نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
خاطراتی پیرامون شهید غلامحسین خزاعی؛
لباس بسيجي من مثل همان لباس احرامي است که تو برتن مي کني و به مکه مي روي. تيري که از سلاح من به سوي دشمن شليک مي شود، مثل سنگي است که تو در منا به شيطان مي زني . همانطور که تو با عشق و علاقه به طواف کعبه مي روي، من هم با همان عشق به جبهه آمده ام. کعبه ي تو آن جاست، کعبه ي من اينجاست.
کد خبر: ۴۴۲۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۱۸

بُرشی از کتاب «سیره شهید رجایی» قسمت سوم/
غلامعلی رجایی در کتاب «سیره شهید رجایی» در قالب خاطراتی از زبان اعضای خانواده، همکاران و آشنایان شهید رجائی، به شیوه ساده‌زیستی و منش و شخصیت این دولتمرد شهید پرداخته است.
کد خبر: ۴۴۲۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۱۵

دوستانم با دیدن من حیرت زده شده بودند و می گفتند ما فکر می کردیم که شما شهید می شوید و من موضوع را برای آنها تعریف کردم و آنها مرا در آغوش کشیدند و گفتند عبدالرضا تو چه کار کردی که این اتفاق افتاد گفتم من همیشه به یاد امام زمان (عج) بودم.
کد خبر: ۴۴۱۹۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۱۶

علي اصغر توي يكي از مأموريت ها به سختي سرما خورده بود! يك شب دير وقت آمد به خانه، ساعت يازده و نيم شب بود، چون خواب بودم از روي ديوار پريده بود
کد خبر: ۴۴۱۸۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۱۳

شهيد سبزيكار اعتقادات خاصي داشت، تمام اعمال و رفتار و گفتار ايشان براي ما الگو بود، او در نمازش آن طور كه شايسته ي خدا بود ظاهر مي شد و با خدا صحبت مي كرد.
کد خبر: ۴۴۱۷۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۱۲

مي خواهم بچه ها را جمع كنم و درس اخلاق يادشان بدهم . علي اصغر بچه هارا جمع مي كرد، اول توي درس ها كمكشان مي كرد
کد خبر: ۴۴۱۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۷

نقش روحانی شهید «محمد شیخ شعاعی» در تقویت روحیه رزمندگان انکارناپذیر بود، مثل این بود که رشته ای ناگسستنی قلب های همه را به هم پیوند می داد.
کد خبر: ۴۴۱۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۶

خاطرات شهید رضوی/(20)
روزی شهید رضوی درباره برادرش شوخی کرد و به همرزمش گفت: "این اخوى مرا ببرش خط، شهیدش کن و بیاورش."
کد خبر: ۴۴۱۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۵

خاطرات شهید رضوی/(19)
همرزم و دوست شهید رضوی تعریف می‌کند: یک روز مواجه شدیم با حضور یک جوان رشید و با انگیزه‌ای که اعلام آمادگی کرد که من آمدم و می‌خواهم در جهاد سازندگی خدمت کنم. ایشان کسی نبود جز سید محمدتقی رضوی.
کد خبر: ۴۴۱۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۵

خاطرات شهید رضوی (18)/
حسین طاهری همرزم شهید رضوی در خاطره‌ای که از گزینش شدن توسط شهید دارد بیان می‌کند: چون ما از قشر وابسته به روشنفکران محسوب می‌شدیم، این مسئله برای شهید رضوی ایجاد شده بود که نکند ما هم توی این فضای فکری مورد نظر آقایان سیر کنیم.
کد خبر: ۴۴۱۳۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۵

خاطرات شهید رضوی (17)/
شهید رضوی در زمان حیاتش، از اعتقاد قلبی یکی از همرزمانش که به شهادتش اعتقاد قلبی داشت تعریف کرده است.
کد خبر: ۴۴۱۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۵

خاطرات شهید رضوی/ (16)
آقا تقی به خدمت سربازی رفت، شش ماه از خدمتش نگذشته بود که به فرمان حضرت امام خمینی از پادگان فرار کرد تا به جاى اینکه مقابل مردم بایستد، در کنارشان باشد.
کد خبر: ۴۴۱۲۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۲

خاطرات شهید رضوی/(15)
خواهر شهید رضوی نقل کرده است وقتی آقاتقی خبر عروسی من را شنید پیام داد؛ "مسایل جبهه و جنگ از شرکت در عروسى تو واجب‌تر است."
کد خبر: ۴۴۱۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۲

خاطرات جعفر اماني
شهید غلامعلی صافلی در مراسم هاي مذهبي شركت مي كرد و هميشه در صف هاي نماز جماعت آماده مي‌شد و به نماز خيلي اهميت مي داد.
کد خبر: ۴۴۱۱۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۱

برشی از کتاب «بگو به جان امام»
علی، با این‌که نوجوان و 15 ساله بود، اما در هنگام برخورد با خانم‌ها همیشه سرش پایین بود و به کسی نگاه نمی‌کرد.
کد خبر: ۴۴۱۰۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۱

خاطرات شهید رضوی(14)
برادر شهید رضوی در خاطره‌ای از برادرش نقل می‌کند: یکبار که تقی من را در منزل دید گفت؛"بیا با هم به منطقه برویم و مدتى را آنجا پیش ما بمان، شاید خداوند از تقصیراتت بگذرد."
کد خبر: ۴۴۱۰۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۳۰

او مرد میدانها و ماموریتهای سخت بود
أموريت هاي خطرناكي كه كسي حاضر نبود قبول كند ، ايشان با جان و دل مي پذيرفت و در تمام مأموريتهايي كه براي شناسايي مي رفت ،‌ موفق بود .
کد خبر: ۴۴۰۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۱

برگی از خاطرات
-بنده خدا، چرا دیر آمدی، منو که کم مانده بود به کشتن بدهی میدونی چه بلایی به سرم آورد؟ با خنده گفت: بزرگ شدی یادت می ره، حالا پانصدی را بچسب. بقیه را ولش کن.
کد خبر: ۴۴۰۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۹

خاطرات شهید رضوی (13)؛
همسر شهید رضوی، در خاطراتی تعریف می‌کند: وقتی پیکر گلگون آقا تقى را وسط حیاط گذاشتند، پسرم حمزه خواب بود و بیدار نشد. آقا تقی هیچ‌وقت دلش نمی‌خواست حمزه پدرش را در چنین وضعی ببیند.
کد خبر: ۴۴۰۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۸

کتاب «به رنگ هامون» خاطرات داستانی سردار شهید «علی‌اکبر میرزایی» از فرماندهان مازندرانی در سپاه سیستان و بلوچستان و رئیس ستاد لشکر41 ثارالله کرمان را روایت می‌کند.
کد خبر: ۴۴۰۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۸