من بار آخر بهش گفتم ، دیگه نمیزارم بری . گفت ، باشه مامان تو خودت فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) رو میدی ؟ میدونی حضرت علی اکبر از حضرت زهرا (ُس) حلالیت خواست وایشون حلالش کرد ؟ میتونی جوابش روبدی ؟
گفتم ، نه . گفت ، پس چرا نمیزاری برم .
مهتاب دل آرا تازه از پشت کوه سر کشيده بود و همه جا را فرا گرفته بود نسيم ملايم تابستانی از لابه لای شاخسار درختان بلوط می وزيد و انسان را خاطرنشان می کرد . صدای دلنواز بلبل و قناری و ديگر پرنده های زيبا آدم را متوجه خود می کرد . آری انسان در آن حالت خداي خود را مي ديد .
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهیداحمد میرحاج
عموم هم شهید شده بود ، برای مادرم تحملش راحت تر بود . خواسته ی برادرم هم این بود که شهید بشه وراه عموش و انتخاب کنه . درنامه وتلفن هاش هم همیشه میگفت . حتی یه بار درغالب نامه به من گفت ، راه عموم وادامه بدین ونگذارید که اسلحه اش روی زمین بمونه .
اگر احیانا مشکلات و نارسای هایی می دید خیلی زود به بچه ها و یا مسئولین گوشزد مینمود و در رفع آنها می کوشید. به مبانی مکتب بسیار معتقد بود. لحظه ای از عبادت و عمل در راه خدا باز نمی ماند. به نماز شب و دعای کمیل علاقه وافری داشت و اکثر روزها روزه میگرفت.
رفتيم پهلوي بچه هاي گردان و عصر آن روز هنوز هوا تاريک نشده بود که هوا طوفاني شده و باد بشدت خاکها را بر سر و روي ما مي زد و ما پيش خودمان مي گفتيم اينها همه ميل خداست چون امشب عمليات است و خدا مي خواهد ديد دشمن را کور کند .
پسرم روزی دوبار میومد از ما سر میزد . میگفت ، بابا جان این ها خانواده شهید هستند و خیلی به گردن ما حق دارند . الان هم هستند ، آقای دماوندی که خانمش هم کارمند بنیاد شهید هست .
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی سردار شهید علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته بودند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند.
سردار ولی الله چراغچی مسجدی “ قائم مقام فرمانده لشگر 5 نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) ” در اول شهریور سال 1337 در مشهد مقدس چشم به جهان گشود و در روز 18 فروردين 1364 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمی شود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت