حسین طاهری همرزم شهید رضوی در خاطرهای که از گزینش شدن توسط شهید دارد بیان میکند: چون ما از قشر وابسته به روشنفکران محسوب میشدیم، این مسئله برای شهید رضوی ایجاد شده بود که نکند ما هم توی این فضای فکری مورد نظر آقایان سیر کنیم.
آقا تقی به خدمت سربازی رفت، شش ماه از خدمتش نگذشته بود که به فرمان حضرت امام خمینی از پادگان فرار کرد تا به جاى اینکه مقابل مردم بایستد، در کنارشان باشد.
برادر شهید رضوی در خاطرهای از برادرش نقل میکند: یکبار که تقی من را در منزل دید گفت؛"بیا با هم به منطقه برویم و مدتى را آنجا پیش ما بمان، شاید خداوند از تقصیراتت بگذرد."
-بنده خدا، چرا دیر آمدی، منو که کم مانده بود به کشتن بدهی میدونی چه بلایی به سرم آورد؟
با خنده گفت: بزرگ شدی یادت می ره، حالا پانصدی را بچسب. بقیه را ولش کن.
همسر شهید رضوی، در خاطراتی تعریف میکند: وقتی پیکر گلگون آقا تقى را وسط حیاط گذاشتند، پسرم حمزه خواب بود و بیدار نشد. آقا تقی هیچوقت دلش نمیخواست حمزه پدرش را در چنین وضعی ببیند.
شهيد محمد خمسه لوئي پاسداري ريزنقش، تيزبين و شجاعت محض بود و در عين حال مخلص، آگاه و فعال بود. لذا از آغاز جنگ تحميلي تا لحظه شهادتش، كمتر عملياتي بود كه اين ستارة درخشان انقلاب در آن عمليات، درخششي نظرگير از خود بروز ندهد.
احمد در جواب مادر گفت: «نترسيد، كس ديگه اي مواظب منه. من در حالي که رساله و اعلاميه هاي امام همراهمه، از جلوي مأمورهای رژیم رد مي شم، ولی اونا متوجه نميشن.»
همسر شهید رضوی، خاطرهای را از روزی تعریف میکند که خبر شهادت همسرش به او میرسد و حرفهای آقاتقی به یادش میآید که همیشه آرزو میکرده "هیچگاه زخمى نشود بلکه در همان لحظه موعود، به شهادت برسد."