خاطرات شهید - صفحه 69

آخرین اخبار:
خاطرات شهید
سنگرساز بی سنگر، شهید سیّد عطاالله میرتاج الدینی:

مثل تكه‌ای چوب، بی حس روی زمین افتادم/ بی واهمه سنگر می‌زدم

به سرعت به سمت یكی از خاكریزهایی كه خودم زده بودم دویدم. قبل از اینكه به خاكریز برسم، صدای انفجاری در پشت سرم بلند شد، موجی برق آسا بدنم را لرزاند. مثل تكه‌ای چوب، بی حس روی زمین افتادم.

خاطرات خود نوشت شهید«پرویز فیروز بخت»؛ سفر پر مخاطره به سوی خرمشهر زیبا

حركت ما به سوي مقصدي از پيش تعيين شده در ساعت 1:30 دقيقه از اردوگاه كوثر آغاز شد. در اين سفر پرمخاطره برادر صفائي و خليلي مرا همراهي مي‌كردند بعد از طي مسافتي حدود 100 كيلومتر به شهر زيبا و قشنگ خرمشهر رسيديم...
در سالروز شهادت شهید«پرویز فیروز بخت»

خاطره خود نوشت شهید؛ اعزام ششمين كاروان راهيان كربلا

بعد از اتمام خدمت سربازي به فكر رفتن به جبهه افتادم. بعد از اسم نوشتن در سپاه كرج معلوم شد كه 21 مرداد 1365، اعزام ششمين كاروان راهيان كربلاي مي‌باشد كه ما يكي از افراد اين كاروان بزرگ بوديم. روز 21 مرداد براي اعزام رفتيم پس از مختصري راهپيمائي ازميدان شهدا به طرف ميدان كرج از آنجا با 10 اتوبوس راهي تهران شديم...

خاطرات دست نوشت شهید غلامرضا باقری/ ساعت 4 بعدازظهر در خونین شهر

ساعت 9 شب دوم خرداد من نگهبان بودم، دیدم که عراقی ها تیراندازی می کنند و فهمیدیم از الله اکبر گفتن رزمندگان ترسیده اند، در روز سوم خرداد 1361 در ساعت 4 بعدازظهر با آزاد شدن خونین شهر از دست متجاوزین ما خوشحال شدیم.

خاطره ای پیرامون شهید حبیب‌الله ناطقی/ پاداش نیکی به مادر

وقتی از خواب بیدار شدم، به یقین رسیدم که آغوش گرم پدر و لبخند زیبایش، پاداش کاری بود که در حق مادرم انجام داده بودم.

خاطرات پرتقالی (26)؛ نقشه برای خوراکی های رنگ و وارنگ

برج 6 سال 1365 گردان ما- صاحب الزمان (عج) – در منطقه «شط علی» مستقر بود. واژه ی «شهردار»، آشنای بر و بچه های جبهه است. شهردار چادر ما پیرمردی بود به اسم «سیدمحمد حسینی» شصت سالی سن داشت.
زندگی و خاطرات سرلشکر شوشتری (5)

سیره مدیریتی شهید شوشتری چگونه بود؟

شهیدشوشتری بسیار مهربان و دل سوز بود. به اوضاع و احوال نیروهای خود از جنبه های مختلف و به خصوص معیشتی بسیار رسیدگی می کرد. فرمانده ای صبور و با تدبیر بود و اگر هم مسئولیتی به کسی واگذار می کرد حتما می خواست که این مسوولیت را به بهترین وجه انجام دهند.
شهدای بیست و پنجم مهرماه

خاطراتی از شهید سیامک اناری به روایت همرزم شهیدش

شهید سیامک اناری،بيست و پنجم دي 1340، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حبيب و مادرش، ربابه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. جهادگر بود.از سوی جهادسازندگی در جبهه حضور یافت. بيست و پنجم مهر 1359، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهيد شد. مزار او در گلزار شهدا واقع است.
شهدای روز بیست و پنجم مهرماه

خاطراتی از شهید والامقام غلامحسین آشنا به روایت پدر شهید

شهید غلامحسین آشنا، بيست و دوم آبان 1348، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، خوار و بار فروش بود و مادرش، آسيه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم مهر 1366، در بانه بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
دلنوشته های همسر شهید حسین علی داوود آبادی

مگر سنگینی آرپیجی، شانه هایت را آزرده نمی کرد؟

از خیلی ها شنیده بودم شوهرشان که از منطقه می آیند، خسته اند. تو چرا هیچ وقت خسته نبودی حسین؟ تا خود صبح هم می نشستم برایت حرف می زدم، پای درددلم می نشستی و هیچ نمی گفتی.

مروری بر زندگینامه، وصیت نامه و خاطرات شهید علیرضا صفایی نراقی

شهید علیرضا صفایی نراقی در سال 1346 در کی خانواده مذهبی و روحانی که سلسله نسب آن به «ملا احمد نراقی »- صاحب کتابهای : «جامع السعادات » و «معراج السعاده »- از مفاخر عالم تشیع می رسد. او در شهر کاشان به دنیا آمد.
شهید ایرج نصرت زاد به روایت فرزند

پدر در نوشته های من نمی گنجد

پدرم از مزار تو بوی گلاب می آید و من برای زیارت مزارت و عطر گلاب را بوییدن دل تنگم.
شهدای بیست و یکم مهرماه

خاطره ای از شهید محمد حسن بادینلی به روایت مادر شهید

محمد حسن بادینلی هشتم فروردين 1340، در اراک چشم به جهان گشود. پدرش احمدعلي و مادرش، خاتون جاني نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان ستوان دوم ژاندارمری در جبهه حضور يافت. بيست و يكم مهر 1362، با سمت فرمانده گردان در بانه بر اثر اصابت گلوله توسط گروهک ضدانقلاب شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
خاطره

شهيد احمد كرمي به روايت دوستان

پاسخ مي‌داد: احترام پدر و مادر شرط اصلي براي رضايت خداوند از بندگانش است.

نوجوان ترین شهید استان کرمان به روایت خواهر/ ماجرای یتیم شدن پیرزن خرابه نشین

پیرزن خرابه نشین به مادرم گفته بود: «وقتی من مریض می‌شدم، علی به من رسیدگی و از من پرستاری می‌کرد. در چراغ من، نفت می‌ریخت و آن را روشن می‌کرد تا سرما کمتر مرا اذیت کند،گاهی غذایش را می‌آورد و با هم می‌خوردیم.

مثل نسیم/ خاطرات شهید مدافع حرم احسان حاجی حتم لو

علاقه خاصی به حضرت آقا داشتی، یادت هست آموزشی که بودیم محرم ها، بیت رهبری مراسم عمومی عزاداری داشت. کلاس ها که تمام می شد چقدر سریع لباست را عوض می کردی و عجله داشتی خودت را به بیت برسانی. خیلی وقت ها با هم می رفتیم .
سالروز ولادت/خاطرات

تا به خلوتگه خورشید

طبق معمول وهر چند روز یکبار ، پارچه های سفید چلوار را روی میز کارش پهن می کردوقلم مووقوطیهای رنگش را بر می داشت واز هیچ وبا دست خالی تابلویی زیبا با حاشیه ای مزین، خلق می کرد.
حماسه خلیج فارس

خاطراتی از خانواده و خود شهید بزرگوار مجید مبارکی

شهيد مباركي در دوران جبهه و جهاد با كساني چون برادر «جعفر كبگاني»، شهيد «مهدي پوركبگاني»، شهيد «عبدالحسين حمايتي»، شهيد «عباس ديده ور»، شهيد «يوسف قرباني»، شهيد «راحتي» و ... همرزم بود. او در تاريخ 27/8/61 در منطقه بود و بعد از يك ماه مرخصي، باز در 2/10/61 به جبهه ي جنوب رفت و به لشكر «امام سجاد»(ع) پيوست. و سرانجام در تاریخ 1366/07/16 در حماسه خلیج فارس به شهادت رسیدند.

ناگفته های سرهنگ بازنشسته علی حیدر پناهی از شهید ایرج نصرت زاد

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه سال 1357 با توجه به سابقه جمهوری خودمختار مهاباد به رهبری قاضی محمد و توطئه های از پیش طرح ریزی شده قبل از پیروزی انقلاب ، باقیمانده سران جمهوری مهاباد در غرب و اروپا و در عراق تجمع نمودند.
خاطرات مدافعان حرم

سِرّ سَر/ شهید عبدالله اسکندری

شب سال نو با آن تعداد، خانواده هایی که پیکر شهیدشان بازگشته بود مهمان بیت رهبری بودیم. نه ماه از شهادت آقا عبدالله می گ ذشت. از بازرسی های متعدد گذشتیم و چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب وارد سالن بزرگ بیت رهبری شدیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه