خاطرات شهدا - صفحه 148

خاطرات شهدا
خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی

مثل تربت کربلا بوی عطر می دهد

آنها داخل یک شیشه از تربت پیکر حمید برداشته بودند و برایم آورده بودند، هنوز هم آن خاک را دارم. مثل تربت کربلا بوی عطر می دهد.
خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی

تا ده روز دبیرستان امام خمینی (ره) ماتم سرا بود

انگار همه ی بچه های بسیج يتيم شده بودند. او با اینکه همسن ما بود اما حکم بزرگ تر را برای ما داشت. تا ده روز دبیرستان امام خمینی (ره) ماتم سرا بود. شهادت حمید یکی از زمان هایی بود که به ما خیلی سخت گذشت.
خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی

به راستی او که بود؟

من فقط گوش می کردم و به تصویر با ابهت حمید خیره بودم. به راستی او که بود؟ تنها تعبیری که با آن می توانم حمید را معرفی کنم این بود که او بسیار بزرگ تر از سنش میفهمید. حداقل سی سال بعد را می دید و برایش برنامه ریزی می کرد. او نوجوانی پنجاه ساله بود
خاطره ای خودنوشت از فرمانده شهید عباس مطیعی

24 ساعت فراموش نشدنی

این نوشتار واقعیتی است و حقیقتی است که انشاء الله برای همه سودمند خواهد افتاد و غرض از آن نه خودخواهی است و تعریف از خود ، بلکه نمایاندن گوشه ای از زندگی خود زندگی 24 ساعتم را که هرگز فراموش نمی نمایم. آخرین شبانه روزی که می توانستم راه بروم ، می توانستم مثل تو کارها را انجام دهم. آخرین شبانه روزی که مثل دیگر شبانه روزهای من پر بود از فعالیت و تحرک از آن همه مقاومت و خلاصه آخرین شبانه روزی که در میان دوستان بودم دوستانی که آنان را چون برادر می دانستم و حتی از برادر بهتر.
سردار شهید محمد نقی صلبی،

فرمانده ای که آرزو داشت مفقودالاثر شود پس از یازده سال تشییع شد

محمد نقی که در پنجم دی 1365، در محل ام الرصاص در عملیات کربلای 4 لشکر 25در حالی که مسولیت فرمانده گردان علی ابن ابیطالب را به عهده داشت به شهادت می رسد و به مدت یازده سال مفقود الاثر می شود
در سالروز شهادت شهید؛

مادر شهید فریبرز عبدالملکی: شهید همیشه در خواب مراقب من است

مادر شهید فریبرز عبدالملکی بعد از 33 سال از شهادت فرزندش می گوید: فرزندم بعد از مدت ها به خوابم می آید و مراقب من است.

خاطره خودنوشت شهيد عباس کشاورز دوست (2)

شهيد «عباس کشاورز دوست» در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «روز 7اردیبهشت 62 ساعت 4 بعد از ظهر ما براي اسلحه به خط شديم و اسلحه هائي که به ما مي دادند نو و در جبهه پر از گريس بود ما تا ساعت 6 اسلحه ها را شستيم . با گزايل بود رفتيم در مسجد منگوري ها و روز بعد يعني 8 اردیبهشت 62 به خط شديم و 20 نفر در بين 80 نفر جدا کردند...»

خاطرات روز نوشت شهيد صدراله همتی

شهيد صدراله همتی در دفتر خاطرات خود می نویس: روز جمعه، در اين روز در خط اول بوديم که آتش دشمن کم بود دشمن قصد تک داشت در اين روز مرخصي آزاد شد.
سالروز شهادت

روایت 45 روز مأموريت در گروهان جندالله به قلم شهید محمد صادق کلانتری

من در اين روز معاون گروهبان نگهبان بودم و اكنون كه دارم مي‌نويسم ساعت سه و بیست دقيقه شب است. در گوشه و كنار گاهي صداي تير بلند مي‌شود البته تيراندازي ها همه خودي هستند و صبح قرار است ما به تپه هاي عقاب يعني قرارگاه خودمان در اين مدت حركت كنيم
به بهانه معرفی شهید نار عبادی نیا به عنوان شهید شاخص سال 1398 شهرستان همدان

طلبه غواص شهید نادر عبادی نیا به روایت حجت الاسلام عبادی نیا برادر شهید

دفترهای یادداشت بسیاری داشت که در آن دفتر، یادداشت‌های روزانه‌اش را می‎نوشت. یکی از نکات ویژه نوشته‌های نادر، مناسبات و مراقب‌های نفسانی‌اش بود. نادر در پایان شب اشکالاتش را به خودش متذکر می‌شد تا فردا مراقب رفتارش باشد که آن اشکال را تکرار نکند.

خاطرات روزنوشت شهيد سيد محمد حسين حسينی اژدری

شهيد سيد محمد حسين حسيني اژدري در خاطره روز نوشت خود می نویسد: اميدوارم که اين ماه رمضان سال 1364 به سلامتي و با خوشي گذرانده باشيد و اميدوارم که مبارک باشد و امروز روز 14 خرداد ماه سال 1364 که با يکي از دوستان خودم در بيابان های جفير مشغول خنثی کردن بمبها هستيم...
به روایت یاران

شاید در نظر دیگران به یک نوع دیوانگی و جنون شبیه تر بود

شهید عبدالله باقریان قره شیدان از مجاهدان انقلاب اسلامی بود. وی در مبارزات علیه گروهک های منحرف، منافقین، ضد انقلابی های کردستان، مبارزات سوریه و جنوب لبنان خدماتی شایان در راه خدا و اسلام ارائه نموند. در ادامه خاطراتی از مجاهدات این شهید بزرگوار را میخوانیم.
شهدای کربلای یک،

برگی از خاطرات شهید رضا اتراچالی

به او می گویم الان چند روز است که بچه مان مریض است تو نیستس و من حتی پولی ندارم که بچه مان را مداوا کنم
مادرانه ای از شهید رضا حسینی

خودش قبرش را نشانم داد

هربارکه بر مزار رضا می رفتم دو قبرگمنام کنار هم بود که یکی ازآنها رضا بود (اما ما نمی دانستیم کدامیک رضا است) ؟ همیشه می گفتم تو پیش خدا عزیزهستی. ازخدا بخواه تا قبرت را نشانم دهد. گفت: مادرجان دیگرناراحت نبا شی که من کجا هستم من همین جا هستم.
سالروز شهادت

روایت دوسینه، به قلم شهید سید رضا حسینی

من با چشمان خود دیدم که آنها بعد از اسارت چگونه با سیگار بدن آن بزرگواران را با سیگار می سوزاندند و بعد از شکنجه های فراوان با تیر خلاصی به چشمانشان آن دو را به شهادت رساندند
خاطره خودنوشت شهيد شرفی«2»

قصرشیرین به ویرانه تبدیل شده بود

شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برای حمام به قصر می رفتيم حالی ديگر پيدا می کرديم. اگر اشک از چشمانم جاری نمی شد ولی به جای خودم دلم می سوخت گريه در گلويم خفه شده بود...» متن کامل قسمت دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد شرفی«1»

اشک های دلتنگی مادر

شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اشک در چشمانشان جمع شده بود و در پنهانی اشک خويش را می ريختند و هی می گفتند که برو به دست خدا...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
سردار شهید

چهار خاطر از دوست و همرزمان شهید علیرضا طغرایی، هميشه دنبال حقيقت و عدالت و واقعيت ها بود

هيچوقت ضعف از خودشان نشان نمي داد و در آن زمان ها هم چندين بار مامورين و نبردهاي ساواك كه به دبيرستان ما حمله كرد مجموعه بچه ها جانانه دفاع مي كردند و ايشان مشوق و خود در صحنه حضور فيزيكي داشت
سردار شهید

سردار شهید علیرضا طغرایی ، روز قدس روز نجات انسان ها و هدايت آنهاست

روز اجتماع مسلمين و روز وحدت و روز مستضعفين است. روز قدس در هر سال چنان پرشكوهتر برپا مي شود كه اين فرزند ناخلف امپرياليسم آمريكا، اين اسرائيل غاصب مرگ خويش را بيشتر حس مي كند. و اين يكي از ابتكارات و روشنگري هاي امام می باشد
چند نامه از شهید "کاوه علوی"

سه نامه خواندنی شهید کاوه علوی/ اگر كمك هاي پشت جبهه نبود چه می شد؟

شهید کاوه علوی در نامه های خود به خانواده اش ضمن احوال پرسی، آنها را به صبر دعوت کرده است. مداوم به آنها دلداری داده و از وضع خوب خود صحبت کرده است در ادامه سه نامه از این شهید بزرگوار را می خوانیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه