خاطرات شهدا - صفحه 159

خاطرات شهدا
به مناسبت سال روز شهادت منتشر شد

خاطرات دلنشین شهید قربان علی گرزین

دخترم به پدرش گفت اگر اجازه می دهی با پدر بزرگ به کوه بروم، شهید در جواب گفت: برو دخترم ولی وقتی برگشتی دیگر بابا نداری من شهید می شوم.
پیرامون شهید «ابراهیم هندوزاده»؛

شهیدی که به نردبان اطلاعات معروف بود!

ابراهیم گاهي كه ضرورت ايجاب مي كرد، مي ايسـتاد، محمدرضا مرادي روي شانه اش مي‌نشست و خط دشمن را شناسايي مي‌كرد، به همين دليل به او شوخي كنان نردبان اطلاعات مي گفتند.
به بهانه سال روز شهادت

برگی از خاطرات شهید عباس میر عرب

شهید با شور و شوق وصف ناپذیری به نیازمندان کمک می کرد.
نیم ساعت ‏تا شهادت

خاطرات جانباز دفاع مقدس حاج علی جعفری نصرآبادی/ به کوشش احمد خواجه نژاد

حاج علی و چه بسیار حاج علی‏ های دیگر با صداقت و صلابت خود، صفحه‏ای از کتاب تاریخ این دیار را نوشتند که هیچ انسان منصفی نمی‏تواند غلطی بر آن بگیرد. صرف نظر از حواشی و تحلیل‏هایی که مطرح شده و می‏شود، اهداف مقدس و الهی امثال حاج علی برای ایثار هستی خویش حسابش جداست و برای همیشه مقدس خواهد ماند.
به مناسبت سال روز شهادت

خاطرات شهید دانش آموز مسلم صادق لو

یک شب شهید در خواب اثر انگشت مادر را گرفته بود و برای بار دوم و نوبت های بعد رضایت داشت. فقط در راه مدرسه کتاب هایش را به دوستانش می داد و می گفت به مادرم بگویید که من به جبهه رفتم.
به مناسبت سال روز شهادت

خاطرات شهید بخشنده عبدالزمان طعنه

پدر می گفت یک روز متوحه شدم شهید عبدالزمان از تمام کارکنان آموزش و پرورش و دوستان و آشنایان پول نمی گرفته. پدر خندید و گفت این جوری که باید صلواتی کار کنیم. ایشان انقدر بخشش داشته که به منافع خود فکر نمی کردند.

شبي كه دلبر من مثل قرص ماه مي تابيد

يك شب تابستاني من محافظ بيت حضرت امام خميني بودم، پست نگهباني من پشت بام خانه ي حضرت امام بود، هنوز يكي دو ساعت به اذان صبح مانده بود
به مناسبت سال روز شهادت

خاطرات شهید غلامعلی میر کتولی/ آخرین وداع

زمانی که شهید بزرگوار سوار بر اتوبوس شد، خیلی خوشحال بود و چهره خندان و نورانی داشت و مشخص بود که آخرین وداع است .
به مناسبت سال روز شهادت

زندگی نامه شهید/ شهید مجید گلچین

دوران شاه به مادرش می گفت: نکند شما هم به زن شاه نگاه کنید و مثل او حجاب را از سرتان بردارید.
به مناسبت سال روز شهادت

معرفی شهید/ رمضانعلی بائیان

در هنگام عملیات، رمضانعلی به همه روحیه می داد وقتی در عملیات رمضان زخمی شد به نزدیکترین دوستش که همراهش بود چیزی نگفت تا اینکه وقتی صبح شد بچه ها فهمیدند که لباس او خونی است و ایشان زخمی شده اند.
خاطراتی از شهید والامقام عباسعلی فیض

بازداشت به خاطر خواندن نماز !

فریادش در پاسگاه پیچید و دستور بازداشت عباسعلی را داد. روز بعد او در میان صلوات مردم آزاد شد. مردم جلوی پاسگاه منتظر او نشسته بودند.
شهید حاج حسین همدانی به روایت سردار رضا میرزائی

حاج حسین، فرمانده دلها و همسفره بسیجی ها بود

شهید همدانی در هر مسئولیتی که قرار داشت متواضع بود و با نیروها به گونه‌ای برخورد نمی‌کرد که مسئول آنها است بلکه در کنار آنها قرار می‌گرفت و در واقع ایشان فرمانده دلها بود و عملا فرمان به دلها می‌داد و در کنار بسیجیان به سردار بسیجی معروف بود و با این نام او را می‌شناختند که در کتاب مهتاب خین نیز به آن اشاره شده، همیشه رزم و خوراک ایشان در کنار بسیجیان در سنگرها بود.

عملیات در تنگه ابوغریب / خاطره خودنوشت شهيد فتح اله مير غفاری (2)

در غروب 20 فروردین 1361 در خط اول جبهه بردند آن جبهه تنگه ابوغريب نام داشت و در ارتفاعات و تپه هاي بلندي مستقر شده بود که آن تپه ها در ارتفاعات تيشه مي گفتند شب اول که رسيديم آماده باش دادند ...
بُرشی از کتاب مژه‌های سوخته(3)؛

زنانی که جسد شوهران شهیدشان را از روی دندان‌هایشان تشخیص دادند

فصل دهم کتاب «مژه‌های سوخته، نوشته حامد کلاهدوز»، ماجرای انفجار سال60 در دفتر نخست‌وزیری و شهادت رجایی و باهنر را روایت می‌کند. شهید یوسف کلاهدوز هم یک ماه بعد شهید می‌شود همسرش همانند همسر شهید رجایی، جسد شوهرش را از روی دندان‌هایش شناسایی می‌کند.
اين فرزند را خدا به ما داده وخودش هم از ما گرفته

شهید علی محمد حیدری اززبان پدر به نقل از دوست شهید

علی محمد قبل از این حادثه شهادت خودش را پیش بینی کرده بود . او می گفت من در این جنگ شهید می شوم ، اما ما باور نمی کردیم .
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «3»

مشقی ديگر از کتاب زندگی

شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از مشق قبلی نوبت به مشقی ديگر از كتاب زندگی خود می‌رسد. اما چيزی كه اينجا بايد به آن توجه شود...» متن خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شهیدی که دوست نداشت ذره ای از وجودش بر روی زمین باقی بماند

شهید حبیب روزیطلب دانشجوی جامعه شناسی در دانشگاه تهران و استاد اخلاق بود که راهی جبهه شد. او در عملیات محرم يک خط شکن به تمام معنا بود که با رشادت و شجاعت کم نظير در مقابله با بعثيون به شهادت رسید.

امداد غیبی در یک عملیات / خاطره خودنوشت شهید جهانگیر کشوری (2)

يک امداد خدائي که براي من آمد اين بود که در آن موقع در زير آتش دشمن نزديک پايگاه عراق موضع گرفته بودم در حال تيراندازي بودم که يک مرتبه در پشتم چيزي شبيه به ترکش احساس کردم در اين موقع خود را پيچ دادم و در گودالي انداختم يکي از بچه ها آمد و گفت از عقب به تو تيراندازي کردند در پشت من در کوله پشتي ام 7 عدد نارنجک تفنگي و دو عدد نارنجک دستي و مقدار زيادي فشنگ بود...

خاطره خودنوشت شهید سید حسن موسوی 3 / پیروزی در عملیات

به هر بدبختي که بود خود را به بالاي کوه رسانديم ديگر طاقت نداشتيم و از نفس هم افتاده بوديم در همين حال بود که از طرف فرمانده دستور آمد که برادران آماده برگشتن باشند با اين که ما از نفس افتاده بوديم فاصله اي که بين ما و ماشين ها بود که حدود 20 کيلومتر مي شد به راحتي پيموديم و هيچ جايگاه اي خستگي نکرديم عصر شد ساعت 5 عصر بود که حرکت کرديم و به يک پايگاه آمديم و شب را در آن جا خوابيدم آن روز سه تن از برادران ما مجروح شدند يکي پاسدار دو تاي ديگر سرباز بودنند.
خاطرات جبهه

فرمانده قلبها

تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه