خاطرات شهدا - صفحه 103

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

اجابت دعا

نوید شاهد - همسر شهید "احمد شهرکی" نقل می کند: «همسرم همواره آرزوی شهادت داشت او حتی قبل از اینکه بخواهد لب به غذا بزند از خداوند آرزوی شهادت می کرد.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.

از کشاورزی در روستا تا جبهه های نبرد

نوید شاهد - همسر شهید "محمد بیانی" نقل می کند: «همیشه همسایه ها و دوستان را به رفتن جبهه تشویق می کرد و می گفت وقتی آنجا بروی تازه متوجه می شوی که جبهه چیست و شهدا چه کسانی هستند، وی رفت و دیگر بازنگشت...و جام شیرین شهادت را نوشید.»

عطر خوش نماز شب

نوید شاهد - برادر شهید "حسین جمالی" در خاطره ای می گوید: «یک شب در کنار حسین خوابیده بودم . نیمه های شب حسین بیدار شد. پایش ناخواسته به من خورد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

سوره محمد را برای شفای علی خواند

نوید شاهد - همسر شهید "مجتبی ذوالفقار نسب" در خاطره ای می گوید: «فرزند اولم علی در دی ماه 1382 به دنیا آمد. او شیر نمی خورد. من واهمه این را داشتم که اگر علی شیر نخورد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

دلم برای همراه همیشگی‌ام خیلی تنگ است

نوید شاهد - خواهر شهید "محمدرضا منصوریان" نقل می‌کند: «سرش درد می‌کرد برای کمک کردن. همیشه درصدد حل مشکلات و اختلافات مردم روستا بود. هرروز و هرشب نماز خواندن‌های عاشقانه‌اش را به نظاره می‌نشستم و ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (10)

خنده و ترس در کانال

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...کمي به اين طرف و آن طرف رفتم که يک تکه پارچه يا مقوا يا تخته پيدا کنم که زير زانويم بگذارم هر چه گشتم چيزي پيدا نکردم... يک سفيدی توجه مرا به خود جلب کرد به طرف او رفتم وقتي دستم به آن خورد يک مرتبه سگ بزرگی از جا پريد و من ...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (9)

بچه ها را در نور رعد و برق می دیدم

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « سوسنگرد باران شدت گرفته بود. وضع سنگرها زياد خراب بود. پوشش جز يک تکه پلاستيک چيز ديگر نداشتيم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (8)

دیده بانی در یک شب بارانی

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « سوسنگرد باران شدت گرفته بود. وضع سنگرها زياد خراب بود. پوشش جز يک تکه پلاستيک چيز ديگر نداشتيم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (7)

هوای بارانی و تلاطم رودخانه

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «نيروها چند نفری به دقاقله رفته بودند در يک تک که پشت رودخانه، نيسان از طرف نيروهای ما انجام شده بود قاسم پرآور و کاظم داوودی و حسن اعتمادی شهيد شده بودند و من...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

روز خواستگاری

نوید شاهد - همسر شهيد "موسی رضازاده" در خاطره ای می گوید: «دختر ته تغاری خانه بودم و عزیز دردانه ی پدر. با اینکه خواستگاران زیادی داشتم، پدرم برای شوهر دادنم خیلی سخت می گرفت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فرار از نورآباد

نوید شاهد - یکی از دوستان شهید پیرویان از خاطرات قبل از انقلاب روایت می کند و می گوید: «بعد از دستگیری و مجروحیت علی اکبر با هزار زحمت و دیدن این و آن او را با وثیقه آزاد کردم و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

کوچه ی بن بست

نوید شاهد - در خاطره ای از شهید "علی اکبر پیرویان" روایت شده است: «24 اسفند سال 1356 سالگرد تولد شاه بود و ما در آماده باش کامل. ساعت 3،2 نیمه شب با یکی از ژاندارم ها اطراف مسجد اولیاء گشت می زدیم که...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عکسی که روی دیوار نبود

نوید شاهد _ پدر شهید "علی اکبر پیرویان" در خاطره ای می گوید: قبل از انقلاب، زمانی که در فرمانداری نورآباد شاغل بودم، روزی یکی از خانواده شاه به نورآباد آمد و... متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شهیدی شفیع شهید دیگر

نوید شاهد - همسر شهید "محمد کهدوئی" در خاطره ای می گوید: «يک شب خواب ديدم محمد با لباس سفيد و زیبا و چهره ای نورانی به خانه آمد. پرسیدم: محمد اين لباس ها را از کجا آورده ای و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

وصیت شهید "نقی تی‌تی‌یان" پس از شهادت

نوید شاهد - همسر شهید "نقی تی‌تی‌یان" نقل می‌کند: «دخترمان دوازده روزه بود که برای اولین‌بار او را بردیم امامزاده یحیی سر مزار پدرش. مادرم مشغول صحبت با شهید بود و من خاطرات مشترک دوره کوتاه زندگی‌مان را مرور می‌کردم. شب شهید به خواب مادرم آمد و گفت ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.

می‌خواستیم کربلا آزاد شود/ خاطره‌ای خودنوشت از شهید "تی‌تی‌یان"

نوید شاهد - «نیروهای عراقی مثل روباهی که از برابر شیر فرار می‌کند، به این طرف و آن طرف فرار می‌کردند. مثل این‌که غافلگیر شده‌بودند. فقط چندتا تیربارشان یک‌سره چهچهه می‌زد و با هر گلوله‌اش یکی از دوستان ما زمین می‌افتاد. چندتا دلاور پیدا شدند و ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت شهید "نقی تی‌تی‌یان"، شما را به مطالعه خاطره‌ای خودنوشت از این شهید گران‌قدر در خصوص عملیات فتح‌المبین دعوت می‌کند.

پشتکار عجیب شهید "حسن نجفی"

نوید شاهد - پدر شهید "حسن نجفی" در خاطره ای از فرزند شهیدش اینطور می گوید: جدیت و علاقه عجیبی درکارها و رسیدن به خواسته هایش داشت و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد تا به خواسته اش برسد.

انگار پدر از ما فرار می‌کرد

نوید شاهد - دختر شهید "ابوطاب نقاشیان" نقل می‌کند: «دلمان نمی‌آمد از او جدا شویم. اتوبوس آمده‌بود و رزمندگان هر کدام بعد از خداحافظی با خانواده‌شان سوار می‌شدند. انگار پدر از ما فرار می‌کرد، از خواهر کوچکم ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب ‌می‌کنیم.

اسرائیلی‌ها به گرگان حمله کردند!

نوید شاهد - «عمویش او را صدا زد: صادق‌جان! اسرائیلی‌ها به مسجد گلشن گرگان حمله کردن و دارن زن و بچه‌ها رو می‌کشن. صلاح در اینه که تو رو بفرستم بری ...» در سالروز شهادت شهید "محمدصادق نصیری" توجه شما را به خاطراتی خواندنی از این شهید گران‌قدر جلب می‌کنیم.

روز موعود فرا رسید

نوید شاهد - شهيد "قدرت الله مرادی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از اين که مادرم را راضی کردم. بياد دبيرستان افتادم چونکه فصل امتحانات داشت نزديک می شد و اين امر برای من مشکل بود و بالاخره...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه