گفتگویی با مادر شهیدان مشهدالکویه فراهانی:
خانم طوبی مشهدالکویه فراهانی، مادر دو شهید والامقام، غلامرضا و علیرضا مشهدالکویه فراهانی، در گفتگویی صمیمی از خاطرات شیرین و تلخ زندگی با فرزندانش میگوید: «علیرضا مثل غلامرضا نبود، ولی وقتی دید برادرش به جبهه رفت و شهید شد، گفت مادرم، من اسلحه برادرم را زمین نمیگذارم...»
کد خبر: ۵۹۱۱۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۵
خاطرات شفاهی همسر شهید
همسر شهید قادر سلیمان زاده «شهین سلطان احمدزاده» در بیان خاطرات خود میگوید: «در ماه رمضان و نزدیک عید فطر بود که برای ماموریت رفت و دیگر نیامد، دوستانشان آمدند و سراغ خانوادهاش را گرفتند که گفتم من همسرشان هستم...»
کد خبر: ۵۹۱۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
گفتگویی با مادر شهید رضا محقق:
آدمهایی هستند که در دل روزهای سخت، بدون هیچ کلماتی، بزرگی خود را به نمایش میگذارند. رضا، فرزند نازکنارنجی و حساس مادر، همانطور که در دوران کودکی طاقت سرما را نداشت، در لحظههای حساس جنگ، داوطلب غواصی شد و در آبهای شلمچه جانش را فدای وطن کرد. در این گفتوگو، از روزهای بیخبری و دلهرههای مادرانه خواهیم شنید، در کنار روایتهایی از پسر دلیر و بیادعایی که تا آخرین نفس در مسیر ایثار گام برداشت.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتگویی با مادر شهید رضا محقق:
آدمهایی هستند که در دل روزهای سخت، بدون هیچ کلماتی، بزرگی خود را به نمایش میگذارند. رضا، فرزند نازکنارنجی و حساس مادر، همانطور که در دوران کودکی طاقت سرما را نداشت، در لحظههای حساس جنگ، داوطلب غواصی شد و در آبهای شلمچه جانش را فدای وطن کرد. در این گفتوگو، از روزهای بیخبری و دلهرههای مادرانه خواهیم شنید، در کنار روایتهایی از پسر دلیر و بیادعایی که تا آخرین نفس در مسیر ایثار گام برداشت.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتگویی با مادر شهید رضا محقق:
آدمهایی هستند که در دل روزهای سخت، بدون هیچ کلماتی، بزرگی خود را به نمایش میگذارند. رضا، فرزند نازکنارنجی و حساس مادر، همانطور که در دوران کودکی طاقت سرما را نداشت، در لحظههای حساس جنگ، داوطلب غواصی شد و در آبهای شلمچه جانش را فدای وطن کرد. در این گفتوگو، از روزهای بیخبری و دلهرههای مادرانه خواهیم شنید، در کنار روایتهایی از پسر دلیر و بیادعایی که تا آخرین نفس در مسیر ایثار گام برداشت.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتگویی با مادر شهید رضا محقق:
آدمهایی هستند که در دل روزهای سخت، بدون هیچ کلماتی، بزرگی خود را به نمایش میگذارند. رضا، فرزند نازکنارنجی و حساس مادر، همانطور که در دوران کودکی طاقت سرما را نداشت، در لحظههای حساس جنگ، داوطلب غواصی شد و در آبهای شلمچه جانش را فدای وطن کرد. در این گفتوگو، از روزهای بیخبری و دلهرههای مادرانه خواهیم شنید، در کنار روایتهایی از پسر دلیر و بیادعایی که تا آخرین نفس در مسیر ایثار گام برداشت.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتگویی با مادر شهید رضا محقق:
آدمهایی هستند که در دل روزهای سخت، بدون هیچ کلماتی، بزرگی خود را به نمایش میگذارند. رضا، فرزند نازکنارنجی و حساس مادر، همانطور که در دوران کودکی طاقت سرما را نداشت، در لحظههای حساس جنگ، داوطلب غواصی شد و در آبهای شلمچه جانش را فدای وطن کرد. در این گفتوگو، از روزهای بیخبری و دلهرههای مادرانه خواهیم شنید، در کنار روایتهایی از پسر دلیر و بیادعایی که تا آخرین نفس در مسیر ایثار گام برداشت.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
جانباز «ابوالفضل بیگدلی» هنوز عوارض شیمیایی، ریه و چشمانش را آزار میدهد. سردردهای شدیدش را با استامینوفن آرام میکند، اما میگوید: «اگر باز هم لازم باشد، میروم. دفاع از وطن وظیفه بود».
کد خبر: ۵۹۱۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
جانباز «ابوالفضل بیگدلی» هنوز عوارض شیمیایی، ریه و چشمانش را آزار میدهد. سردردهای شدیدش را با استامینوفن آرام میکند، اما میگوید: «اگر باز هم لازم باشد، میروم. دفاع از وطن وظیفه بود».
کد خبر: ۵۹۱۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز سرافراز «شمس الدین حسین پور موانه» در بیان خاطرات خود میگوید:«ما نظامی بودیم و دولت پشت ما بود به همین خاطر کم نیاوردیم، انگیزه ما این بود تا از مملکت و نظام دفاع کنیم...»
کد خبر: ۵۹۱۰۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
گفتوگوی صمیمی با دختر شهید معلم "علی عدالتمنش":
وقتی کلاس درس میروم، احساس میکنم پدرم کنارم ایستاده است. همانطور که او با عشق به شاگردانش قرآن یاد میداد، من هم سعی میکنم نه فقط درس، بلکه امید به زندگی را به دانشآموزانم بیاموزم. شهادت پدرم برای من پایان نبود، آغاز مسیری بود که باید با افتخار ادامه میدادم..
کد خبر: ۵۹۱۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتوگوی صمیمی با دختر شهید معلم "علی عدالتمنش":
وقتی کلاس درس میروم، احساس میکنم پدرم کنارم ایستاده است. همانطور که او با عشق به شاگردانش قرآن یاد میداد، من هم سعی میکنم نه فقط درس، بلکه امید به زندگی را به دانشآموزانم بیاموزم. شهادت پدرم برای من پایان نبود، آغاز مسیری بود که باید با افتخار ادامه میدادم..
کد خبر: ۵۹۱۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتوگوی صمیمی با دختر شهید معلم "علی عدالتمنش":
وقتی کلاس درس میروم، احساس میکنم پدرم کنارم ایستاده است. همانطور که او با عشق به شاگردانش قرآن یاد میداد، من هم سعی میکنم نه فقط درس، بلکه امید به زندگی را به دانشآموزانم بیاموزم. شهادت پدرم برای من پایان نبود، آغاز مسیری بود که باید با افتخار ادامه میدادم..
کد خبر: ۵۹۱۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتوگوی صمیمی با دختر شهید معلم "علی عدالتمنش"
وقتی کلاس درس میروم، احساس میکنم پدرم کنارم ایستاده است. همانطور که او با عشق به شاگردانش قرآن یاد میداد، من هم سعی میکنم نه فقط درس، بلکه امید به زندگی را به دانشآموزانم بیاموزم. شهادت پدرم برای من پایان نبود، آغاز مسیری بود که باید با افتخار ادامه میدادم.
کد خبر: ۵۹۱۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
گفتوگوی صمیمی با دختر شهید معلم "علی عدالتمنش"
وقتی کلاس درس میروم، احساس میکنم پدرم کنارم ایستاده است. همانطور که او با عشق به شاگردانش قرآن یاد میداد، من هم سعی میکنم نه فقط درس، بلکه امید به زندگی را به دانشآموزانم بیاموزم. شهادت پدرم برای من پایان نبود، آغاز مسیری بود که باید با افتخار ادامه میدادم.
کد خبر: ۵۹۱۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
پسرم حسین، طلبهای بود که همیشه میگفت: "مادر، جبهه هم درسِ عملیِ حوزه است!" از وقتی بچه بود، انگار خدا او را برای همین روزها آماده میکرد. یادم میآید شبهای محرم، اشکهایش میریخت و میگفت: "کاش من هم مثل حضرت عباس(ع) شهید بشم!"
کد خبر: ۵۹۱۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
پسرم حسین، طلبهای بود که همیشه میگفت: "مادر، جبهه هم درسِ عملیِ حوزه است!" از وقتی بچه بود، انگار خدا او را برای همین روزها آماده میکرد. یادم میآید شبهای محرم، اشکهایش میریخت و میگفت: "کاش من هم مثل حضرت عباس(ع) شهید بشم!"
کد خبر: ۵۹۱۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
پسرم حسین، طلبهای بود که همیشه میگفت: "مادر، جبهه هم درسِ عملیِ حوزه است!" از وقتی بچه بود، انگار خدا او را برای همین روزها آماده میکرد. یادم میآید شبهای محرم، اشکهایش روی سینهام میریخت و میگفت: "کاش من هم مثل حضرت عباس(ع) شهید بشم!"
کد خبر: ۵۹۱۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز سرافراز «محمد واحدیان» در بیان خاطرات خود میگوید: «ترکشها که به بدنم برخورد کردند به زمین افتادم و در همان حال فریاد زدم برادران عزیزم من یک نوری دیدم که آقا امام زمان سوار بر اسب سفید شده و در پیشاپیش ما می رود، برادرانم نترسید...»
کد خبر: ۵۹۰۹۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
خاطرات شفاهی جانباز قمی
با آغاز جنگ تحمیلی، علیرضا ملکوتینژاد که تنها ۱۵ سال داشت، مجاز به حضور در خط مقدم نبود، اما با توصیه شهیدی از دوستانش، تصمیم گرفت همزمان مسیر طلبگی و دفاع از میهن را دنبال کند. وی با اشاره به وصیتنامه آن شهید گفت: «دوستم نوشته بود: حوزه را رها نکن» ... در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
کد خبر: ۵۹۰۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰