خاطرات شهید - صفحه 39

آخرین اخبار:
خاطرات شهید

خاطرات شهید رضوی/درس‌هایی که آقاتقی از بسیجیان چهارده، پانزده ساله گرفت (9)

همسر شهید رضوی، خاطره‌ای را بیان می‌کند که نشان می‌دهد این شهید اداره و میز را ترک می‌کند تا برای جنگ به جبهه بشتابد.
شهید سیدمحسن رحيمي­ تنها

وظیفة جوانان دفاع از خاک وطن، اسلام و قرآن است

شهید سیدمحسن رحيمي­ تنها به عنوان پاسدار وظيفه خدمت مي‌كرد. پانزدهم مهر 1374، در سردشت بر اثر سقوط از تراكتور به دره شهيد شد.

خاطرات شهید رضوی / آرزویی که برآورده شد (7)

همسر شهید رضوی، خاطرهای را از روزی تعریف میکند که خبر شهادت همسرش به او میرسد و حرفهای آقاتقی به یادش میآید که همیشه آرزو میکرده "هیچگاه زخمى نشود بلکه در همان لحظه موعود، به شهادت برسد."
سردار شهید «علی یار شول» به روایت مادر؛

حضور در مراسم عزاداری با فانوس نفتی!

علی یار به عزاداري امام حسين هم اهميت مي‌داد، توي مراسم تاسوعا و عاشورا هميشه حاضر بود و خدمت مي‌كرد، گاهي وقت‌ها فانوس به دست براي شركت در مراسم عزاداري به روستاي ديگري مي ‌رفت.

خاطراتی از شهید غلامحسین خزاعی/ مرخصی اجباری!

گفت: اگر به کرمان سفر کنم، با توجه به مشکلات احتمالي، شايد امکان مراجعت وجود نداشته باشد. بنابراين ترجيح دادم بمانم.
شهید فتح الله مرادی امید به روایت خواهر شهید

شهادت، بازی دوران بچگی برادرم بود

زمانی که 14،15 ساله بود به محله مسعودیه فعلی آمدیم . همواره عاشق شهید و شهادت بود. یک روز وقتی مشغول بازی بودند با دوستانش از جمله شهید رضا صوفی ، دیدم باهم در مورد بازی جنگی صحبت میکردند . فتح الله میگفت : رفقا شما نقش دشمن را بازی کنید و منم نقش رزمنده ایرانی را بازی میکنم . آنها بعد از یک بازی جانانه وقتی غالب میشدند و تیر به او میزدند خودش را روی زمین می انداخت که مثلا شهید شده است.
به مناسبت سالروز ولادت؛

خاطراتی از شهید «مهدی عبدالهی»/ آرزوی اهتزار پرچم اسلام در سرتاسر دنیا

شهید «مهدی عبدالهی» آرزو داشت پرچم اسلام در تمام جهان به اهتزار در بیاید و او بتواند سرباز واقعی امام زمان شود ودر راه اسلام قربانی و شهید شود.
به مناسبت سالروز «ولادت» روایتی خواندنی از شهید«قاسم سیری» منتشر شد؛

مبارزی کوچک با اراده ای بزرگ

مدیر ، عصبانی و بر آشفته با دیدن قاسم مثل دانه های اسپند به روی آتش ، از جا بلند شد و فریاد زد :خب ، حالا کرات به جایی رسیده که عکس شاهنشاه را پاره می کنی ؟ همین الان وسایلت را جمع کن و فردا با پدر و مادرت بیا مدرسه برای چه این غلط را انجام دادی ... جواب بده قاسم بدون اینکه در چشمان خون گرفته آقا مدیر نگاه کند گفت : آقا ما می دانیم شاه خیلی بدی کرده . همه مردم ما الان از شاه بدشان می آید و می گویند او نوکر اجنبی هاست .
بسیجی شهيد «علي انوشه»

توصیه یک نوجوان پاک سرشت آذری درباره روزی حلال

شهید انوشه به حلال و حرام بسیار معتقد بود و بارها می دیدم که می گفت:« نان حرام، انسان را بداخلاق و بدرفتار می کند. اگر رزق و روزی، از راه درستکاری به دست نیاید، حرام است.»
خط مقدم

خاطره ای کوتاه از شهید غلامرضا حيدري مدوئيه + دست نوشته

شهید غلامرضا حيدري مدوئيه به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. چهارم دي 1365، با سمت راننده لودر در خرمشهر بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.
سردار شهید محمد تقی رضوی و زندگی با دو پتو

حیرت مادر فرمانده مهندسي جنگ جهادسازندگي از زندگی فرزندش

مادر شهید: از زندگی تقی تصور دیگری داشتم، برای همین در لحظه ورود به منزلش متحیر شدم و بی‌اختیار قطرات اشک از گوشه‌ی چشمم سرازیر شد، چرا که زندگی تقی خیلی ساده‌تر از آنی بود که فکرش را می‌کردم.

طلبه کرمانی که در نخلستان های خرمشهر گم شد

ایشان علاوه بر داشتن خطی زیبا، از هنر نقاشی نیز بهره داشتند، و زمانی که داشتن عکس حضرت امام (ره) جرم محسوب می شد، ایشان عکس حضرت امام را به زیبایی طراحی می کنند و در اختیار دوست داران امام قرار می دهند.
خاطراتی از شهید «ذبیح الله بهاءالدینی»/

طلبه شهیدی که در تاریکی شب به یاری محرومان می رفت

ایشان به محض دیدن من عبا را روی صورت خود گرفت تا شناخته نشود اما سرانجام توانستم تشخیص بدهم که او همان ذبیح ا... بهاءالدینی است. اما حالا نوبت ذبیح ا... بود که با خواهش و اصرار زیاد از من بخواهد که تا زنده هستم این موضوع را با کسی نگویم .
خاطرات;

خاطراتی از شهید محمد درایی

شهيد محمد درايي در سال 1342 در خانواده‌اي مذهبي و فقير چشم به جهان گشود. جنگ كه شروع شد، شهيد به جبهه‌هاي نبرد ‌رفت ، در تاريخ 67/5/17 به شهادت رسید.
خصوصیات شهيد معظم يعقوب حيدري

خاطرات ماندگاری از شهید يعقوب حيدري؛ عاشق ثامن الائمه(ع) بود

شهید يعقوب حيدري خيلي انسان صادقي بودند و هميشه در برخورد و صحبتها و حركاتش، ‌صداقت و درستي را مد نظر داشت و هميشه به ما صداقت را توصيه مي كرد. شهيد حيدري فردي واقعاً باشهامت ، صادق، پرهيزكاري بود.
خاطراتی از زبان قربانعلي حنيفي، همرزم شهید (شهدای ماه محرم)

فرمانده ای که هر روز آرزوي شهادت می کرد/ شهيد «رضا علي كبيري»

رضا كبيری شهیدی بود که آرزوی شهادت در راه اسلام را داشت و هر روز از خداوند طلب شهادت مي كرد و به رزمنده ها مي گفت دعا كنيد كه من شهيد شوم.
شهید عمر بصیرتی به روایت همسر

آبادگر عادل و زحمتکش روستا بود/ عضو شورای روستا

شوراي روستای «ورده» بود و كارهاي آبادي را نظم مي داد و نسبت به تهيه ارزاق عمومي و گرفتن سهم مردم آن روستا و توزيع عادلانه در بين مردم با برادران سپاه، همكاري مي كرد.
خاطراتی از شهید ابراهیم هندوزاده؛

مسئولی که همیشه لباس کهنه می پوشید!

ابراهيم مسئول تداركات واحد اطلاعات و عمليات بود، با وجود اين لباس هاي مستعمل و وصله دار مي پوشيد، يك روز پرسيدم: همه‌ي لباس ها و امكانات دست خودت است، چرا لباس كهنه مي‌پوشي؟...
معاون گردان سپاه اشنويه

تا آخرين گلوله تفنگم از خون شهدا و وطن دفاع می کنم

گاهی سر دردِدل مادری می نشست و می گفت: «مادر جان به سرت قسم، تا عمردارم علاقه ام را از انقلاب و امام كم نمي كنم و قول مي دهم تا آخرين قطره خون و آخرين گلوله تفنگم از خون شهيدان و امر حضرت امام راحل(ره)و دفاع از وطن دست برندارم.»
خاطرات خانم قالسين ويسي

هدیه قلبش به امام/ شهید نادرپور به روایت مادر

زماني كه امام(ره) مريض بودند و مي گفت اگر قلب امام با اهدا قلب من سالم خواهد شد من حاضرم قلبم را به امام هديه كنم.
طراحی و تولید: ایران سامانه