خاطرات شهدا - صفحه 150

خاطرات شهدا
شهدای کارگر

شهید «عبدالرضا قزلسفلو»، باید درجبهه ها خدمت کنم

برای ازدواج راضی نمی شد. آخر به دایی او متوسل شدیم و از او خواستم تا عبدالرضا را راضی کند تا به خواستگاری برویم
شهدای کارگر

برگی از زندگی جانباز شهید «خلیل رشونه»، مدت سه سال در آسایشگاه بستری بود

بعد از این مدت طولانی به منزل آمد و ازدواج کرد. زندگی مشترک آنها زیاد طول نکشید. این مدت که شهید بیمار بود همه برای بهبود سلامت ایشان دعا می کردیم
عباس کدائی

برگی از خاطرات دانشجوی شهید «عباس کدائی»

قبل از بازگشت به گرگان با دکتر معالج او صحبت کردیم. دکتر گفت: عباس به جر دستها و پاها کمرش هم شکسته است و خدا را شکر کنید که ترکش باعث قطع نخاع نشده است
خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری

ماه عسل (1)

فردا صبح براي زيارت به حرم امام رضا رفتيم و زيارت كرده نماز ظهر را خوانديم و به منزل عمو برگشتيم بعد از 2 روز با هم به دامغان برگشتيم كه اين خاطره به عنوان ماه عسل براي من و شهيد به حساب آمد و هميشه از آن سفر به خوشي ياد مي كرد.
امیران ارتش

گذری بر خاطرات امیر شهید هوشنگ اسدالله پور قلعه جوقی»

کار اندک که به آن ادامه داده شود بهتر است از کار بسیاری که خستگی آورد
شهادت 7 اردیبهشت؛

خاطره روز نوشت شهید خداداد قشقايی (1)

شهید خداداد قشقايی در دفتر خاطرات خود می نویسد: با صداي بچه ها که براي خوردن سحري صدايم مي کردند از خواب بيدار شدم . سحري را که خورديم چند رکعت نماز قضا بجا آوردم ، تا موقع اذان صبح بعد از نماز و تعقيبات خوابيدم .
خاطره شهید امیر صمدی مقدم

از سختی روزه، هر سه نفرمان به حال اغماء رفتیم

آن روزها بر روی رمل های داغ منطقه و هوای بسیار گرم و در بیابان بودیم و از غذای لازم و کافی و میوه و وسایل رفاهی خبری نبود و در روز یک بار ماشین ریو ارتشی می آمد و مقداری نان و مقداری یخ و غذای گرم برای یک وعده می داد و می رفت و با بادهای شدیدی که می وزید شنهای رمل را به داخل یقلوی ها می ریخت.

عطر وجود مبارک امام زمان(عج) در سنگر پیچیده بود

بوی خوش و عطر خوش فضای اتاق را گرفته بود یکی گفت این عطر را کی زده است یکی از دوستان فریاد زد این بوی خوش نشان وجود امام است
معرفی کتاب؛

خاطرات شهدا ی فارس در «هزار و یک شب عاشقی»

کتاب هزار و یک شب عاشقی" خاطرات شهدا ی فارس به قلم حمید اکبر پور است.

یک روز خوب / خاطره خودنوشت شهید مصطفي اخگر (2)

امروز بعد از زيارت عاشورا و نماز صبح که دعاي پرشکوه ندبه مي خوانديم ناگهان به سنگر فرماندهي احضار شدم ، که به اتفاق برادران کادر گروهان به سنگر فرماندهي رفتم که نگاهم به نقشه منطقه عملياتي که درون سنگر بود افتاد...

بی سیم چی / خاطره خودنوشت شهید مصطفي اخگر (1)

بعد از گذشتِ دو سال از حمله ثامن الائمه يعني شکستن حصار شهر مقاوم آبادان که بدنبال پيام تاريخي امام بعد از عزل بني صدر و ادعاي شوم و تو خالي و بي محتوايش لازم دانستم به هر نحوي شده است خاطرات آن حماسه و دلاوري هاي سلحشوران و رزمندگان اسلام در آن عمليات ظفرمند و پيروزمند به روي کاغذ بياورم تا براي ديگران از زبان قاصر و ناتوان و عقل عاجز اين بنده حقير بماند...
عکس نوشت خاطرات مادر شهید«ابوالفضل باقری عزیز آباد»

بدون سحری روزه می گرفت!

مادرش میگفت هفت سالش بود که شروع به نماز خوندن کردن از ماه رمضان همان سال تصمیم گرفت روزه بگیره برای سحری بیدارش نکردم تا از سرش بپره بهش گفته بودم روزه نمی خواد بگیری روزه به شما واجب نیست ناراحت شده بود اون روز از مدرسه خونه نیامد تا نزدیک افطار که با دو تا نون برگشت خونه بهش گفتم تا حالا کجا بودی گفت منو برای سحری بیدار نکردی و من ترسیدم اگر خونه بمونم روزه ام را بخورم به خاطر همین رفتم حرم تا الان هم اونجا بودم دیگه بعد از اون برای سحری بیدارش می کردم که بدون سحری روزه نگیره.
خاطراتی از شهید محمود عبداللهی

در خواب، نام فرزندم را به من گفتند...

من که در جبهه بودم یک شب خواب دیدم که خداوند فرزند دختری به من می دهد و من اسم او را فاطمه می گذارم برای همین قبل از اینکه فرزندم متولد شود اسم او را در خواب به من گفتند برای همین فاطمه را انتخاب کردم من هم از این اسمی که برای فرزندم گذاشت ، خرسند شدم و خدا را شکر کردم
خاطراتی از شهید محمدکاظم شهروی

خاطره ای خودنوشت از شهید محمدکاظم شهروی

در همه حال و در همه جا به فکر فرزندانم سمیه و محمدرضا و بقیه بودم و همش در فکر بودم که این بچه ها اینقدر به بابا انس پیدا کرده اند چه کار می کنند مخصوصاً محمدرضا که فهمیده بود من می خواهم بروم جبهه و روز اول صبح هنگام خداحافظی با گریه سر خود را در زیر لحاف کرد از یاد نخواهم برد بفکر سمیه و آن شیرین زبانیها دلم را آتش می زد

کتاب صوتی پیغام ماهی ها، سرگذشت جنگ‌های نامتقارن حاج حسین همدانی /قسمت 32

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.

کتاب صوتی پیغام ماهی ها، سرگذشت جنگ‌های نامتقارن حاج حسین همدانی /قسمت 31

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
خاطراتی از شهید محمدرضا رضایی

الهی رضاً برضائک

همه بچه ها روی زمین دراز کشیدند . شهید محمدرضا رضایی هم روی زمین دراز کشید و من هم در پایین پای او که کمی گودتر بود دراز کشیدم و سرم را روی پای او گذاشتم در آن لحظات دائماً این ذکر را می گفت: الهی رضاً برضائک داشتم به او نگاه می کردم که در یک لحظه یک گلوله به قلب آن شهید اصابت کرد و در دم به شهادت رسید.

یک روز قبل از شهادت

متن زیر خاطره ای از کتاب هزار و یک شب عاشقی است که یک روز قبل از شهادت شهید محمد حسین عباسیان را روایت می کند.
سردار شهید حسینعلی خالدران،

سردار شهید «حسینعلی خالدران»؛ ما کجا؟ شهادت کجا؟!

وقتی مصاحبه تمام می شود آیت الله صدوقی به این شهید بزرگوار می فرمایند: که شما شهید می شوید
آخرین خواب ...

بدون فرزند خواب به چشمانش نمی رفت ؛

مادر ! نمی تواند باور کند که بچه اش به شهادت رسیده است . امیدوار به انتظار می نشیند که روزی فرزندش برمی گردد .
طراحی و تولید: ایران سامانه