خاطرات شهید - صفحه 43

آخرین اخبار:
خاطرات شهید
فرمانده گردان جندا... پيرانشهر

خاطراتی شنیدنی از فرمانده شهيد «ابوالفضل حسنلو»

می گفت به زودی کردستان را از زیر یوغ اهریمنان دوست نما آزاد خواهیم کرد و آنگاه نوبت آزادی کربلا و سپس قدس است که با همت و یاری جوانمردان اسلام پیروزی نزدیک است.
خاطرات آقاي علي رنجبر حقيقي

سردار شهيد رحمان آصفي به روایت همرزم

....... در اين هنگام از خواب پريدم. يعني هر چه گفته بود در خواب ديده بود.
خاطراتی پیرامون شهيد حسين نادري؛

اسیر عراقی، معاون فرمانده جوان شد!

اسير عراقي آن قـدر تحت تأثير رفتار و اخلاق حسين قرار گرفته بود که وقتي حسين پشت قبضه ي 82 مي نشست، مي‌رفت و بـرايش مهمات مي آورد و با دست خودش مي گذاشت توي قبضه .
به مناسبت سالروز ولادت شهید؛

نهایت آرزوی شهید «حسین كاظمي سربناني» چه بود؟

شهید کاظمی با حالتی خاص و لبخند زنان گفت: «ما از این لیاقت ها نداریم، (شهادت) نهایت آرزوی من است و امیدوارم این طور شود که تو می گویی».
خاطرات پدر شهید یونس مظهر صفاری

سرباز کوچک امام

در هنگام تبعید، یک افسر به او گفته بود که آقا سربازان شما چه کسانی هستند. امام گفته بود، سربازان من اکنون در گهواره و کوچه ها هستند و اکنون ما همان سربازان کوچک انقلاب هستیم.
خاطرات برادر رحيم عباسيان

صوت/ خاطراتی به روایت همرزم شهید نادر علیزاده

گفت نمي ترسم فقط مي خواهم ضعف اينها را نشان دهم كه ما مي توانيم از دستشان فرار كنيم.
پیشگویی شهید اسماعیل آفایی از زبان برادرش

یکی از شاخه های این گل را بیاورید سر مزارم

این نهال را که می کارم ، سال آینده گل خواهد داد . اما وقتی این نهال گل می دهد من دیگه نیستم . ازتون میخوام یک شاخه از گل هایش را بیاورید سر مزارم .
خاطره شهید به نقل از خانم معصومه جباري (همسر شهيد)

خدا را از یاد نبرید

هميشه به من و فرزندانش يادآور مي شد كه هرگز خدا را از ياد نبريم و در هر لحظه و در هر شرايطي به ياد او باشيم و نماز را با یاد خدا بخوانیم.
خاطراتی از خانواده سردار شهید مجید رحیمی

شهیدی که اذان می گفت

بعد از شهادت ايشان يك روز كه در حياط منزلمان نشسته بودم از مسجد محل صدايي را شنيدم كه خيلي آشنا بود. بله، ‌مثل صداي پدرم بود كه اذان مي گفتند. هر روز موقع اذان مي رفتم و اين صداي آشنا را گوش مي دادم.

حرکت بسوی بغداد/خاطره اسارت محمد علی صمدی

برادر آزاده محمدعلی صمدی در تارخ1365/11/11 به دست نیروهای بعثی گرفتار شده و در تاریخ1369/6/5 آزاد گشته است
خاطرات آقای حسن پیکار پسر عموی شهید سلطانعلی قاسمی

حافظ کیان انقلاب اسلامی

با همکاری جوانان روستا از طریق کمیته انقلاب اسلامی مسلح شدند تا در مقابل تعرضات احتمالی ضدانقلاب از کیان انقلاب اسلامی دفاع نماید.

شش خاطره خواندنی از زبان همسر شهید براتعلی خدمتگذار

براتعلي در 24 شهريورماه 1344 در روستاي اوغاز تازه از توابع بخش مركزي شهرستان شيروان در خانواده اي مذهبي و متدين كه به كار كشاورزي و باغداري مشغول بودند به دنيا آمد و در تاريخ بیست و هشتم مرداد بر اثر اصابت تركش به ناحيه شكم در جزيره مجنون در عمليات خيبر پس از چند روز در بيمارستان به شهادت رسيد و در گلزار بهشت رضا مشهد مقدس به آرامش ابدي رسيد.
خاطرات شهید

شهید صفر رستمی به روایت پدر

در عمليات حاج عمران به سوي دشمن حركت نموده و بعد از چندين ساعت ديده شده بود كه بر يكي از تانك هاي عراقي سوار گشته و تانک را مي آورد.
خاطرات;

به من نگاه کن ای برادر

شهید نادرعوضی (خالق پناه) در 49/3/16 در روستای صفی آباد در خانواده مذهبي چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوره آموزشي جهت ياري رساندن به سپاه اسلام راهي جبهه شد در عملياتهاي متعددي از جمله عمليات والفجر 8 شركت داشت.سرانجام در 67/5/8 به شهادت رسید.

با رضایت پدر موج شوق و شادی در چشمانش جاری شد

شهید ابوالفضل دهشيري بيست و هفتم مرداد 1352، در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش عباس، بنا و فروشنده بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش¬آموز سوم راهنمايي بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهارم خرداد 1367، با سمت تك‌تيرانداز در شلمچه بر اثر اصابت تركش به شكم، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي روستاي دهشير تابعه شهرستان تفت واقع است.
مسؤول مخابرات گردان كربلا؛ خاطرات خانم ويدا كبيري (2)

سردار جبهه هاي كردستان/ خاطرات خواهر شهید «رضا علي كبيري»

نيروهاي گردان يك علاقه و ارادت خاص به ايشان داشتند و وقتي كه رضا وارد مي شد همگي مي گفتند: براي سلامتي سردار جبهه هاي كردستان صلوات.
خاطرات خانم ويدا كبيري (1)

فداي راه حسين(ع)/ خاطرات رضاعلي كبيري به روایت خواهر

آخر مادر بود و يك رضا كه دوري هم را هرگز تحمل نمي كردند. آن هم پسري كه پس از سالها راز و نياز به دنيا آمده بود و عزيز مادر بود. اما مادر برگشت و گفت: فداي راه حسين(ع)، فداي خود حسين(ع) ....
انتشار همزمان با سالروز ولادت

ماجرای شهادت شهید دامرودی در سوریه

نحوه شهادت این مجاهد سبزواری را از زبان یکی از همرزمانش می خوانید.
خاطرات;

فرزند حقیقت

اسمش محمد جواد بود.پدرش مأمور شهرباني بود.به سن سه سالگي رسيده بود كه به علت كار پدرش از برازجان به كازرون رفتند.پس از پيروزي انقلاب اسلامي در جهاد سازندگي برازجان با اشتياق فراوان شروع به فعاليت نـمود.سرانجام در تاریخ 62/5/1 به شهادت رسید.
خاطرات;

پانزده روز بعد!!

شهيد ماشاءالله قائدي فرزند حاج محمد علي در تاريخ 30/5/1343 در برازجان ديده به جهان گشود..او با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران،به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام گرديد.سرانجام در تاريخ 1361/5/7 به فيض عظماي شهادت نائل آمد.
طراحی و تولید: ایران سامانه