خاطرات شهدا - صفحه 159

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شهدا
شهید حاج حسین همدانی به روایت سردار رضا میرزائی
شهید همدانی در هر مسئولیتی که قرار داشت متواضع بود و با نیروها به گونه‌ای برخورد نمی‌کرد که مسئول آنها است بلکه در کنار آنها قرار می‌گرفت و در واقع ایشان فرمانده دلها بود و عملا فرمان به دلها می‌داد و در کنار بسیجیان به سردار بسیجی معروف بود و با این نام او را می‌شناختند که در کتاب مهتاب خین نیز به آن اشاره شده، همیشه رزم و خوراک ایشان در کنار بسیجیان در سنگرها بود.
کد خبر: ۴۴۰۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۱

در غروب 20 فروردین 1361 در خط اول جبهه بردند آن جبهه تنگه ابوغريب نام داشت و در ارتفاعات و تپه هاي بلندي مستقر شده بود که آن تپه ها در ارتفاعات تيشه مي گفتند شب اول که رسيديم آماده باش دادند ...
کد خبر: ۴۴۰۲۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۰

بُرشی از کتاب مژه‌های سوخته(3)؛
فصل دهم کتاب «مژه‌های سوخته، نوشته حامد کلاهدوز»، ماجرای انفجار سال60 در دفتر نخست‌وزیری و شهادت رجایی و باهنر را روایت می‌کند. شهید یوسف کلاهدوز هم یک ماه بعد شهید می‌شود همسرش همانند همسر شهید رجایی، جسد شوهرش را از روی دندان‌هایش شناسایی می‌کند.
کد خبر: ۴۴۰۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۸

اين فرزند را خدا به ما داده وخودش هم از ما گرفته
علی محمد قبل از این حادثه شهادت خودش را پیش بینی کرده بود . او می گفت من در این جنگ شهید می شوم ، اما ما باور نمی کردیم .
کد خبر: ۴۴۰۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۷

خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «3»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از مشق قبلی نوبت به مشقی ديگر از كتاب زندگی خود می‌رسد. اما چيزی كه اينجا بايد به آن توجه شود...» متن خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۳۹۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۴

شهید حبیب روزیطلب دانشجوی جامعه شناسی در دانشگاه تهران و استاد اخلاق بود که راهی جبهه شد. او در عملیات محرم يک خط شکن به تمام معنا بود که با رشادت و شجاعت کم نظير در مقابله با بعثيون به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۳۹۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۴

يک امداد خدائي که براي من آمد اين بود که در آن موقع در زير آتش دشمن نزديک پايگاه عراق موضع گرفته بودم در حال تيراندازي بودم که يک مرتبه در پشتم چيزي شبيه به ترکش احساس کردم در اين موقع خود را پيچ دادم و در گودالي انداختم يکي از بچه ها آمد و گفت از عقب به تو تيراندازي کردند در پشت من در کوله پشتي ام 7 عدد نارنجک تفنگي و دو عدد نارنجک دستي و مقدار زيادي فشنگ بود...
کد خبر: ۴۳۸۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۳۱

به هر بدبختي که بود خود را به بالاي کوه رسانديم ديگر طاقت نداشتيم و از نفس هم افتاده بوديم در همين حال بود که از طرف فرمانده دستور آمد که برادران آماده برگشتن باشند با اين که ما از نفس افتاده بوديم فاصله اي که بين ما و ماشين ها بود که حدود 20 کيلومتر مي شد به راحتي پيموديم و هيچ جايگاه اي خستگي نکرديم عصر شد ساعت 5 عصر بود که حرکت کرديم و به يک پايگاه آمديم و شب را در آن جا خوابيدم آن روز سه تن از برادران ما مجروح شدند يکي پاسدار دو تاي ديگر سرباز بودنند.
کد خبر: ۴۳۸۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۴

خاطرات جبهه
کد خبر: ۴۳۸۲۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۴

خاطرات جبهه
کد خبر: ۴۳۸۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۴

"نامدار سوری" همانند بسیاری دیگر از جوان مؤمن انقلابی با پیروزی انقلاب اسلامی و در اسفند ماه سال 59 لباس سبز پاسداری به تن کرد و پس از 65 ماه حضور در جبهه‌های حق علیه باطل در لشکر 43 امام علی (ع) به‌عنوان مسئول موتوری و ترابری سنگین و سبک، در سال 1381 بازنشسته شد. این کهنه سرباز جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، امروز به ‌عنوان مسئول هیئت رزمندگان شهرستان اسدآباد و کانون مداحان این شهرستان انجام ‌وظیفه کرده و به ذاکری اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) نیز مشغول است.
کد خبر: ۴۳۸۱۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۳

هر دو اشهد خود را خوانديم به من گفت خودمان را به خدا مي سپاريم و دلمان را به دست مهدي (عج) مي دهيم و حرکت مي کنيم و بعد هم به سخنانش اضافه کرد که گفت چيزي که بالاتر از مرگ نيست مي رويم من هم با او موافقت کردم و هر دو با نام يا مهدي (عج) به راه افتاديم از پشت اين سنگ آن سنگ مي دويديم و ذکرمانم را فقط ياد خدا و يا مهدي (عج) بود.
کد خبر: ۴۳۸۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۲۳

وقتی ترکش به دستم خورد، چیزی متوجه نشدم. اما بعد از مدتی احساس سبکی و همچون پَر از آسمان بالا رفتم. در آسمان تمام دوستان شهیدم ...
کد خبر: ۴۳۷۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۷

خاطره ای از شهید علي كسايي؛
نوید شاهد_ سال59بود که در مسجد شوشتری گروه مقاومتی باهمت شهید حسام فرزدقی تشکیل شده بود ودرآموزش عقیدتی این گروه شهید حاج علی کسایی نهج البلاغه درس می داد. خیلی از مطالب کلاس سنگین بود مخصوصا درک معارف قرآن و نهج البلاغه و جذب هدایت الهی که معلوم بود اکثریت کلاس متوجه نشدند.
کد خبر: ۴۳۷۰۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۱۱

مصاحبه رادیویی / فایل صوتی
فایل صوتی حاضر شامل گفتگوی رادیویی بارزمنده هرمزگانی همرزم شهیدان سرافراز جهان آرا و علم الهدی در سالهای دفاع مقدس در برنامه رادیویی " راویان عشق" می باشد که خاطراتی از این دو شهید معطم را روایت می نماید . این برنامه با مشارکت معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان هرمزگان و گروه بسیج صدای مرکز خلیج فارس تهیه و از شبکه رادیویی این استان پخش گردیده است .
کد خبر: ۴۳۶۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۷

خاطره پدر شهید مسعود ابراهیمی
خدایا آنها که به جبهه می روند چه طور به شهادت می رسند ، چکار می کنند که شهید می شوند ، چجوری شهید میشن ، که در عالم رویا ناگهان تیری به کمرم خورد و از خواب بیدار شدم .
کد خبر: ۴۳۶۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

معرفی شهدای لرستان
خاطره ای از همرزمان شهید محمد حسن ولی پوری
کد خبر: ۴۳۶۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

شهادت 14 مرداد؛
من و بچه ها مشغول بار زدن وسائل شديم که هنگام جابجا کردن کانکس کتفم دوباره درفت و حسابي حالم را گرفت و خلاصه کانکس ساعت 8 صبح روز بعد حرکت کرد و اکبر شيخي هم با وسائل رفت و به ناچار من هم که وسائلي ديگر نداشتم ساعت 11 صبح به طرف اهواز حرکت کردم و رفتم خانه آقاي عباس علي ياري و شب را در آنجا ماندم و صبح به طرف انديمشک حرکت کردم و در انديمشک مرتضي قهرماني را ديدم که مي خواست به مرخصي برود و بعد از خداحافظي سوار ميني بوس سرويس شدم و به طرف شرهان حرکت کرديم و الآن هم که اين خاطره را مي نويسم در يکي از سنگرهاي خط با چند تن از بچه ها نشسته ام و خط هم نسبتاً شلوغ است .
کد خبر: ۴۳۵۱۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۸

خاطرات;
اكبر مال احمدي در سال1336 در خانواده اي متدين چشم به جهان گشود.با شروع جنگ تحميلي ابتدا به وسيله كميته انقلاب اسلامي برازجان و بار ديگر توسط بسيج مستضعفين به جبهه رفت تا سرانجام در تاريخ63/5/17 در مهاباد به لقاءالله پيوست.
کد خبر: ۴۳۴۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۷

شهادت 14 مرداد؛
امروز بعد از دو روز کمي حالم سر جا آمد چون چند روزي است که حالم گرفته بود و از بيکاري نمي دانستم چکار کنم و به ناچار سرگرم کتاب خواندن شد تا اينکه امروز حدود ساعت 11 صبح بود که حسين پسر عمه ام که از مرخصي مي آمد براي ديدنم آمد و هيچ گاه آن لحظه را فراموش نخواهم کرد که چقدر از ديدن او خوشحال شدم.
کد خبر: ۴۳۴۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۳