خاطرات شهدا - صفحه 136

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

شهیدی که محل دفنش را به دوستش نشان داد

شهید «نجاتعلی خدابنده» محل دفنش را به دوستش در گلزار شهدا نشان داد و سپس عازم جبهه‌ها شد، چندی نمی‌گذرد که به شهادت می‌رسد و در همان جا به خاک سپرده می‌شود.

استخاره باز کردیم خوب آمد!

می‌گفت: مانع رفتن من نشوید، من راهم را پیدا کردم، من خودم را در جبهه‌ها پیدا کردم. اما باز هم پدرم متقاعد نشد. گفت: استخاره باز کنید... ادامه این خاطره از خواهر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

فرزندم مدرک خود را از خداوند دریافت کرد

پدر شهید "عباس مرادیان " روایت می کند: فرزندم مدرک دانشگاهی خود را در جبهه از خداوند دریافت کرده است.

دوست داشتم خطبه‌های نماز را گوش بدهم

من خواب نبودم. وقتی دیدم همه صحبت می‌کنند، چون دوست داشتم خطبه‌ها را گوش بدهم، فقط چشم‌هایم را بستم تا... ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

عروسی در کپر

« یازده ساله بودم که با درمحمد ازدواج کردم.در آن زمان درمحمد 12ساله بود.شب عروسیمان را هیچ وقت از یاد نمیبرم.چند سالی میشد که پدرم فوت کرده بود و تکه زمینی از او به من به ارث رسیده بود.شب عروسیمان برایمان یک کپر درست کرده بودند.» خاطره ای از زبان همسر "شهید درمحمد ناصری "را در نوید شاهد هرمزگان دنبال کنید.

فرار شاه و شادی مردم ایران

یکی از شادترین روزها برای مردم تهران و همه ایران روز فرار شاه بود. من با اتومبیل ژیان در خیابان بودم که متوجه شدم روزنامه‌ها با تیتر بزرگ نوشته‌اند«شاه رفت»... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مبارز انقلابی«سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

با یاد حضرت زهرا (س)

همرزم شهید "محمد اسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: قرار بود بعد از نماز ظهر و عصر از پادگان معاد به سمت شلمچه حرکت کنیم . صدای اذان ظهر شور و شعفی در بین نیروها انداخت . همه خود را برای حرکت به سمت منطقه عملیاتی کربلای 4 آماده می کردیم. به محمد گفتم: حاج کاظم محمدی را در نمازخانه دیدم !

«پایی که جا ماند» به چاپ هفتادم رسید/خاطرات خودنوشت سیدناصر حسینی‌پور

کتاب «پایی که جا ماند» خاطرات خودنوشت سیدناصر حسینی‌پور که از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان یک روایت استثنایی از حوادث تکان‌دهنده اسارتگاه‌های عراق تعبیر شده، به چاپ هفتادم رسید.

وعده ما بهشت

همرزم شهید "سيدمحمد کدخدا" در خاطره ای می گوید: نوبت نگهبانی من بود خستگی عملیات، نه تنها من که همه ی بچه ها را از پا انداخته بود. به دنبال راهی برای فرار از نگهبانی بودم. تا اینکه رزمنده ای بسیجی که کنارم نشسته بود به دادم رسید...

غیبت نکنید

پرویز فرهنگیان" برادر شهید" روایت می کند: از غیبت به شدت بدش می آمد و تأکید می کرد که از خودتان حرف بزنید، چه کار به مردم دارید.
در گفت و گو با سردار حسین علایی:

شهدای آذربایجان و دانشگاه تبریز در انقلاب پیشتاز بودند

بازگو نمودن خاطرات روزهای ایثار و حماسه در دوران شكوهمند انقلاب اسلامی، از زبان نام‌آوران تأثیر گذار در عرصه‌های مبارزه با طاغوت و جهاد با دشمنان خارجی، حدیث عشق و ترنم روح است.

اشک شوق یا جدایی!

هر قدم که به جلو بر می‌داشت، چند قدم به عقب برگشته و ما را می‌بوسید و می‌بویید. اشک از چشمانش جاری می‌شد... ادامه این خاطره از فرزند شهید «عشقعلی قنبری» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

او هیچ وقت پپسی نمی‌خورد!

چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد، ولی دوباره می‌دیدم که فانتا خریده است. یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمی‌خری؟... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم خلبان سرلشکر شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهادت در سه متری تونل تروریست‌ها!

جعفرخان از ناحیه پا مجروح می‌شوند سپس خودشان را در سنگر می‌کشند و پاهایشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه‌ها نشود زیر خودشان جمع می‌کنند(مثل دو زانو نشستن) بعد... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات فرمانده گردان عملیات پدافند منطقه شیخ محمد شهید «محمد جعفرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
شهید جعفر چرچی(الهی تبار) به روایت برادر:

جعفر مظهر صفا، تواضع و مهربانی بود

جعفر روحیه ای با نشاط و سرزنده داشت و در عین حال بسیار متواضع، فروتن و مهربان بود

با شهادتش روز و شبم گم شد!

به دور از چشمان حمید، عکس‌های گروهی حمید با همکارانش را می‌دیدم، آن روزها اصلا فکرش را نمی‌کردم که چند هفته بعد همین عکس‌ها را ببینم و این بار برای حمید... ادامه این خاطره از همسر شهید «حمید سیاهکالی‌مرادی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

سفر آسمانی

عبدالله پام برادر شهید "ابراهیم پام" در مورد سفر وی به امارات گفته است: «برادرم قرار بود برای درمان به شیراز برود، چند روز قبل از شهادتش بلیط پرواز برایشان گرفتیم اما قبول نکرد و با اتومبیل رفت.معمولا همیشه با اتومبیل مسافرت میکرد و هیچوقت با هواپیما نمیرفت. برای انجام کار واجبی باید به امارات میرفت و این بار با لنج موفق نشد و باز هم بلیط پرواز برایش گرفتیم اما این بار بدون هیچ گونه حرفی به سفر رفت و دیگر برنگشت!»
دل‌نوشته‌ای از سالگرد شهادت یک مدافع حرم؛

دل خانوادۀ شهدا به پای کار مانده‌ها خوش است

حاجی دم رفتنی دستم را گرفت و گفت دل ما خانوادۀ شهدا به ولایتمدارها و پای کار مانده ها خوش است. نمی دانم چقدر در سختی ها و گرفتاری ها پای کار انقلاب خواهم ماند.

عشق به اهل بیت ( ع ) در صدایش موج می زد

بهمن جمیاری همرزم" شهید شهاب خالصی" روایت می کند: نوایش آشنا بود و نایش گرم و زینت بخش بزم و مجلس عاشقان شهادت. در صدایش آهنگ عشق و علاقه به اهل بیت و شهادت موج می زد.

ز سوگت دیده شده خونبار سردار!

شعر زیبایی برای شهادت این سردار بزرگ منتشر کرده بودند که با «ز هجرت روزمان شد تار سردار/ ز سوگت دیده شد خونبار سردار»، شروع می‌شد، رزمندگان نیز در خطوط نبرد و در پشت جبهه‌ها عزاداری می‌کردند...آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «مهدی زین‌الدین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه