خاطرات شهدا - صفحه 131

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

دوست خوش سلیقۀ من

دوست شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: آن روز بر خلاف همیشه از آرایشگر خواستم موهایم را مدلی خاص و امروزی بزند. دست به کار شد و با ماشین اصلاح دور سرم را تقریباً سفید کرد و بعد قیچی و شانه اش را از روی میز برداشت و موهای وسط سرم را دسته دسته لای انگشتانش گرفت و کوتاه کرد.
خاطره ای از شهيد "اکبر کوثری"؛

جشن تولد شهید آسمانی برای دوستش

همرزم شهيد "اکبر کوثری" در خاطره ای می گوید: صبح ، بچه ها همه داخل سنگر جمع بودند و از هر دری سخن می گفتند. اکبر هم با علاقه ی عجیبی به بچه ها خیره شده بود و به آنها نگاه می کرد. یکی از بچه ها گفت: راستی بچه ها ، من امروز تولدمه ولی چه فایده که اینجایم و هیچ امکاناتی هم برای جشن نداریم...

نقشه کشیدیم تا همه نیروها کچل کنند

فردای آن روز که برای عملیات آماده می‌شدیم یکی از فرماندهان وقتی دید که همه نیروهای تدارکات کچل کرده‌اند گفت: کی به شما گفته که سرتان را کچل کنید و همه نیروها... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید«سیدمحمد میرکمالی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطره خودنوشت شهيد "امان الله عباسی"؛

صدای دوستان شهيدم به گوش می رسد

شهید "امان الله عباسی" در خاطره ای می نویسد: برادران رشتي وقتي ديدند رفيقشان شهيد شده شروع به گريه و بي تابي کردند و ما آن ها را دلداري داديم و شهيد را انتقال داديم. هنوز صداي دوستان شهيد در گوشم طنين انداز است...
خاطره ای از شهید "احمد سالاری"؛

بی تاب شهادت

همرزم شهید "احمد سالاری" در خاطره ای می گوید: در بهمن ماه سال 1365 عمليات کربلاي 4 در منطقه اروند کنار خرمشهر انجام گرفت. گردان کميل نيز در عمليات شرکت داشت. اسماعيل مسعودي و حسين نيکوئي در واحد اطلاعات در آن عمليات مفقود شدند.

بیبین! به من مِخَندَه!

هر بار که به قاسم نگاه می‌کرد،‌ هیجان‌زده می‌شد و می‌گفت: بیبین! به من مِخَندَه! حال آن که هیچ نوزادی در آن سن و سال نمی‌خندد... ادامه این خاطره از همسر شهید «حجت‌اله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره ای از شهيد "محمدرضا عقيقی"،

سفره دل

در کتاب سهمی از آفتاب به روایت از خود شهید آمده است: آن وقت ها کیف کوچکی داشتم که همیشه با من بود و همه میدانستند که اسم آن کیف را گذاشته ام سفره دل روزی یکی از بچه های گردان میخواست مطلبی مهم را یادداشت کند اما کاغذ و قلم نداشت .
خاطره ای از شهید "منصور خادم صادق":

بگذارید تنها برود!

خواهر شهید حاج منصور خادم صادق در خاطره ای روایت می کند: قدیم رسم بود برای گرفتن آبغوره و آبلیمو، یک هفته می رفتیم خانه مادر بزرگ. مسیر مدرسه من هم تا خانه مادر بزرگ دورتر از خانه خودمان بود.

خاطره آخرین شب اعزام

پدر شهید "حسن عرب" نقل می‌کند: «پسرم شب قبل از اعزام همه خانواده را به دور هم جمع کرد و با بذله گویی سعی می کرد برای لحظه ای هم شده خنده را به لب اعضای خانواده بیاورد.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان بخوانید.

سه خاطره‌ی به یاد ماندنی

از آن سال به بعد، روز بیست و دوم بهمن، سه خاطره‌ی به یاد ماندنی را در ذهن ما زنده می‌کند: سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، تولد فرزندم و ... ادامه این خاطره از همسر شهید «آصف مصطفی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خانم نشهری، همسر شهید حسن یوسفی صفت:

خاطرات| به او گفته بودند که دیگر برنمی گردی

شهید حسن یوسفی صفت، ابوذر گونه زندگی کرد و به همراه 19 نفر از همکاران خود مظلومانه به شهادت رسید.

قبل از چهلم پدر شهید می‌شوم

پسرم را که تشییع می‌کردیم هنوز چهلم پدرش نرسیده بود و صدایش در گوشم می‌پیچید که: "من قبل از چهلم پدرم شهید می‌شوم و قول بده که بی‌تابی نکنی" اما مگه... ادامه این خاطره از مادر شهید « اباذر معصوم‌خانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

اين امامزاده كور می‌كند اما شفا نمی‌دهد!

به منزل مرحوم حاجی اسماعيل بابايی رفتم و خواستم تا از عباس كه در آن زمان فرمانده پايگاه هوايی اصفهان بود، بخواهد فرزندم را نزد خود به كارهای اداری و دفتری مشغول كند... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

همه فرار می‌کردند ولی او قدم می‌زد!

در آن موقعیت حساس که همه از خیابانها فرار می‌کردند تا مورد ضرب و شتم قرار نگیرند، او با دقت قدم می‌زد و در صدد شناسایی نیروهای رژیم بود... ادامه این خاطره از همسر شهید « علی‌اصغر جمشیدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات جبهه؛ حس مزه یک سیب

همسر شهید"خلیل الله بهرامی" نقل می کند:«گفتم: از جبهه برام بگو! گفت: خاطرات جبهه، مثل سیب است که مزه اش قابل حسه، ولی قابل بیان کردن نیست.» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت این شهید بزرگوار شما را به مطالعه خاطراتی از ایشان دعوت می کند.

ماجرای اشک های ارزشمند | شنیدنی هایی از شهید"سیامک افرادی"

شهید "سیامک افرادی" شهیدی از خطه پایتخت ایران،تهران بزرگ است. او بهمن سال 64 در فاو عراق شربت شهادت نوشید. در ادامه نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می کند. این خاطرات از مادر،خواهر و همرزم این شهید گرانقدر نقل شده و "ماجرای اشک های ارزشمند" یکی از این مجموعه خاطرات است که در ادامه تقدیم حضورتان می شود.

ویژه نامه فرمانده شهید "حاج علی نورعلیپور"

سایت نوید شاهد استان کرمانشاه ویژه نامه شهید" حاج علی نور علیپور" که شامل مجموعه ای از زندگی نامه، وصیت نامه، خاطرات شهید و ... را در اختیار کاربران قرار داده است.

صدایی از بهشت |متن مکتوب مصاحبه رادیویی با شهید «رضاعلی اعرابیان»

«یکسری از اسرای عراقی را سوار کمپرسی کردیم. یک بچه سیزده چهارده ساله را برای حفاظت از اسرا روی تاج کمپرسی گذاشته بودیم. زمانی که ماشین به طرف شهر در حال حرکت بود، این برادر از بالا پرت شد میان عراقی ها. آنها هم این بچه را بلند می کنند و دوباره او را می گذارند روی تاج کمپرسی.» آنچه خواندید مصاحبه رادیویی با شهید رضاعلی اعرابیان است که نوید شاهد سمنان شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می کند.

اعتقاد عمیق به ولایت از ویژگی های بارز شهید حاجیعلی نور علی پور بود

سردار بحرینی،دوست و همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور " روایت می کند:(( مهترین ویژگی ای که شهید نور علی پور را بسیار متمایز کرده بود اعتقاد عمیق او به ولایت بود. ))

مصاحبه ای برای رفتن به جبهه

«مصاحبه کننده پرسید:نماز ظهر چند رکعته؟ پاسخ داد: چهار رکعت. نماز مغرب؟ سه رکعت. نماز صبح؟ خوب دو رکعت. نماز شکسته عشا چند رکعته؟ دو رکعت. نماز شکسته مغرب چند رکعته؟ تأملی کرد و محکم جواب داد: خوب معلومه دو رکعت. همه خندیدیم. مصاحبه کننده گفت: اخوی! نماز مغرب شکسته نداره.» آنچه خواندید به نقل از برادر شهید "محمدرضا معینیان" است که نوید شاهد شما را به مطالعه این خاطره خواندنی دعوت می کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه