"سمیه باستین" نویسنده ده عنوان کتاب با موضوع دفاع مقدس معتقد است کار برای شهدا و دفاع مقدس باید دلی باشد نه برای رفع تکلیف.گفتگوی نوید شاهد هرمزگان با این نویسنده دفاع مقدس را بخوانید.
شهید "غلامرضا بیک محمدی درمنی" با خط خوشی که داشت سر تا سر دیوارهای محله را با شعار و نقاشی های گویا و زنده به کار می گرفت. هم اکنون پس از سالیان هنوز آثار او بر دیوارهای مکان سکونتش باقی ست و مردم با بارسازی آن نقاشی ها نمی گذارند که آثارش از بین برود.
همسر شهید "نادر اعظمی" نقل می کند، شهید به او گفته بود بعد از بازگشتش از اهواز مجددا باز خواهد گشت و با هم به اهواز خواهند رفت. بعد 20 روز نامه ای از او رسید و دوباره همین وعده را داد؛ اما شهید شد و هیچ وقت باز نگشت.
به نقل از همرزمان شهید "نادر اعظمی" پس از شهادت پیکرش چند ماه روی تانک، زیر آفتاب به جای ماند. زمانی که پیکرش را به عقب آوردند، در کمال تعجب، بدن سالم مانده و متلاشی نشده بود.
شهید "حمید عبدوس" در بخشی از خاطرات دست نوشته اش به عملیات والفجر۴ و چگونگی شکل گیری آن اشاره کرده است. این عملیات در مقر اولیه خود رو رفت و باعث شهید شدن چند تن از مجاهدان سرزمینمان شد.
شهید "حمید عبدوس" در خاطرات دست نویسش از عملیات خیبر چنین می نویسد که در بحبوحه جنگ، هنگامی که عراقی ها آنان را هدف قرار داده بودند، از همه طرف به آنها تیراندازی می کردند اما تیری به کسی اصابت نکرد و در این لحظه فقط خدا بود و خدا...
شهید "حمید عبدوس" ۳ بار به جبهه اعزام شد. ۲ بار اول بنا به دلایلی به خانه برگشت اما دفعه آخر تا پای شهادت ماند.
پایگاه خبری نوید شاهد بخش اول این خاطرات را که دربردارنده نحوه اعزام وی به جبهه است، به دست خط خود شهید، منتشر کرد.
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: بچه ها خوشحال از اين که بعد از 47 روز خانواده اشان را مي بينند. عصر جمعه از پادگان خارج شديم و شنبه به سوي داراب حرکت کرديم.
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: نماز صبح را با هر چه با شکوه تر در اردوگاه آنها برگزار کرديم. بعد از نماز با برادران و مربيان نظامي مصافه کرديم. يعني روي همديگر را بوسيديم. واقعاً چه روزي مي دانستم اين روزها ديگر نمي آيد.
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: يک روز ظهر نماز تمام شده بود و دعاي وحدت مي خوانديم که برادران نظامي در ماشين آشپزخانه بودند و ريختند داخل نماز خانه باز همان آش و همان کاسه. تير جنگي و گاز اشک آور موجود بود تا حالا من هم گاز اشک آور نخورده بودم...
مادر شهید "عباس دهباشی" نقل می کند: « وقتی عباس را برای رفتن به جبهه بدرقه می کردم غم عجیبی سرتاسر وجودم را احاطه کرده بود که قابل وصف نبود. ناگهان عباس لحظه آخر برگشت و به صورتم خیره شد و لبخندی شیرینی به من زد. در آن لحظه تمام وجودم پر از آرامش شد»
به گزارش نوید شاهد سمنان بنیادشهید و امور ایثارگران با همکاری اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان در نظر دارند به منظور ترویج فرهنگ ایثار، شهادت، کتاب و کتاب خوانی کتابهای معرفی شده از این پایگاه خبری که در حوزه دفاع مقدس میباشند را به صورت رایگان در اختیار علاقه مندان قرار دهد. شما می توانید برای دانلود کتاب مورد نظر خود لینک دانلود کتاب را انتخاب کنید.
شهید "مهدی رضائیان" در بخشی از خاطرات روزهای جنگ چنین نوشته است: من که آن شب سهمیه ام ۴ گلوله بود، زدم و آمدیم. آن شب برای این آتش ریختیم که شب ولادت حضرت رسول و حضرت صادق بود. پایگاه خبری نوید شاهد نسخته دست نویس این خاطره را منتشر کرد.
رزمندگان برادران هم وطن هم بودند. برادرانی که کنار هم بودنشان گذراندن شرایط سخت را آسان تر می کرد. شهید مهدی رضاییان در خاطرات دست نویسش به شبی که با شادی های ساده اما دلنشینشان سپری شد اشاره می کند.
شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «یک مرتبه ديديم يک نفر به طرف ما مي آيد. بعد از چند ايست برادران مرحمتی که تير بار چي بود او را به...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: من آر پی جی داشتم و امرالله هم کمک آر پی جی بود. با هم عهد بستیم که لحظه به لحظه با هم باشيم تا بتوانيم يک ديگر را ياري کنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دلیل پاسدار شدنم و تاريخ شروع پاسداريم به شرح زير است: بعد از اين که چندين مرتبه به جبهه اعزام شدم تا با دشمنان اسلام اين...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.