خاطرات شهدا - صفحه 106

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

شربت شهادت

نوید شاهد - همرزم شهید "عباس کشاورز دوست" در خاطره ای می‌گوید: «سی و یکم خردادماه 1363 بود. همه در سنگر نشسته بودیم که عباس وارد سنگر شد و مقداری شربت در دست داشت که گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شرط ازدواج شهید "عبدالحمید باقرزاده"

نوید شاهد - شهید "عبدالحمید باقرزاده" از شهدای سرباز استان هرمزگان در دوران دفاع مقدس است که یکم مهرماه 1340 در شهرستان بندرعباس متولد شد به همین مناسبت یک خاطره از زبان مادر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.

نجوای عاشقانه

نوید شاهد - شهید "غلام آبخون " از شهدای بندرعباس ، از پاسداران شجاع و دلاور هرمزگانی در دوران دفاع مقدس است که مهرماه 1342 در شهرستان بندرعباس متولد شد . به همین مناسبت یک خاطره کوتاه از زبان همسر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.

رشادت های مختار ماندگار و ابدی شد

نوید شاهد - شهید "مختار افسانه " از شهدای متولد مهر ماه در استان هرمزگان است . به همین مناسبت یک خاطره از زبان همسر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می گردد.

کلیپ | کتاب صوتی دو زبانه "سرو آوا" منتشر می‌شود

نوید شاهد - کتاب صوتی "سرو آوا" به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر می‌شود.

تخریب چی گردان و عمل به تکلیف

نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "عبدالعلی ناظم پور" در خاطره ای می گوید: «والفجر 8 ، گردان حمزه توی محاصره افتاده بود. قرار بود تخریب چی ها دژ را منفجر کنند اما به خاطر روشن شدن هوا نتوانسته بودند...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

وقتی از کنار مجروحان رد می‌شدم، پاهایم می‌لرزید!

نوید شاهد - «صحنه‌های دل خراشی بود. مجروحانی که دل و روده‌ بیرون ریخته خود را با دو دست به داخل فشار می‌دادند و کسانی که ترکش یک طرف سرشان را برده بود و فقط یک چشم داشتند. وقتی از کنار آنها رد می‌شدم، پاهایم می‌لرزید و صلوات می‌فرستادم ...» ادامه این خاطره از زبان "زهرا همافر"، امدادگر جبهه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

ریاست گریز و مسئولیت پذیر بود

نوید شاهد - همسر شهید "عبدالله اسکندری" در خاطره ای می گوید: «سال 85-86 پیشنهاد مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران فارس را به او دادند. اما حاجی در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد و می گفت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عمو برات و شهدای ارتشی

نوید شاهد - شهید جلال نوبهار در خاطره ای می گوید: «سال1360 من مسئول محور دهلاویه بودم. روزی روی خاکریز نشسته بودیم که یک استوار چاق ارتشی به طرفم آمد و گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فرمانده ای در قالب یک سرباز

نوید شاهد - در خاطره ای از شهید مهدی زارع نقل شده است: «مدت زیادی بود که حاج مهدی ندیده بودم. همراه با یکی از دوستان برای دیدار او به مقر لشکر و چادر حاجی رفتیم. وقت نماز ظهر بود که حاج مهدی با چند نفر از دیگر فرمانده های لشکر وارد چادر شدندو...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

غذای اضافی و تنبیه به سبک کاکا علی

نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "عبدالعلی ناظم پور" در خاطره‌ای می‌گوید: «35 کیلومتر بعد از اهواز، لشکر المهدی (عج)، مقری داشت که بچه ها آن را به همان اسم 35 می شناختند که یک روز...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

ادای نماز سر وقت برروی تخت بیمارستان

نوید شاهد - مادر شهید محمد صالح محسنیان در خاطره ای می گوید: «پسرم در بیمارستان بستری بود. یک شب به علت درد شدیدی که داشت تا نزدیکی های صبح بیدار بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

نغمه های عاشقانه محمد در شب های پر ستاره جبهه

نوید شاهد - همرزم شهید "محمد اسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: «آذر سال 1361 بود که از طریق بسیج شیراز به همراه تعدادی از دوستان به جبهه ی جنوب اعزام شدیم. بعد از مدتی توقف در پایگاه پنجم شکاری امیدیه تحت عنوان گردان 994 به مقر شهید دستغیب در عین خوش منتقل شدیم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «18»

تحولی دیگر در حرم بی بی زینب(س)

شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «حضرت زینب(س) به من حقیر لطف کردند و این موضوع را برای من روشن کردند که...» متن خاطره هجدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

اول بسیجی، بعد پاسدار

نوید شاهد - در خاطره ای از شهید مدافع حرم "محمدمهدی فریدونی" آمده است: «محمدمهدی پیش از اینکه پاسدار باشد، بسیجی بود. وقتی از او می پرسیدم در تهران چه می کند، با همان لبخند همیشگی جواب می داد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

بی بیِ آسایشگاه

نوید شاهد _ همرزم شهید محمدمهدی فریدونی در خاطره ای می گوید: «پایش را عمل کرده بود و نمی توانست رژه برود. همراه من و چند مصدوم دیگر، داخل آسایشگاه مانده بود تا استراحت کند.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فرار در رکوع!

نوید شاهد - «همه به هم تعارف می‌کردند که یک نفر به عنوان امام جماعت جلو بایستد اما هیچ کس زیر بار نمی‌رفت. شهید شالباف، بدون اطلاع از موضوع و برای اینکه نماز اول وقت را از دست ندهد، مشغول خواندن نماز شد ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید "مهدی شالباف" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

نمی‌دانم آن روز پدر به تیر آهن‌ها چه می‌گفت!

نوید شاهد - خواهر شهید "علی احمدی" می‌گوید: «نمی‌دانم آن روز پدر به تیر آهن‌ها چه می‌گفت! به آن‌ها که در یک ردیف منظم روی هم چیده شده‌بود، دست می‌کشید و گریه می‌کرد.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی خواندنی از این شهید والامقام جلب می‌کند.

با تقوا و پرهیزکار بود

نوید شاهد - برادر شهید "یعقوب ابراهیم نژاد " در خاطره ای می گوید: شهیدبا خداوند رابطه خوبی داشت . باتقوا و پرهیزکار بود.خیلی در جوانی علاقه به مسجد داشت و برای راز و نیاز همیشه به مسجد می رفت.

امام رضا (ع) شفایش داد

نوید شاهد - «وقتی پسرم حدوداً یک ساله بود در اثر لحظه‌ای غفلت، از طبقه بالای خانه به پایین افتاد. با یک چشم اشک و یک چشم خون، او را به بیمارستان رساندیم و بستری‌اش کردیم ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید "حسن حسین‌پور" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه