طبق معمول وهر چند روز یکبار ، پارچه های سفید چلوار را روی میز کارش پهن می کردوقلم مووقوطیهای رنگش را بر می داشت واز هیچ وبا دست خالی تابلویی زیبا با حاشیه ای مزین، خلق می کرد.
شهيد مباركي در دوران جبهه و جهاد با كساني چون برادر «جعفر كبگاني»، شهيد «مهدي پوركبگاني»، شهيد «عبدالحسين حمايتي»، شهيد «عباس ديده ور»، شهيد «يوسف قرباني»، شهيد «راحتي» و ... همرزم بود.
او در تاريخ 27/8/61 در منطقه بود و بعد از يك ماه مرخصي، باز در 2/10/61 به جبهه ي جنوب رفت و به لشكر «امام سجاد»(ع) پيوست.
و سرانجام در تاریخ 1366/07/16 در حماسه خلیج فارس به شهادت رسیدند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه سال 1357 با توجه به سابقه جمهوری خودمختار مهاباد به رهبری قاضی محمد و توطئه های از پیش طرح ریزی شده قبل از پیروزی انقلاب ، باقیمانده سران جمهوری مهاباد در غرب و اروپا و در عراق تجمع نمودند.
شب سال نو با آن تعداد، خانواده هایی که پیکر شهیدشان بازگشته بود مهمان بیت رهبری بودیم. نه ماه از شهادت آقا عبدالله می گ ذشت. از بازرسی های متعدد گذشتیم و چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب وارد سالن بزرگ بیت رهبری شدیم.
پاسدار شهید غلامحسین توسّلی در تاریخ 14/11/1344 در خانوادهای متدین در روستای بحـیری دیده به جهان گشود.هید پس از ترک تحصیل، بیش از پیش به خصوص در کار کشاورزی به کمک پدرش پرداخت و بدین ترتیب توانست او را در تأمین معیشت زندگی، به نحو مؤثّری یاری رساند. در این هنگام او نوجوانی شانزده ساله بود و وقایع زمان خود به خصوص پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و تحمیل جنگ ظالمانة عراق علیه میهن عزیز اسلامیمان را به خوبی درک میکرد. در حالیکه فقط شانزده سال داشت، تصمیم به حضور در میدانهای نبرد حق علیه باطل گرفت.
شهید بزرگوار در سال 1342 در روستای نعمت آباد بخش خشت شهرستان کازرون به دنیا آمد، یازده ساله بود که قرآن کریم را ختم کرد، سخت کوش و خوش اخلاق و مومن بود، با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد و در سال 61 به خیل عظیم پاسداران پیوست.
نادر مهدوی (تولد: ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ دشتی بوشهر - درگذشت: ۱۶ مهر ۱۳۶۶ بر اثر شکنجه بر روی عرشه ناو آمریکایی یو اس اس چندلر) فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، وابسته به منطقه دوم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود . وی در جریان درگیری با نیروهایی آمریکایی که ناو گروههای ایرانی را هدف قرار داده بودند موفق به انهدام یک فروند بالگرد بل ایاچ-۱ سوپرکبرا متعلق به ارتش امریکا شد.
دوست می داشتند و این یک واقعیت بود و هست چون من برای آنها یک دلقک بودم زیرا خود ناراحتی هایی بسیار زیادی داشتم ولی ناراحتی های خود را در قلب خود می انباشتم و برای کسی بازگو نمی کردم و به ظاهر برای خود و دوستانم خیلی شاد بنظر می رسیدم.
محرم در راه بود و خون حسینی در رگ های شیعیان به جوشش درآمده بود. دل های نازکمان برای عزاداری و چشم هایمان برای گریستن بر مصیبت سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) و خاندان گرامی اش آماده بود.
همه بچه ها آماده اند. منطقه پر از نیرو شده است. عده ای از بچه ها تمام بعد از ظهر را زیر بار گرمای دعای توسل خوانده اند. تو که باورت نمی شود امشب حمله باشد. آتش دشمن سنگین است.
اکبر عربیان از سربازان مومن و فداکار پایگاه هوایی اصفهان بود که در مدت کوتاه خدمت خود، به خاطر سجایای اخلاقی جناب سرهنگ بابایی از مریدان و دوستان نزدیک ایشان به شمار می آمد. با شروع جنگ او داوطلبانه به جبهه رفت و چند ماه بعد به شهادت رسید.
روزهای چهارشنبه با دوستانش به کلاس درس یکی از شخصیتهای مذهبی می رفتند. در آخرین چهارشنبه برای رفتن به این کلاس که مباحث اخلاقی در آن طرح می شد- پدرم با ماشین اداره می روند.
حتما تا به حال مگسی را دیده اید که در دام تار عنکبوتی افتاده باشد. آن وقت ها که کوچک تر بودیم، گاهی مگسی را می گرفتیم، آن وقت آن را دردام عنکبوتی گیر می دادیم و لحظه ای بعد ... منظور همان حالت مگس است.
در گروه فدائیان اسلام، قاسم ها و حبیب بن مظاهرهایی بودند که با رشادت، مقابل تجاوزکاران بعثی مقاومت می کردند. نوجوان های سیزده، چهارده ساله ای که انگار یک شبه مرد سی ساله شده بودند. دلیر و بی باک!
شهید حمیدرضا آگاه دوم اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصدو چهل و سه در شهر تهران دیده به جهان گشود و چهارم دیماه سال یکهزار و سیصدو شصت و شش در اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.
زندگي اين خانواده خيلي ساده، محمد مملو از محبت و چراغ پرنور اين خانواده بود كه فداي اسلام و قرآن گرديد و آخرين حرفش اين بود «وجدانم قبول نمي كند من در خانه باشم دوستان در جبهه بجنگند» مگر خون من از خون آنها رنگين تر است.