خاطرات شهدا - صفحه 104

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

اسرائیلی‌ها به گرگان حمله کردند!

نوید شاهد - «عمویش او را صدا زد: صادق‌جان! اسرائیلی‌ها به مسجد گلشن گرگان حمله کردن و دارن زن و بچه‌ها رو می‌کشن. صلاح در اینه که تو رو بفرستم بری ...» در سالروز شهادت شهید "محمدصادق نصیری" توجه شما را به خاطراتی خواندنی از این شهید گران‌قدر جلب می‌کنیم.

روز موعود فرا رسید

نوید شاهد - شهيد "قدرت الله مرادی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از اين که مادرم را راضی کردم. بياد دبيرستان افتادم چونکه فصل امتحانات داشت نزديک می شد و اين امر برای من مشکل بود و بالاخره...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

حبیب‌بن مظاهر؛ لقب شهید "نقاشیان"

نوید شاهد - «صدایش می‌کردند حبیب‌بن مظاهر. بیشتر هم‌رزمان پدر، هم سن بچه‌هایش بودند. او اگر چه از نظر سنی از آن‌ها خیلی بزرگ‌تر بود اما با آن‌ها مثل یک دوست صمیمی و همدل بود.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت شهید "ابوطالب نقاشیان"، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

خاطره خودنوشت شهید "محمدخلیل سلطانی نژاد" / فرار از پشت جبهه

نوید شاهد - شهید "محمدخلیل سلطانی نژاد" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به نظرم امشب حمله باشد. شب حمله نشد. من و چند تن از بچه های ديگر ديروز بعد از ظهر از پشت جبهه فرار کرده و به خط اول آمديم و من ...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

پرنده‌ با رفتن منصور، تاب نیاورد

نوید شاهد - «وسط کشاکش رفتن منصور، چشمم افتاد به درخت توی حیاط. انگار پرنده‌ای روی آن، نمی‌توانست بپرد. دویدم داخل حیاط و آرام رفتم بالای درخت گرفتمش. از درخت آمدم پایین. یک دستم پرنده‌ بود و با دست دیگر خاک روی شلوارم را تکاندم ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت شهید "منصور معمار" در دو بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

خاطرات مادران شهدا/ محمود ماندنی نیست!

نوید شاهد - «وقتی قرآن را گرفتم که از زیر آن بگذرد، نگاهی کرد و گفت: مرا حلال کنید. این حرف را که زد به دلم افتاد که آخرین وداع ما با اوست ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید "محمود جباری‌برزگر" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطره خوانی از ایثار پیرمرد سختکوش جبهه‌

نوید شاهد - «قرار شد یک شب برای تهیه سیم به طرف عراقی‌ها برویم. سیم‌های فراوانی آنجا ریخته شده بود که برای آوردن آن مجبور بودیم که یک قاطر هم با خودمان ببریم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

سر و سری با خدای خود داشت

نوید شاهد - پدر شهید "عبدالرضا مریدی" در خاطره ای از فرزندش اینطور می گوید: با داشتن سن کم اما کاملا بزرگ بود . اهل دل و خدا بود. خدا را فراموش نمی کرد و سر و سری با خدای خود داشت .

از قله‌های بلند به خاطر اسلام بالا بروید

نوید شاهد - هم‌رزم شهید "رضا ملکیان برمی" نقل می‌کند: «مشغول پاک‌سازی جاده بانه-سردشت شدیم. همان‌جا بود که رضا آمد و به بچه‌ها گفت: کار سخته! باید استوار باشید! از قله‌های بلند به خاطر اسلام بالا بروید و افتخارآفرینی کنید! حرف‌هایش شور و شوق به جان بچه‌ها داد.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت فرمانده گردان تخریب کرمانشاه، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

وفای به عهد پس از شهادت

نوید شاهد - مادر شهید "منصور معمار" نقل می‌کند: «گفت: خودم می‌برمت مکه، خیالت راحت باشه. شهید شد. موقع قرعه‌کشی از او خواستم کمک کند. منصور به قولش وفا کرد و ما رفتیم مکه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

این آدم، مال این دنیا نیست!

نوید شاهد - «احساس غریبی به من می‌گفت: این آدم، مال این دنیا نیست! او رفتارش، افکارش و زیستنش متفاوت بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "ابوالفضل خوئینی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطره خودنوشت شهيد "براتعلی کبيری"«4» | پرواز دو برادر رزمنده

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...صبح ساعت 10 به مقر نيروهای تيپ امام سجاد واقع در يک کيلومتری پاسگاه عراقی ها و قرار بود که در آن محور قسمتی را هم ما بپوشانيم و يک لودر آمد برای ما سنگر بزند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.  

خاطره خودنوشت شهيد "براتعلی کبيری" «3» | پیروزی در عملیات

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...برادران گردان هم شاد و خوشحال بودند و تکبيرگويان برای ما دست تکان می دادند. خيلی شادمان بودند، زيرا که بلندترين تپه را از اشغال متجاوزان بعثی بيرون آورده بودند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره خودنوشت شهيد "براتعلی کبيری" «2» | انتقال نیرو با هلی کوپتر در عملیات محرم

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...خمپاره دور و برمان می خورد و تانک های عراقی شليک می کردند و مستقيم جاده را می زدند. لحظات می گذشت و جاده هنوز باز نشده بود...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهيد "براتعلی کبيری" «1»

جاری شدن سیل در جبهه های جنگ

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از اينکه هوا نسبتا آرام شد و طوفان تمام شد، ديديم ابر سياهی سراسر آسمان را فرا گرفته و باران شروع کرد به باريدن و اول نم نم می باريد که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.  

ماجرای دستگیری شهید «ابراهیم سلامتی» در جزیره هرمز

نوید شاهد - خواهر شهید "ابراهیم سلامتی" در خاطره ای از برادرش اینطور می گوید: در جریان انقلاب و زمان تظاهرات علیه رژیم شاه "علی" همراه دوستش شهید "محمد گلزاری" توسط عوامل رژیم در جزیره هرمز دستگیر شده بود. به اتفاق خانواده دنبال او می گشتیم که اطلاع دادند چند نفر از بچه های جزیره دستگیر شده اند.

از اجرای نمایش در نقش شهید تا شهادتی که به "علی" رسید

نوید شاهد - شهید "علی زماني‌پور " از بسیجیان شجاع و دلاور هرمزگانی در دوران دفاع مقدس است که آبانماه 1347 در روستای بیکاه از توابع شهرستان رودان متولد شد . به همین مناسبت دو خاطره از زبان برادر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.
روایت پدرانه از شهید سرباز ؛

"محمد" مرا به یاد خدا می انداخت

نوید شاهد - پدر شهید "محمد تابدار" از شهدای سرباز استان هرمزگان در بیان خاطراتی از فرزندش اینطور می گوید: "محمد فرزندی صالح برای من بود ،هرموقع او را می دیدیم به یاد خدا می افتادم و اخلاق پسندیده ای داشت.
روایتی از سیدالاسرای آزادگان دفاع مقدس؛

شگفتی فرمانده دفاع مقدس از چالاکی و ورزیدگی رزمی «سیدالاسرای ایران»

نوید شاهد - حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد سیدالاسرا و رهبر فکری و دینی اسرا در دوران دفاع مقدس، در کمپ‌های دژخیمان بعث عراق بود. کسی که با رفتار و شخصیت بزرگ خود علاوه بر اسرای ایرانی، نگهبانان بعثی را نیز تحت تاثیر خود قرار داد.

از زبان برادر پس از ۳۳ سال سکوت

نوید شاهد - زمان کودکی من و مصطفی در آن زمان با بازی در محیط راه آهن، در بین واگن‌ها و ریل راه‌آهن می‌گذشت...
طراحی و تولید: ایران سامانه