خاطرات شهدا - صفحه 161

خاطرات شهدا
سرداري كه هيچ گاه ادعای فرمانده نکرد

شهید ابوالحسنی الگوی سادگی و ساده زیستی

جبهه ها در 8 سال دفاع مقدس راههای به خدا رسیدن را به ما آموخت ، محل آموختن درس ایثار و شهادت بود .
خاطرات;

خاطراتی از شهید قاسم بنوی

قاسم بنوی ،در اولین روز بهار 1336 ه ش در وحدتیه ی بوشهر ،(بی برا) سابق چشم به دنیای خاکی باز کرد.سال 1361 به طور مستمر در جبهه های جنوب و غرب به دفاع از میهن اسلامی پرداخت. و در سمت معاونت فرماندهی گردان امام حسن (ع) در جزیره ی مجنون بود ،در تاریخ 4/ 4/ 1367 به شهادت رسید.

کرامات شهیدان؛ (109)شهيدي که شماره تابوتش را گفت

خیلی وقت بود منتظر نامه علی اکبر بودیم. دلواپسی امانمان را بریده بود تا اینکه یکی از بستگان از منطقه تلفن زد و گفت: علی اکبر شهید شده است و ۹ روز قبل جنازه اش را به مشهد فرستاده اند. چرا نمی روید آن را تحویل بگیرید؟...
خاطره خودنوشت شهيد حسام الدين بهمه ای (2)

ندای طنين انداز انقلاب

نوید شاهد - شهيد حسام الدين بهمه ای در دفتر خاطرات خود می نویسد: «فکارم هزاران برنامه طرح ريزي مي کرد تا اين که زمانه زياد خود را کنند و آن نداي طنين انداز انقلاب به رهبري امام بود و...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
معرفی کتاب

مجموعه خاطرات شهید ابراهیم بشکردی زاده در "بادگیرها چشم به راهند"

کتاب "بادگیرها چشم به راهند"مجموعه خاطرات شهید ابراهیم بشکردی زاده به قلم اعظم پشت مشهدی می باشد که با همکاری حوزه هنری انقلاب اسلامی استان هرمزگان و شرکت توزیع نیروی برق استان هرمزگان تدوین گردیده است
خاطره خودنوشت از شهيد حسام الدين بهمه ای (1)

روزهایی که تکرار نمی شود

نوید شاهد - شهيد حسام الدين بهمه ای در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اي خوشا دوران کودکي که انسان دلي پاک روحي شاد و داراي ويژگي خاصي بود گرچه عمري از من سپري شده و چيزي از آن دوران به ياد ندارم ولی...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطرات;

شهید رضا صبوحی از زبان خانواده و همرزمان

رضا صبوحي فرزند حيدر در تاريخ 1344 در مركز خطه دليرپرور تنگستان(اهرم) ديده به جهان گشود.در تاريخ 62/5/1 در بسيج اهرم تشكيل پرونده داد و در تاريخ63/4/18 دفترچه آماده به خدمت براي گذران دوران مقدس سربازي گرفت و سپس در تاريخ 18/5/63 به خاطر علاقه زيادي كه به سپاه پاسداران داشت خود را به عنوان پاسدار وظيفه مشغول به خدمت شدو سرانجام در 1365/4/4 به شهادت رسید.
خاطره ای از شهيد هاشم شيخي؛

«بازی با بعثی ها»

من جسارت و زیرکی هاشم را زیاد دیده بودم، اما باور نمی کردم که بتواند بعثی ها را هم بازی بدهد. با همه ی رفاقتی که با من داشت، در خصوص کارهای شناسایی، چیزی بروز نمی داد.

خاطره روز نوشت شهید حسن دشتبانی / شهادت 10 تیر ماه

امروز هوا ابري و همراه با بارندگي بود و آقاي (ع ـ م) هم براي ملاقات با يکي از دوستانش با فرماندهي رفت و من خودم تنها بودم ساعت 5/1 بعد از ظهر بود که آقاي (م ـ ج) به اينجا آمد و کمي با هم صحبت کرديم و امروز هم همين طور گذشت.
خاطره ای از شهید محمد اسلامی نسب؛

«شلوارهای وصله دار»

در چادر فرماندهی گردان،کنار محمد نشسته و صحبت می کردیم. ناگهان یکی از بسیجی های گردان وارد شد و با عصبانیت بدون سلام و احترام گفت: "آقای اسلامی نسب! شلوار من پاره شده. تدارکات می گوید ما شلوار نداریم. وظیفه شماست برای من شلوار تهیه کنید!"
شهید مصطفی قوی قائم‌مقام فرمانده تیپ دوم از لشکر ۵ نصر

انقلاب ما باید صادر شود...

مصطفی از سال 1356 فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد. در این دوره تلاش جدی داشت که هر طور امکان دارد، اعلامیه های امام را به دست مردم برساند.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین شامانی

خیلی برای بزرگ کردنش غصه خوردم؛ امّا...

همین که میگذاشتمش زمین از گریه غش می کرد . هرجا هم دکتر بردیمش نفهمیدن که مشکلش چی هست . یه دعا نویس گفت ، تا هشت ساله نشه خوب نمیشه . خدا شاهده بچه ی به اون بزرگی رو موقع نماز خواندن به کولم میبستم و پاهاش از کنارم آویزان بود . اگر روی زمین می گذاشتمش غش می کرد . هشت ساله که شد ، کم کم بهتر شد . شیر هم نمی خورد وبا قاشق بهش شیر می دادم .
شهید احمد فیروز بخت

لذت کتاب خوانی در خاطرات شهید احمد فیروز بخت

همیشه کتابها را صحیح و سالم بر می‌گرداند و می‌گفت: «هر چه بیشتر از این کتابها می خونم بیشتر مشتاق میشم».
شهید احمد فیروز بخت

لذت کتاب خوانی در خاطرات شهید احمد فیروز بخت

همیشه کتابها را صحیح و سالم بر می‌گرداند و می‌گفت: «هر چه بیشتر از این کتابها می خونم بیشتر مشتاق میشم».

خاطرات کوتاه و ماندگار از شهید عبدالمجید سپاسی

یک روز مجید با سر شکسته به خانه آمد. مادر تا پیشانی خونی مجید را دید، مثل نبند روی آتش بالا و پائین می پرید. هرچی مجید گفت چیزی نیست، مادر کوتاه نیامد، مجید را برد خانه آن پسری که سر مجید را شکسته بود.
خاطره ای از شهید مجید سپاسی؛

«غواص های خط شکن»

عملیات کربلای ۴ بود. همراه با غواص های خط شکن، در کانال ماهی زیر پای دشمن بودیم. هنوز رمز عملیات گفته نشده بود. یک نگهبان عراقی کنار آب ایستاده بود و بی هدف به سمت شلیک می کرد.
شهید قدرت الله فرزانه پور

تلاش برای ساخت مسجد و حسینیه در خاطرات شهید قدرت الله فرزانه پور

می‌دانستم که هر وقت می‌رود بیرون یا در مسجد است و یا حسینیه. سیزده چهارده سالش بود. می‌رفت آجر جا به جا می‌کرد و کمک می‌کرد.
خاطره ای از طلبه ی شهید محمد جواد روزیطلب؛

پرچمی به رنگ خون

محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد گفت:"حیف است،این پرچم باید با قرمز خونی رنگ بشه!" هنوز جمله اش تمام نشده صدای سوت خمپاره پیچید.خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود،عینکم را شکاند، همه چیز را محو می دیدم. اما...

انیمیشن چند ستاره تا بهشت/ یا مهدی

انیمیشن«72 قسمتی چند قدم مانده به تو»سری پنجم از مجموعه چند ستاره تا بهشت می باشد که با رویکردی متفاوت به خاطرات ایثارگران در هشت سال دفاع مقدس می پردازد.
شهید عبدالمحّمد فرخی

اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند!

اگر برایم حجله زدید، این را هم بنویسید از تمامی مردم سمنان تمنا دارم اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند». آرام شدم. انگار آتش درونم فروکش کرد. رفتم سراغ شیرآب. وضو گرفتم و با آرامش نماز خواندم. تحمل مصیبت برایم راحت شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه