خاطرات شهدا - صفحه 165

خاطرات شهدا
شهید سعید عباسی

اهمیت به نماز در سیره شهید سعید عباسی

اگر می اومدم باید شما رو از خواب بیدار می کردم. همون جا توی مسجد خوابیدم. نماز صبح رو به جماعت خوندم و اومدم
شهید یدالله طحانیان

اهمیت به قران در سیره شهید یدالله طحانیان

قرآن دستش بود و گریه می‌کرد. ترجمه‌اش را می‌خواند.
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید امیر طالب

خدایا بچه ام دست کموله ها نیافته. اگر صلاح میدونی شهیدش کن!

من بار آخر بهش گفتم ، دیگه نمیزارم بری . گفت ، باشه مامان تو خودت فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) رو میدی ؟ میدونی حضرت علی اکبر از حضرت زهرا (ُس) حلالیت خواست وایشون حلالش کرد ؟ میتونی جوابش روبدی ؟ گفتم ، نه . گفت ، پس چرا نمیزاری برم .
سالروز شهادت؛

خاطره خود نوشت شهید عوض میر غفاری / خاطره ای فراموش نشدنی

مهتاب دل آرا تازه از پشت کوه سر کشيده بود و همه جا را فرا گرفته بود نسيم ملايم تابستانی از لابه لای شاخسار درختان بلوط می وزيد و انسان را خاطرنشان می کرد . صدای دلنواز بلبل و قناری و ديگر پرنده های زيبا آدم را متوجه خود می کرد . آری انسان در آن حالت خداي خود را مي ديد .
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهیداحمد میرحاج

مادرم همیشه منتظر بود می گفت : احمد اومده پشت درو من نبودم ناراحت میشه !

عموم هم شهید شده بود ، برای مادرم تحملش راحت تر بود . خواسته ی برادرم هم این بود که شهید بشه وراه عموش و انتخاب کنه . درنامه وتلفن هاش هم همیشه میگفت . حتی یه بار درغالب نامه به من گفت ، راه عموم وادامه بدین ونگذارید که اسلحه اش روی زمین بمونه .
شهید مرتضی طحان چوبمسجدی

استجابت دعا در خاطرات شهید مرتضی طحان چوب مسجدی

دعاهای من رو تا جایی مستجاب کن که ظرفیت اون رو داشته باشم!
خاطراتی از شهید رضا عامری

معرفی کتاب «سفر بیست و پنجم »؛ خاطراتی از شهید رضا عامری

دلم مي‌خواست باز هم بمونيم. هر چه اصرار كردم يكي دو روز ديگه بمونيم، گفت: « تومي‌خواي بموني بمون! من بايد پنجم كهن‌آباد باشم. عروسي خواهرمه! ».
خاطرات شهید محمود طاهریان

ثواب نماز اول وقت در خاطرات شهید محمود طاهریان

تو که میخوای نمازت رو بخونی، بیا همین الان که اول وقته با هم بخونیم تا ثواب نماز اول وقت رو ببریم

یاد و خاطره سردار شهید محمود صائبی فرمانده واحد موتوری سپاه ملایر از زبان هم سنگرش عظیم امیری

اگر احیانا مشکلات و نارسای هایی می دید خیلی زود به بچه ها و یا مسئولین گوشزد مینمود و در رفع آنها می کوشید. به مبانی مکتب بسیار معتقد بود. لحظه ای از عبادت و عمل در راه خدا باز نمی ماند. به نماز شب و دعای کمیل علاقه وافری داشت و اکثر روزها روزه میگرفت.

خاطراتی از شهید داوود نورالهی/ شهادت در چهره فرزند

من در چهره او شهادت را ديدم. ديدم كه اين بار رفتن او بار آخر است و همين طور هم شد، او رفت و ديگر برنگشت.

فرقى بين خودش و كارگرها قائل نمى شد

نويد شاهد مازندران، خاطره اى از شهيد ايرج سوركى آزاد به نقل از حسين كاظميان سوركى(دوست شهيد)

خاطره خودنوشت از شهید برات علی کبیری /آغاز یک عملیات

رفتيم پهلوي بچه هاي گردان و عصر آن روز هنوز هوا تاريک نشده بود که هوا طوفاني شده و باد بشدت خاکها را بر سر و روي ما مي زد و ما پيش خودمان مي گفتيم اينها همه ميل خداست چون امشب عمليات است و خدا مي خواهد ديد دشمن را کور کند .
شهید فریبرز طاهریان

توصیه به حجاب شهید فریبرز طاهریان به خواهرش

حجاب تو در این جا مثل جهاد منه در جبهه
قسمت اول خاطرات شهید «علی طاهریان»

کتاب غذای روح است

همسر شهید «علی طاهریان» نقل می‌کند: «هربار از سفر بر می‌گشت، سوغاتی‌اش کتاب بود. می‌گفت: کتاب غذای روحه. فقط که نباید به جسم‌مون برسیم.»
از خدمت به خانواده شهدا تا شهادت در مرصاد

خاطراتی از خانواده شهید ابراهیم عامریان / کارمند بنیاد شهید بود و عاشق شهادت

پسرم روزی دوبار میومد از ما سر میزد . میگفت ، بابا جان این ها خانواده شهید هستند و خیلی به گردن ما حق دارند . الان هم هستند ، آقای دماوندی که خانمش هم کارمند بنیاد شهید هست .

انگار بهشت را به او داده بودند

نويد شاهد مازندران، خاطره اى از بسيجى شهيد عليرضا كارگر به نقل از پدر بزرگوارش
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز شهید علی خوش لفظ/قسمت 61

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی سردار شهید علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌ بودند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.

مروری بر زندگی سردار شهید «ولی ­الله چراغچی» جانشین فرماندهی لشکر 5 نصر

سردار ولی الله چراغچی مسجدی “ قائم مقام فرمانده لشگر 5 نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) ” در اول شهریور سال 1337 در مشهد مقدس چشم به جهان گشود و در روز 18 فروردين 1364 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در سالروز شهادت منتشر می شود

گذری بر زندگی نامه شهيد رضا اشراقي

شهید سید مسعود طاهری

خاطراتی از شهید سید مسعود طاهری

بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمی شود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت
طراحی و تولید: ایران سامانه