خاطرات شهدا - صفحه 101

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

بشارت یک نور

نوید شاهد - پدر شهيد "علی رضا صديق" در خاطره ای می گوید: «خاطرات زيادی از علی رضا در ذهنم دارم. يکی از خاطراتی که پس از شهادت علیرضا مفهمومش برایم بیشتر آشکار شد این بود: 2 ساله بود که به شدت بیمار شد. پزشکان از او قطع امید کردند و گفتند: خرج کردن برای او فایده ای ندارد پسرت مرده است.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطرات/ سردار فاتح

نوید شاهد - «شهید حسن‌پور موتور را درست در میان حلقه محاصره سربازان عراقی که با چشم‌های از حدقه درآمده به ما نگاه می‌کردند نگه داشت. هر دو از موتور پایین آمدیم. شهید حسن‌پور در کنار موتور خیلی آرام ایستاد و با خونسردی تمام مانند یک سردار فاتح شروع به قدم زدن کرد ...» ادامه این خاطره از معاون فرمانده لشگر در جزیره مجنون شهید "رضا حسن‌پور" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

گمنام باشم!

نوید شاهد - همرزم شهید "عبدالله میر عرب رضی" نقل می کند: «برادر شهید یکی از فرمانده های ارشد در جبهه بود ولی خودش در یکی از گردان ها به صورت ناشناس حضور داشت وقتی علت را از او جویا شدم به من گفت: «دوست دارم گمنام و غریب باشم، اگر به آنجا بروم ممکن است مراعات حالم را بکند.» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.

باران بدرقه!

نوید شاهد - خواهر شهید "حسینعلی ممشلی" روایت می کند: «روزی که برادرم برای رفتن به جبهه اعزام می شد هوا بسیار بارانی بود. لحظه آخر رو به من نمود و گفت: هنگامی که من برمی گردم هوا بارانی است.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.

روایت زیبای مادر شهید "ربیعی" از شب دامادی فرزندش

نوید شاهد - مادر شهید "سیدمحمود ربیعی‌هاشمی" نقل می‌کند: «همه برای دامادی فرزندشان، بهترین لباسشان را می پوشند. روسری کرم رنگ و چادر گلدارم را سر کردم. گوشی تلفن را برداشتم و به پدربزرگ، خاله‌ها و دایی‌ها و همه بستگان زنگ زدم. همه باید می‌دانستند که شب دامادی محمودمه ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان متشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات به نقل از مادر شهید جلب می‌کنیم.

پرستاری از بیماران

نوید شاهد - همسر شهید "میرزا میرزاده کوهشاهی" در خاطره ای از همسرش اینطور می گوید: «روزهای خیلی خوب و خوشی را در کنار میرزا سپری می کردم. تقریبا شش ماه از ازدواج مان گذشته بود که تصمیم گرفت خانواده‌اش را به همراه خانواده من به مشهد مقدس ببرد، در مسیر چند نفر از هم کاروان هایمان بیمار شدند. میرزا در طول این سفر از آنها پرستاری کرد.»

روایت مجروح موج انفجاری که مدام می‌گفت دیده‌بان است

نوید شاهد - «یک مجروح موج انفجاری داشتیم که نوجوان بود. مدام می‌گفت که دیده‌بان است. داروهای او را مرتب می‌دادیم و مواظب بودیم که به خود یا دیگران آسیبی نرساند. ناگهان در یک لحظه از غفلت پرستاران بخش استفاده کرد و داخل حیاط دوید ...» ادامه این خاطره از زبان "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطره ای از لحظه عروج شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب

نوید شاهد_ در خاطره ای از لحظه عروج شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب روایت شده است: شال سبز و عمامه ی سیاه و عبایی قهوه ای نظرت را جلب کرد. سست و بی رمق قدم برداشتی و خودت را رساندی به شال سبز. شال، عمامه و عبای سوخته با گوشت آغشته شده بود و... متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

بسیج، مرکز قلب تپنده‌اش بود

نوید شاهد - خواهر شهید "سیدرضا ترابی" نقل می‌کند: «سیدرضا بسیجی پر شوری بود که دلش می‌تپید برای رهبر. بسیج، مرکز قلب تپنده‌اش بود. باید هر طور بود چراغ پایگاه پرنورتر از همیشه می‌ماند و او هم باید کاری می‌کرد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.

برای هدایت دیگران دعا می‌کرد

نوید شاهد - «بابایی با شنیدن صحبت‌‌های این دو سرهنگ، قرآن را بست و به بیرون قرارگاه رفت. ولی از آن جایی که اخلاق شهید بابایی را می‌‌دانستم، او را معرفی نکردم. به دنبالش رفتم و دیدم در پشت یکی از خاک‌ریزها در جلو قرارگاه دو زانو نشسته و دعا می‌‌کند ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

ویژه‌نامه دانشجوی شهید "امیر جراح"

نوید شاهد - دانشجوی شهید "امیر جراح" فرزند شعبانعلی و صدیقه، پانزدهم شهريور ۱۳۴۷ در شهرستان تهران به دنيا آمد. دانشجوی سال اول کارشناسی بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و نهم تير ۱۳۶۶ در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش آرپی‏‌جی به كتف، شهيد شد. نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، ویژه‌نامه این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.

لحظه شهادت به روایت برادر شهید "امیر جراح"

نوید شاهد - برادر شهید "امیر جراح" نقل می‌کند: «امیر با روحیه خوبی که داشت به همه دلگرمی می‌داد. شب عملیات سوار ماشین شدیم و رسیدیم نزدیک منطقه عملیاتی جزیره مجنون. آن‌جا از هم‌دیگر جدا شدیم. او به طرف خشکی حرکت کرد و ما به طرف آب و با قایق راه افتادیم. آتش دشمن شدت گرفت.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.

خاطرات/ با توسل به امام زمان(عج)، تیربارچی خاموش شد

نوید شاهد - « گفتند هر طور شده تیربار را خاموش کنید. توسل کردیم به امام زمان(عج). بعد از چند دقیقه دیدیم خاموش شد. گفتیم شاید چند لحظه دست نگه داشته و دوباره شروع می‌کند ولی خبری نشد ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید "سید علی‌اکبر حاج سیدجوادی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید
برگرفته از کتاب معلم شهر؛

خاطرات/ جای آشغال اینجاست، نه وسط اتوبان!

نوید شاهد - « در حال رانندگی تخمه می‌شکستم و می‌خوردم. وقتی خواستم پوست آن را بیرون بریزم، بلافاصله از کارم ممانعت کرد. از داشبورد ماشین کیسه پلاستیکی درآورد و به من گفت: پوست تخمه‌ها را داخل پلاستیک بریز ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرت‌الله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.

پدر به راز زخم‌های ابراهیم پی برد

نوید شاهد - خواهر شهید "ابراهیم امامی" نقل می‌کند: «پدرم می‌گفت: بچه‌جان! تو تازه می‌خوای بری دبیرستان، تو رو چه به نون درآوردن! فقط به فکر درست باش! ابراهیم گفت: با خربزه فروختن می‌تونم خرج یه سال مدرسه‌ام رو در بیارم و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، شما را به مطالعه خاطراتی به نقل از خواهر این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
خاطرات یک رزمنده کرمانشاهی؛

غیرت بسیجی نوجوان

نوید شاهد - "حسن کریمی" پیشکسوت و رزمنده دوران دفاع مقدس می گوید: «برای گرفتن اطلاعات و آمار شهدا و مجروحین به منطقه عملیاتی کربلای 5 اعزام شدم ناگهان جنگنده های دشمن سر رسیدند و منطقه را موشک باران کردند. بسیجی 15 ساله ای را دیدم که با شجاعت کامل آرپی‌جی را برداشت و یکی از جنگنده ها را که ارتفاع کم تری داشت، مورد هدف قرار داد و سرنگون کرد.»

فیلم/ خاطره گویی خانواده شهید "مهدی خادمی"

نوید شاهد خراسان جنوبی، خاطره گویی از زبان خانواده شهید "مهدی خادمی" را منتشر می کند. او روز شانزدهم مرداد ماه 1347 در روستای حسین آباد رک از توابع شهرستان خوسف متولد شد و در چهاردهم آذر ماه سال 1369 در مجتمع آموزشی مهاباد به فیض شهادت نایل شد.

شهید من، مرا نزد ائمه روسفید کرد

نوید شاهد - مادر شهید "سیدمهدی اکرمی" نقل می‌کند: «شهید من، مرا نزد ائمه روسفید کرد. چون همه شهدا خوب بودند و صدمه دیدند. ما ذره‌ای از آن آزار و اذیت را ندیدیم و نچشیدیم. همه شهدا مایه افتخار ما هستند.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

خاطرات/ چرا نمیذاری ناصر بره جبهه!

نوید شاهد - «دیشب خواب حضرت زهرا (س) رو دیدم. با عصبانیت به من می‌گفتن: چرا نمیذاری ناصر بره جبهه! ناصر اومد بهش بگو دیگه می‌تونه بره، من راضی شدم! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید "سید ناصر سیاهپوش" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
مادر شهید دانشجو "سعید آرام" روایت می‌کند؛

پسرم را به خاطر دوستش از پله‌های خانه به جبهه بدرقه کردم!

نوید شاهد - «گفت مادر جان، بدرقه تا پله‌های خانه کافی است دیگر جلوی درب منزل نیایید. وقتی علت را پرسیدم، سعید گفت دوستم، پشت در خانه منتظر من است، از آنجایی که ایشان مادر ندارد ممکن است با دیدن شما که مرا بدرقه می‌کنید ناراحت و دلش برای مادرش تنگ شود ...» این خاطره از زبان مادر شهید دانشجو "سعید آرام" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه