وصیت نامه - صفحه 64

ارايه ي تحليل توصيفي، جامعه شناختي و روانشناختي از وصيتنامه هاي شهدا؛ اين تحليل توصيفي در سطوح كمی و عيني و ذهني و انتظاري؛ يعني، انتظاري كه شهدا از خانواده، مردم و مسؤولين دارند، صورت خواهد گرفت تا توالي هاي منظمـي در آنهـا پيدا شود...

شهدا زنده هستند و به قول آيه کريمه نزد خدا روزي مي خورند شماها دلتان براي خودتان بسوزد و من بسا افتخار مي کنم که در جبهه و در راه حق شهيد شدم اگر خداوند متعال مرا قبول کند و مرا از اين همه گناهي که در اين دنيا مرتکب شدم مرا ببخشد .

برادران سپاه : نماز جماعت را ترک نکنید و شبهاي جمعه دعاي کميل را بخوانيد و بيشترين وقت بيکاري را به کتاب خواندن و مطالعه بپردازيد و ديگر اينکه خيلي بيدار و هوشيار باشيد که ضد انقلاب در سپاه نفوذ نکند و ضربه به اسلام بزند.

این بار با عزمی راسخ و لبیک گویی به ندای پیر جماران سینه ها را در برابر ارتش تا دندان مسلح رژیم بعثی قرار داد تا به دشمن بفهمانند مردان دلاور استان ایلام چون شیر بر سینه ناپاک آنها خواهند نشست و خواب را از دیدگان آنها خواهند گرفت...

ما بايد در برابر شهداى عزيزمان كه خونشان به زمين ريخته شده وظايفى را انجام دهيم از يك سو، بمانيم تا شهيد شويم و از سوى ديگر بايد شهيد شويم تا آينده بماند هم بايد شهيد شد تا فردا بماند و همه بايد بمانيم تا فردا را بسازيم.

محمد جعفرخانی، دوازدهم مهر ماه سال ۱۳۴۴ در ولازجرد بویین زهرا به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش ربابه محرمی ولازجردی نام داشت. تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسطه ادامه داد. در تاریخ سوم بهمن ماه سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و دارای ۲ فرزند پسر و یک دختر بود. پاسدار سپاه بود و توسط سپاه صابرین تهران به عنوان فرمانده گردان در عملیات پدافند منطقه شیخ محمد حضور یافت. سیزدهم شهریور ماه سال ۱۳۹۰ و در حین درگیری با گروهک ضد انقلاب پژاک بر اثر اصابت ترکش و خمپاره و گلوله ی مستقیم و جراحات وارده شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرک مدرس از توابع بویین زهرا واقع است.

مدتی را نیز در حوزه مشغول تحصیل بود که حضرت امام ( ره ) فرمان حضور جوانان برای مقابله با هجوم بعثیان را صادر نمود که وی درس حوزه و طلبگی را رها و به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب درآمد و همراه تیپ 127 مقداد جهت حضور در کربلای 5 عازم منطقه جنوب کشور شد و بلاخره در تاریخ 22 بهمن 1365 همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

در تمام مراحل طوری برخورد کنید که خانواده های شهدا خوشحال شوند. خدایی نکرده شیطان ما را از مسیر اصلی مان که همان قرب خداوند است و دفاع از حق محرو مان جهان و جهاد و شهادت است منحرف نسازد...

قدرت‌الله چگینی، سی‌ام دی ۱۳۲۶، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامرضا و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته مترجمی زبان عربی درس خواند. معاون اداره آموزش و پرورش بود. سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. دوازدهم شهریور ۱۳۶۰، در قزوین مورد سوءقصد گروه‌های ضدانقلاب قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

برادر ایمانیم! سلاحم را بردار و با آن بنویس مرگ بر استکبار از شیطان تا فرعونیان زمان ها ( صدام، ریگان ها ) و در کلاس همیشه اولین کلمه را با رنگ قرمز که نشانه ی خون حسین ( ع ) است بنویس وآغاز کن تا به فرزندان و نونهالان درس آزادگی و ایمان و فداکاری بدهد.

كسى كه شهيد مى‌شود تازه اول زندگى خود را شروع كرده است و آنهم در نزد خدا ...

برادرانی که این وصیت نامه را می شنوند و یا به آن ها خواهند رسید فقط یک تقاضا دارم و آن این که امام را قلب العارفین و امام المسلمین را تنها نگذارید.

سردار علیجان میرشکار در نخستین سالگرد شهادت سردار شهید «محمدعلی شکوهی» كه سه ‌شنبه 30 مرداد ماه 97 در حسینیه چهارده تن معصوم (ع) آمل برگزار شد؛ با بیان اينكه وصیت نامه شهدا پر از رمز و رازی است که باید کشف شود و خواندن آن را در اولویت کارهایتان قرار دهید.

خدایا! حال که در انجام ماموریتی الهی هستم ترا به یاری می طلبم و به تو سوگند یاد می کنم که همیشه تا آخرین نفس در راه مقدس تو و برای یاری دین تو مستحکم و جان بر کف در راهت فداکاری کنم.

برادرانم اگر من در میان شما نیستم به هیچ وجه ناراحت نباشید اسلحه ام بردارید و گوش به فرمان امام عزیزمان باشید و راه این شهیدان که به خاطر قرآن و دین مبین اسلام کشته می شوند ادامه دهید...

خواهرم از دو سنگری که داری غفلت ننما؛ یکی خواندن قرآن و نماز و دیگری سنگر مدرسه. خواهش من این است که تا می توانی خود را به اسلام و قرآن نزدیک کن. به والدین احترام بگذار و در خواندن کتب درسی و اسلامی نهایت تلاش خود را انجام بده؛ چون یک انسان با سواد باید در این جامعه ( مفید ) باشد.

اگر شهيد شدم كارت سپاهم را آغشته به خون كنيد و در سنين جواني به فرزندم بدهيد ، تا بداند كه پدرش درچه راهي كشته شده و به دست چه كساني كشته شده

اسطوره هاى تاريخ كارى از معاونت فرهنگى بنياد شهيد و امور ايثارگران استان مازندران مى باشد كه به گزيده اى از وصيت نامه «شهيد ايرج عبدى» مى پردازد.

آنقدر به جبهه مى روم و مى جنگم تا شهيد شوم، اگر فيض شهادت نصيبم گشت آنانكه پيرو خط سرخ امام خمينى نيستند و به ولايت او اعتماد ندارند بر من نگريند و بر جنازه من حاضر نشوند.

پدرم نمى دانى برايم اين چهار حرف چقدر شيرين و گوارا است! يعنى كلمه شهيد. پدرم هر انسان براى رسيدن به اين كلمه چهار حرفى بايد راههاى زيادى را طى كند و در ضمن بايد توجه داشته باشد كه اين چهار حرف طورى تنظيم كند كه شهيد خوانده شود.