خاطرات شهید - صفحه 36

خاطرات شهید
معرفی کتاب;

معرفی کتاب / بی قرار وصال

شهید محمدرضا شجاعی در سال 1344/6/30 در روستای آبطویل شهرستان بوشهر دیده به جهان گشود. همراه با جوانان پرشور و شعور وطن برای دفاع از آرمان های امام به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت. و سرانجام در عملیات پدافندی چزابه در تاریخ 1360/11/24 به شهادت رسید.
روایتی خواندنی از همرزم شهید «تقی مهدی هداوند» منتشر شد؛

بی سیم!

روایتی خواندنی از همرزم شهید «تقی مهدی هداوند»؛ از آن سوی خط هیچ صدایی به گوش نمی رسید. بی سیم از کار افتاده بود. تقی دست به کار شئ و تا عصر، بی سیم را راه انداخت، وقتی کارش تمام شد. از خوشحالی رفت تا وضو بگیرد. آن قدر خوشحال بود که می خواست فریاد بزند. همین کار را هم کرد. بچه ها دورش را گرفتند و همه منتظر بودند تا صدایی از آن سوی خط بشنوند.

خاطره‌هایی‌ از یک بسیجی خاکی، دانش‌آموز شهيد رضا بابا نظري

دوست و همرزم شهید بابانظری درباره او تعریف می‌کند: رضا جثه کوچکی داشت و کوچک بسیجی با آن رنگ خاکی بر قامتش برازنده بود، تسبیح نازکی که به دستش بود و چفیه سیاه با راههای سفیدی که به دور گردنش بود به تمام معنا نشانه هایی از یک بسیجی خاکی بود.

خاطراتی از شهید «قاسم میرحسینی»/ مناجات قبل از اذان

میرحسینی گفت بد نیست چند دقیقه زودتر از اذان موتور برق را روشن کنی و پشت بلندگو مناجات بگزاری. شاید بعضی ها خواستند زودتر بلند شوند.
خاطره خود نوشت سرباز شهید «شعبانعلی عنبری محمود»؛

غریبانه های سرباز شهید؛ از کودکی تا دفاع از وطن

از اين رو معاشرت با غريبان بي كسان و تهديدستان را دوست داشتم. رازهاي نهفته دلم را در زندگي آنها مي يافتم تا مي توانستم به مظلومان به اندازه خودم كمك مي كردم.
خاطراتی از «شهید داور یسری» فرمانده اسبق سپاه پاسداران ناحیه اردبیل؛

عاشق مطالعه بود/در مشکلات همیشه پیش قدم از سایرین بود

چند تن از همرزمان و دوستان شهید داور یسری که فرمانده اسبق سپاه پاسداران ناحیه اردبیل بود، خاطراتی را تعریف کرده‌اند که گویای عشق این شهید به مطالعه است.

چند خاطره از «شهید داوود آجرلو»/ به ياد علي اكبر و علي اصغر (ع) اشك بريز

مادر شهيد مي‌گويد: آخرين بار كه داوود عازم جبهه بود، به من گفت: اگه من برم و شهيد بشم گريه ميكني مادر؟ گفتم چه كنم؟ گريه نكنم؟ پسرم گفت: چرا گريه كن ولي به ياد علي اكبر و علي اصغر اشك بريز.

اثر گلوله در بدنش نیست!/ به دنبال سربند یا زهرا(س)

هیچ اثری از زخم در بدنش نبود. فرمانده ی گردان که کنارم بود، گفت: دنبال چی می گردی؟ او شهید شده. گفتم : آخر اثر گلوله ای دربدنش نیست! با دیدن پهلوی شکافته وصورت کبودش یاد مادرش فاطمه زهرا( س) افتادم.
خاطرات رزمندگان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ثارالله؛

«وجعلنا» خواندیم و معبر باز شد

همچنان « وجعلنا » مي خوانديم. عراقي ها بدون اينکه متوجه حضورما بشوند، از کنارمان عبور کردند و رفتند . بعد از عبور آنها معبر را شناسايي کرديم و برگشتيم .
خاطراتی درباره شهید حادثه انفجار در حرم امام رضا (ع)؛

روز آرزو کردن شهادت سيابعلی آذري

«شهید سیابعلی آذری» اهل شهرستان اردبیل، در دوران جنگ تحمیلی در اثر صداي ناهنجار بمب و دیدن شهادت یکی از آشنایانش بیمار می‌شود. بعد از این حادثه، او آرزوی شهادت می‌کند و سرانجام در حرم امام رضا (ع) شهید می‌شود.
شهید رمضان قادر­آبادي

«شهیدان زنده اند» خاطراتی شگفت انگیز از شهید قادر آبادی به روایت همسر

شهید رمضان قادر­آبادي هفتم فروردين 1342، در روستاي حاجي ­عبدالله از توابع شهرستان مهريز چشم به جهان گشود. هفتم آذر 1361، با سمت تك‌تيرانداز در جاده سردشت- پيرانشهر به هنگام درگيري با گروه‌هاي ضدانقلاب بر اثر شكنجه و اصابت ضربه به سينه، سر و گردن به شهادت رسيد.

روحيه بزرگ منشی و ایثار شهيد رمضانعلى موسى زاده

شهيد به طرفم آمد و متواضعانه همراه با يك دنيا آقايى و بزرگ منشى مرا در آغوش گرفت و بوسيد و در عين حال گفت: علاقه و محبّت من نسبت به تو بيش از آنچه كه فكر مى كنى بر قرار است و با كمال فروتنى وادب از من استعانت و دلجويى نمود و من هيچ وقت اين همه بزرگوارى و مناعت طبع ايشان را فراموش نخواهم كرد.
شهید علی زارع بيدكي

یادگاری های شهید علی زارع بيدكي

نویدشاهدیزد: شهید علی زارع بيدكي دوم مرداد 1342، در شهرستان مهريز به دنيا آمد به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. پنجم آذر 1361، با سمت تك‌تيرانداز در جاده پيرانشهر- سنندج هنگام درگيري با گروه‌هاي ضدانقلاب بر اثر اصابت مواد منفجره به صورت، شهيد شد.

کار رزمی مهم تر است یا بافت بافتنی؟!

گفتم: ما که تازه از عملیات آمده بودیم. نباید می‌ایستادی خستگی در می‌کردی؟ گفت: من با خدای خودم عهد کرده‌ام فقط کار رزمی بکنم. گفتم: نه که ما اینجا داریم بافتنی می‌بافیم!!
خاطرات;

شهادت واژه اي از خون

شهید ناصر یونسی در سال 1341 در روستاي «محرزي» از توابع بوشهر به دنیا آمد.شهيد پس از اتمام تحصيلات راهنمايي، با شروع جنگ تحميلي روانه ي جبهه هاي نبرد با دشمن شد. و سرانجام در عملیات طریق القدس 1360/9/9 به شهادت رسید.

سروده ای از مادر شهید عبدالهادی قرغی به مناسبت سالروز ولادتش

گزیده خاطرات خواهرانه و مادرانه ای از شهید عبدالهادی قرغی و قطعه شعری از دل برخواسته مادر مکرمه شهید
خاطراتی پیرامون شهید «قباد شمس الدینی»؛

من گوسفند دارم، حقوق نمی‌خواهم!

از اهواز برایم نامه نوشته بودند از طرف قباد: « بسم الله الرحمن الرحیم. من چند تا گوسفند به اندازه‌ای که بچه‌هایم شکم‌شان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی‌سرپرست.»
خاطراتی پیرامون شهید «محمد طایی»:

فعالیت های انقلابی در فلوریدا و تگزاس!

در امريکا آرام و قرارنداشت، نامه هايش از امريکا مي رسيد، آدرس مشخصي نداشت. نامه اي از تکزاس آمد. نامه ديگر از فلوريدا رسيد. نامه‌اي بعدي از آلاباما پست شده بود، محمد جايي ساکن نبود.
شهید «رضا آقاجانی»، معلمي موفق و مهربان؛

همه شاگردهاي مدرسه در منزلش عزاداري می‌كردند

فرزند شهید آقاجانی که در روز عاشورای سال 1373 در حادثه انفجار در حرم امام رضا (ع) شهید شد، تعریف می‌کند: روز شهادت تا روز هفتم تمام شاگردهاي مدرسه در منزل ايشان عزاداري كردند به دليل اينكه او با بچه‌ها خيلي مهربان بود و معلمي موفق و مهربان بود.
به مناسبت سالروز شهادت شهید ذبیح الله عاصي زاده اردكاني

ماجرای توسل شهید عاصی‌زاده از امام زمان(عج) در عملیات رمضان

شهید ذبیح الله عاصي زاده اردكاني بيست و چهارم مرداد 1340، در شهرستان اردكان به دنيا آمد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و يكم مهر 1362، با سمت فرمانده تيپ 18 الغدير در ارتفاعات بانه توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به سر و سينه، شهيد شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه