك طرف ماجرا كدخداي روستا و درفش هاي شاهنشاهي بود و طرف ديگر علم هاي سياه نهضت حسيني.
كدخداي روستا با تمام توان دستور داد تا علم ها را جمع كنند و درفش ها را به اهتراز در آورند. اما كرم، در مقابلش ايستادگي كرد. مدتي بود كه از عراق برگشته بودند و درست در نجف بود كه به واسطه آشنايي با جريان انقلاب، سعي در بيداري مردمي داشت كه زخم تازيانه جور را بر گرده داشتند. " كرم" درد داشت.دردي كه همين مردم داشتند.
 ياد گرفته بود كوتاه نيايد. هنوز خاطره اي تلخ اخراج اجباري از كشور عراق را در ذهن داشت كه چطور پليس عراقي تمامي دارايي اي كه از دسترنج خود جمع كرده بود، به زور مصادره كرد و در مرز رهايش كردند. هنوز به ياد داشت كه چطور به واسطه فيض اهل بيت پيامبر (ص) ، در اين سوي مرز سوار ماشيني از زائرين عراقي شد كه قصد زيارت امام هشتم (ع) را داشتند و او با آنكه سكه اي در جيب نداشت به همراه آنان به زيارت امام هشتم رفت و بازگشت ، بي آنكه يكي از آنها اعتراضي بكند. اين فيض در او بود تا آنكه با گسترش دامنه اعتراضات به خيل تظاهراتت كنندگان پيوست و بعدها با پيروزي انقلاب در كميته هاي انقلاب اسلامي عضو شد و با شروع جنگ راهي خط مقدم گشت و در سال 62 در عمليات والفجر 3 ، به آرزويش رسيد.

انتهاي پيام/ز