خاطرات شهدا - صفحه 160

خاطرات شهدا
خاطرات جبهه

تهدید برای کشتن شیر

سردار شهید "بختیار جمور" به روایت "نامدار سوری" همرزم شهید

"نامدار سوری" همانند بسیاری دیگر از جوان مؤمن انقلابی با پیروزی انقلاب اسلامی و در اسفند ماه سال 59 لباس سبز پاسداری به تن کرد و پس از 65 ماه حضور در جبهه‌های حق علیه باطل در لشکر 43 امام علی (ع) به‌عنوان مسئول موتوری و ترابری سنگین و سبک، در سال 1381 بازنشسته شد. این کهنه سرباز جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، امروز به ‌عنوان مسئول هیئت رزمندگان شهرستان اسدآباد و کانون مداحان این شهرستان انجام ‌وظیفه کرده و به ذاکری اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) نیز مشغول است.

درگیری با کومله / خاطره خودنوشت شهید «سید حسن موسوی»

هر دو اشهد خود را خوانديم به من گفت خودمان را به خدا مي سپاريم و دلمان را به دست مهدي (عج) مي دهيم و حرکت مي کنيم و بعد هم به سخنانش اضافه کرد که گفت چيزي که بالاتر از مرگ نيست مي رويم من هم با او موافقت کردم و هر دو با نام يا مهدي (عج) به راه افتاديم از پشت اين سنگ آن سنگ مي دويديم و ذکرمانم را فقط ياد خدا و يا مهدي (عج) بود.

در میان فرشتگان / خاطره ای از شهید مجتبی قطبی

وقتی ترکش به دستم خورد، چیزی متوجه نشدم. اما بعد از مدتی احساس سبکی و همچون پَر از آسمان بالا رفتم. در آسمان تمام دوستان شهیدم ...
خاطره ای از شهید علي كسايي؛

استاد جوان

نوید شاهد_ سال59بود که در مسجد شوشتری گروه مقاومتی باهمت شهید حسام فرزدقی تشکیل شده بود ودرآموزش عقیدتی این گروه شهید حاج علی کسایی نهج البلاغه درس می داد. خیلی از مطالب کلاس سنگین بود مخصوصا درک معارف قرآن و نهج البلاغه و جذب هدایت الهی که معلوم بود اکثریت کلاس متوجه نشدند.
مصاحبه رادیویی / فایل صوتی

خاطرات همرزم شهیدان جهان آرا و علم الهدی به روایت رزمنده هرمزگانی

فایل صوتی حاضر شامل گفتگوی رادیویی بارزمنده هرمزگانی همرزم شهیدان سرافراز جهان آرا و علم الهدی در سالهای دفاع مقدس در برنامه رادیویی " راویان عشق" می باشد که خاطراتی از این دو شهید معطم را روایت می نماید . این برنامه با مشارکت معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان هرمزگان و گروه بسیج صدای مرکز خلیج فارس تهیه و از شبکه رادیویی این استان پخش گردیده است .
خاطره پدر شهید مسعود ابراهیمی

شهادت پسرم را حس کردم . . .

خدایا آنها که به جبهه می روند چه طور به شهادت می رسند ، چکار می کنند که شهید می شوند ، چجوری شهید میشن ، که در عالم رویا ناگهان تیری به کمرم خورد و از خواب بیدار شدم .
معرفی شهدای لرستان

زندگینامه شهید محمدحسن ولی پوری

خاطره ای از همرزمان شهید محمد حسن ولی پوری
شهادت 14 مرداد؛

خاطره روزنوشت شهید «احمد رضا محمودیان» قسمت 2

من و بچه ها مشغول بار زدن وسائل شديم که هنگام جابجا کردن کانکس کتفم دوباره درفت و حسابي حالم را گرفت و خلاصه کانکس ساعت 8 صبح روز بعد حرکت کرد و اکبر شيخي هم با وسائل رفت و به ناچار من هم که وسائلي ديگر نداشتم ساعت 11 صبح به طرف اهواز حرکت کردم و رفتم خانه آقاي عباس علي ياري و شب را در آنجا ماندم و صبح به طرف انديمشک حرکت کردم و در انديمشک مرتضي قهرماني را ديدم که مي خواست به مرخصي برود و بعد از خداحافظي سوار ميني بوس سرويس شدم و به طرف شرهان حرکت کرديم و الآن هم که اين خاطره را مي نويسم در يکي از سنگرهاي خط با چند تن از بچه ها نشسته ام و خط هم نسبتاً شلوغ است .
خاطرات;

خاطراتی از شهید اکبر مال احمدی

اكبر مال احمدي در سال1336 در خانواده اي متدين چشم به جهان گشود.با شروع جنگ تحميلي ابتدا به وسيله كميته انقلاب اسلامي برازجان و بار ديگر توسط بسيج مستضعفين به جبهه رفت تا سرانجام در تاريخ63/5/17 در مهاباد به لقاءالله پيوست.
شهادت 14 مرداد؛

خاطره روزنوشت شهید «احمد رضا محمودیان» قسمت 1

امروز بعد از دو روز کمي حالم سر جا آمد چون چند روزي است که حالم گرفته بود و از بيکاري نمي دانستم چکار کنم و به ناچار سرگرم کتاب خواندن شد تا اينکه امروز حدود ساعت 11 صبح بود که حسين پسر عمه ام که از مرخصي مي آمد براي ديدنم آمد و هيچ گاه آن لحظه را فراموش نخواهم کرد که چقدر از ديدن او خوشحال شدم.
شهید خدا کرم آقا بابايي از زبان دوستان

منتظر مي مانم تا پسرم از جبهه برگردد

چهره اي آفتاب خورده و اندامي خسته و استخواني، هنوز گرد و خاک زمين هاي کشاورزي بر صورت و لب هاي او وجود داشت. با همان لباس هاي کشاورزي آمده بود و در عين حال درونش هياهو و غوغا بود، انقلاب بود، او يک انقلابي بود چرا که انقلابي بودن ابتدا در درونش و فکرش بوجود آمده بود.
خاطرات;

سرباز امام خمینی

شهید عبدالعزیز رستمی فرزند حیدر در سال ۱۳۴۲ در خانواده‌ای مذهبی در روستای کمالی متولد شد.وی همیشه آرزوی شهادت داشت سرانجام در عملیات والفجر ۲ پس از پیروزی‌های چشمگیر در روز ۱۳۶۲/۵/۱۰ عاشقانه به دیدار معبودش شتافت.
شهید اسماعیل فیض

توصیه شهید اسماعیل فیض به حجاب

خواهر! درسته که او بچّه است، اما از همین بچگی به حجابش برس تا وقتی بزرگ شد به دردسر نیفتی
خاطره اي که از همسر شهید علی یار صادقي؛

تنها آروزيش شهادت بود

همسر شهید علی یار صادقی در خاطره ای می نویسد: علی یار 5 سال مردانه در جبهه جنگید تنها آرزویش شهادت بود و سرانجام به آرزویش رسید.

خاطره ای از شهید حاج منصور خادم صادق؛ «این کار منصور است»

با منصور در مغازه برق کشی کار می کردیم. منصور علم و عمل را به هم آمیخته بود، هم کار برق کشی انجام می داد هم در هنرستان رشته برق می خواند. برای همین با اینکه سن و سالی نداشت، شده بود استادکار.
خاطره خودنوشت شهيد «حسام الدين بهمه ای» (4)

عاشق و دل داده ای مجنون

نوید شاهد - شهيد حسام الدين بهمه ای در دفتر خاطرات خود می نویسد: « ای کاش مي دانستند من به چه جهت به جبهه آمدم ای کاش همه احساس مرا می دانستند ولی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

کتاب «با اجازه بزرگترها، بله!» به چاپ دوم رسید

کتاب «با اجازه بزرگترها، بله!»، شامل خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا است که به کوشش مسعود دهقانی پیشه گردآوری و از سوی نشر نارگل به چاپ دوم رسیده است.
خاطره خودنوشت شهيد «حسام الدين بهمه ای» (3)

آغاز جنگ و شور وحال جبهه ها

نوید شاهد - شهيد حسام الدين بهمه ای در دفتر خاطرات خود می نویسد: «من هنوز راهی را برای بهتر زندگي کردن انتخاب نکرده و به پيش مي رفتم تا اين که جنگ تحميلي عليه جمهوري اسلامي آغاز شد و من آن زمان هنوز به مدرسه مي رفتم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه