نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
«گفت:میشه بگین کی به کفش هام دست زده؟ مادرش از توی آشپزخانه گفت:بد شده؟ به آشپزخانه رفت و با ناراحتی گفت:مادر گلم! کفش های من رو شما که نباید واکس بزنین. مادرش خندید و گفت:حالا یک بار که هزاربار نمیشه...» آنچه خواندید به نقل از پدر شهید "جلال زرین پور" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۸

برادر شهید "محمد اشنویی نوش آبادی" از ماجرای اصابت گلوله دژخیمان رژیم شاه به محمد می‌گوید. نوید شاهد اصفهان شما را به خواندن خاطرات این برادر شهید دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۷۹۱۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۷

خواهر معلم شهید "سیدرضا مهدوی خانوکی" می گوید: خدمت کردن در رژیم طاغوت، برایش سخت و غیرقابل تحمل بود؛ برای همین در نامه ای خطاب به مادر نوشت: مادرجان! شما به جدّتان متوسل شو تا من، بیش از این در خدمت این رژیم سفّاک نمانم و معاف شوم.
کد خبر: ۴۷۹۰۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵

همسر شهید "امان الله غلامحسین پور" با ذکر خاطره ای از همسر شهیدش می گوید: شهید غلامحسین پور آن ها را از زندان آزاد کرده و به منزل دعوت کرده بود و بعد از صرف شام و پذيرايي، دو جلد کتاب از شهيد دستغيب(ره) را نيز به آن ها داد. اکنون مي بينم آنها افرادي مثبت در اجتماع شده اند و مورد اعتماد مردم هستند.
کد خبر: ۴۷۸۹۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴

مادر معلم شهید "طاهره اشرف گنجویی" می گوید: «وقتی طاهره علت غایب بودن شاگردانش را فهمید، روز بعد با دستانی پر از مداد و دفتر و کتاب به روستا برگشت و ساعتی بعد کلاس طاهره پر شد از شاگردانی که برق خوشحالی و امیدواری در چشمانشان می درخشید. آری! طاهره یک دنیا عشق و ایثار بود.»
کد خبر: ۴۷۸۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳

کتاب "قاصد فرشته ها" اثر سمیه باستین است،که نگاهی به خاطرات شهید "علیرضا آرمات" از شهدای استان هرمزگان داشته است. این کتاب با حمایت مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس هرمزگان روانه بازار شده است.
کد خبر: ۴۷۸۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳

هر کدام از اقوام به اندازه وسع خودش هديه اي آورده بود. يک بسته زيبا چشم ها را خيره کرده بود. آن را باز کردند؛ يک دوره نوار کاست، از درس اخلاق استاد آيت الله مشکيني بود؛ که داماد به عروس خانم هدیه داده بود.... آنچه خواندید خاطره ای است که همسر شهید غلامحسین پور نقل کرده است ، نوید شاهد شما را به خواندن متن کامل این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹

«عبدالرسول گفت: اگرمن و برادرم نرویم و دیگران هم نروند، پس چه کسی از اسلام دفاع خواهد کرد،مملکت ما مملکت اسلامی است، اگر دفاع نکنیم چه کسی می خواهد از ناموس ما دفاع کند.» در ادامه چند خاطره از شهید کریم آبادی زاده تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۸۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادرشهید " یعقوب دبیری نژاد " و خاطرات این مادر بزرگوار از لحظه اعزام فرزندش به جبهه و آرزوی فرزندش برای شهادت و قبولی در دانشگاه الهی است که درنوید شاهد هرمزگان مشاهده می کنید. این شهید سرافراز متولد سال 1343 در شهرستان بندرعباس است که در دوران دفاع مقدس به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. وی بيست ‌و هشتم بهمن 1363 در ارتفاعات كردستان به دليل گم شدن در كولاك شديد و سرمازدگي به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۷۸۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳

شهید "علی زنگي‌آبادي" غواص لشکر ثارالله در گردان 408 بود که در شلمچه توفیق شهادت یافت. آنچه می خوانید خاطراتی است که به نقل از فرمانده این شهید گرانقدر نقل شده و به ویژگی های اخلاقی ایشان می پردازد.با نوید شاهد همراه باشید.
کد خبر: ۴۷۸۳۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

مادر شهید «محمود کارخائی» می گوید: «هنگامی که خیلی برایش بی تابی می کنم و هوای دیدن او به سرم می زند؛ مخصوصاً وقتی که نماز می خوانم، احساس می کنم در کنارم نشسته است. آری! به طنین صدای گوشنواز و عطر دل انگیز حضورش دلخوشم و بی هیچ تردیدی او با من است.» توجه شما را به مطالعه خاطراتی از مادر این شهید گران‌قدر جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۸۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

«پدرش گفت:موقع تقسیم محصول باید او باشه.مانده بودیم که چه کنیم. غلامرضا آخر هفته، بعداز تعطیل شدن مدرسه، از دامغان می آمد. نمی توانستیم تا آن موقع صبر کنیم، اما پدرش گفت:باید منتظر بمونیم چون همسایه ها و بقیه می گن رضا باید بیاد...» آنچه خواندید خاطراتی ست که پسر خاله شهید "غلامرضا سالار" نقل کرده است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

خواهر شهید "اسماعیل میرآخوری" نقل می کند:«شبی در ماه رمضان سوره مریم را به نیت اموات تلاوت کردم و اسماعیل را هم در شمار اموات نام بردم. همان شب اسماعیل را درخواب دیدم. به من گفت:خواهر! سوره مریم که خواندی به من نرسید، دوباره برایم بخوان. متعجب شدم. وقتی از افراد مطلع سوال کردم مسئله را برایم باز کردند» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه متن کامل این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۲۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱

خواهر شهید " علی رمضانی " نقل می کند: « علی سفارش کرده که بعد از شهادت برایش ۵ روز روزه بگیرند و تا یک سال نماز بخوانند.»
کد خبر: ۴۷۸۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱

خاطراتی پیرامون شهید «احمد عبدالهی»
يك بار ديگر صداي احمد از بي سيم شنيده شد: «چرا بدون اجازه به ساحل رفتيد؟» ديگر بي طاقت شدم. نتوانستم خودم را كنترل كنم.‌ بي سيم را روشن كردم و خطاب به احمد گفتم: «شما كه در ساحل ايستاده ايد، از حال ما خبر نداريد. چهار ساعت زير آب يخ زديم و ..» ادامه این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱

خاطراتی پیرامون شهید «تراب نخعی»؛
همسر شهید «تراب نخعی» می گوید: بهترین خاطره ام همین 6سالی است که با او زندگی کردم و همیشه همه چیز را برای ما می خواست. زندگی خوب و راحتی، آسایش و آینده ای خوب برای بچه هایم را طلب می کرد.
کد خبر: ۴۷۷۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵

همرزم شهید "محمد رضا زمانی" می‌گوید: شهید به او گفت: چند شبانه روز که در بیمارستان اهواز بودم جایی را نمی‌دیدم،گفتم خدایا اگر از چشمان من راضی هستی چشم مرا بینا کن. ادامه این مطلب را در نوید شاهد اصفهان دنبال کنید.
کد خبر: ۴۷۷۷۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۴

خاطراتی از شهیدمحمدکاظم شهروی
همسر شهید "محمد کاظم شهروی" چنین نقل می کند:«بچه ها را اینطوری توجیه می کردم که بابا رفته پیش خدا. آن موقع بچه ها کوچک بودند و خیلی از مسائل را نمی فهمیدند.پدربزرگ و مادربزرگشان که رفتند مکه، بچه ها خیلی خوشحالی می کردند.می گفتند:بابابزرگ و مادرجون رفتند پیش خدا، برگردن بابا رو هم باخودشون میارن. وقتی از مکه برگشتند...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه ادامه این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۷۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۴

خاطراتی پیرامون شهید «علی ژاله»؛
معمولاً در همان شب اول كه علی را مي‌ديديم، پاي خاطراتش مي‌نشستيم و تا پاسي از شب برايمان از جبهه و رزمندگان مي‌گفت، با اين وجود او را زياد نمي‌ديديم. دائم الجبهه بود و كمتر در آبادي پيدايش مي‌شد.
کد خبر: ۴۷۷۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

خاطراتی پیرامون شهید «احمد سلیمانی»؛
نه جرأت می کنند احمد آقا را بیدار کنند و نه جرأت می کنند مار را بکشند. تا این مار خوابش را که می کند می آید پایین و جلوی چشمان از حدقه درآمده اینها می خزد و می رود بیرون!» احمد آقا هم که حالا بیدار شده بود وقتی حال و روزم را دید خندید. گفتم: «تو نیز دیدی.» گفت: «از چه ترسم؟ حافظ جان من کسی است که مرگ و زندگی مار هم به دست اوست!»
کد خبر: ۴۷۷۶۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۰