خاطرات شهدا - صفحه 162

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شهدا
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد افتخاری»
پدر شهید «سید محمد افتخاری» نقل می‌کند: «گفت: خواهر‌های من! حجاب، عفت و پاکدامنی خودتون رو حفظ کنین. طوری باشین که حضرت زینب و حضرت زهرا از شما راضی باشن. اون وقت زندگی‌تون درست می‌شه.»
کد خبر: ۴۳۰۰۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

شهادت 15خرداد؛
در روز اول که ما به مهاباد آمديم تعدادی از افراد دمکرات را اعدام کردند و در مهاباد منافقها عزاي عمومي اعلام کردند.
کد خبر: ۴۲۹۹۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۷

به روایت ملکانی از آشنایان شهید:
پانزدهم خرداد ماه سال 1359 در شهرستان ماکو در مبارزه ای شجاعانه با گروهک ضد انقلاب به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
کد خبر: ۴۲۹۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

عملیات به طرف ايوان دره بود صبح بعد از نماز حرکت کردم و بعد از گذشتن مسافتی در جاده ايوان دره به طرف چپ جاده پيچيده و بعد از گذشت در روستائی رسيديم در آنجا پياده شديم سيد به من فرمان داد که با پنج نفر تيپی که نزديک روستا بود را گرفته من با آن چهار نفر به نام های حاجی خليل و نادر و مهدی و داود و خودم پنج نفر شديم .
کد خبر: ۴۲۹۷۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۲

معرفی کتاب
کتاب "تو برای من نمی مانی ..." روایت زندگی شهید عبدالرضا مجیدی کاری از واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری استان هرمزگان است که در ادامه به معرفی آن پرداخته می شود
کد خبر: ۴۲۹۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۲

شهید فریدون فتح الهیان
از آنها خواست که حرمت زیارتگاه را نگه دارند و اگر می خواهند تفریح کنند، کوهنوردی و گردش در دامن طبیعت را انتخاب کنند. آن قدر با متانت و خوب حرف زد که بچّه ها همه به حرفش کردند و کسی دست از پا خطا نکرد.
کد خبر: ۴۲۹۵۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۲

دشمن شکست خورده به تيراندازی مشغول بود تا عصر و عصر با تعدادی مجروح به عقب بازگشتيم و تعدادی از برادران ما که یا روی مين رفته بودن يا با تيربار دشمن به شهادت رسيده بودن همه چنان درد جلو در روزی زمين های گرم و شن زار خوزستان به خواب خوش فرو رفته بودن يادشان گرامي باد و راهشان جاويد.
کد خبر: ۴۲۹۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۹

شب معنوی و پرمحتوائی بود و در آن شب يک واقعه ای پيش آمده بود که يک گنگ به زبان آمده بود که اين يک معجزه ای شده بود و آن برادر به قول خودش امام زمان ديده بود. و برادران ديگر او را بوس مي کردن ويک بوي عطری از اين برادر بلند می شد و اين شب هم گذشت و فردا باز هم با صبحگاهی آغاز کرديم و آن روز هم گذشت.
کد خبر: ۴۲۹۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۸

شهید محّمد رضا غلام (فیض الهی)
نیمه های شب گفت:«صدات نمیاد. چرا یا مهدی نمی گی؟ ذکر بگو. کاری که از دست مون بر نمی یاد». تسبیح را از جیبم در آوردم. زخم هایم درد شدیدی گرفت. یک ساعت بعد دوباره صدایم زد:«مصطفی! نماز شب بخونیم، شاید دیگه نتونیم و آخرین نمازمون باشه».
کد خبر: ۴۲۹۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۸

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن محمدی
اون موقع هنوز پسرم شهید نشده بود . یه بار حسن آمد گفت ، بابا این گوسفند ها رو بفروش . گفتم ، چرا ؟ گفت: من میخوام برم جبهه . اگر نیومدم این گوسفند ها میرن کنار زراعت مردم و علف مردم رو میخورند . تو فردای قیامت باید جواب بدی . گفتم ، فقط هفت هشت تارو بده به خودم که اگر گوشت نیاز داشتیم ، داشته باشیم . دیدم همه رو فروخته و هیچی نگه نداشته . چند تا پیر به درد نخور رو نگه داشته بود . گفتم ، چرا این کارو کردی ؟ گفت ، بابا جان حرامه اگر من بخوام فقط خوب ها رو جدا کنم . کی میخواد جواب این ها رو بده .
کد خبر: ۴۲۹۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۹

خاطره ای از شهید عبدالعلی ناظم پور؛
بعضی از بچه های تخریب، خیلی اذیت می کردند مخصوصا بچه هایی که سنشان کم تر بود، به طوری که زمین و زمان ، از دستشان آسایش نداشت. وقتی شیطنت های شان گل می کرد دیگر کسی بگیرشان نبود.
کد خبر: ۴۲۹۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۵

شهید علی اکبر عنایت زاده
مناسبتی بود. ده پانزده روز متوالی کسی باید حسینیه را تمیز می کرد. علی اکبر داوطلب شد. آخر کار پرسیدم:«چیزی بهت دادن؟». گفت:«خواستم افتخاری کار کنم، برای مزد نبود. پیش خدا که گم نمی شه».
کد خبر: ۴۲۸۸۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۵

خاطراتی از شهید علی عربی
ما شکایت غذا رو می‌کنیم، امشب رفتیم جایی که مردم نه سقف بالای سر داشتن و نه سرپرست... اون جا آرزو کردم کاش قلبی نداشتم! چطور تا حالا بی‌خبر از این همه غم و غصه مردم، راحت داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم
کد خبر: ۴۲۸۷۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن قربانی
هربار تا جلوی چهارراه نادر میرفتم . این بار تا پلیس راه رفتم . گفت ، مامان چرا نمیری ؟ گفت ، نمیدونم نمی تونم برم . اومد یه مقدار کنارم نشست . گفت ، ناراحت نباش . میرم سه ماه دیگه میام . رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت .
کد خبر: ۴۲۸۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

شهید داود علی جعفری
گفتم:«به این که من چقدر سعی می کنم مثل تو بشم. تو شروع کردی به نماز خوندن، من هم نماز خون شدم. تو روزه گرفتی، من هم روزه دار شدم. تو مسجدی شدی، من هم مسجدی شدم. تو نماز جمعه رفتی من هم همراهت اومدم».
کد خبر: ۴۲۸۶۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

در سالروز شهادت شهید« یوسف کمال پور» منتشر می شود؛
برادر سالاري به درجه رفيع شهادت رسيد و بالا سر او رفتم و نگاهش كردم و چهره او را هيچ وقت فراموش نمي كنم هميشه نماز شب مي خواند و دعا مي كرد و چنان حرفهاي معني داري مي زد كه همه را شيفته كلامش مي كرد.
کد خبر: ۴۲۸۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

شهید علی علومی
دوست داشت بچه ها در مراسم دعا و نماز شرکت کنند. برای این که تشویقشان کند، مسابقه می گذاشت. جایزه ای هم خودش برایشان می خرید و به آنها می داد.
کد خبر: ۴۲۸۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

آزاد سازی خرمشهر و نقش رزمندگان استان سمنان
غروب که شد، فرماندهان ارتش هم باورشان شد که خرمشهر آزاد شد؛ البته نه همۀ خرمشهر. خرمشهر بزرگ بود. دستور دادند که به سرعت یک واحد برود و جاده شلمچه به عراق را ببندد تا عراق از آن طرف نیرو نیاورد. نمی‌توانست از طرف اروند نیرو بیاورد. غروب به خرمشهر رسیدم. راه را بلد نبودیم. همین طور سوار شدیم. گفتیم الی‌الله. بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم. امن‌ یجیبمان را خواندیم. وقتی از گمرک رد شدیم، ترسیدیم. نمی‌دانستیم کجاییم. حواسمان بود که نزدیک عراقی‌ها هستیم.
کد خبر: ۴۲۸۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن اخلاقی
بین همه ی برادرهام شهید خیلی آرام و دوست داشتنی بود . خیلی رفتارش خالص بود و به وضع ظاهریش خیلی میرسید . با اینکه اون زمان این چیزها بین مردم باب نبود . برادرم با اینکه بسیجی بود خیلی به آراستگی اش اهمیت می داد . وقتی هم دردو بیماری داشت ، خیلی کم پیش میومد که تو خونه مطرح کنه . بچه ی مظلومی بود .
کد خبر: ۴۲۸۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰

شهید عباس علومی
گفت:«داشتیم پرچم نصب می کردیم، چند تا از همسایه ها دور هم نشسته بودن و پشت سر یک نفر غیبت می کردن. هر کاری کردم نشنوم نشد».
کد خبر: ۴۲۸۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰