خاطره - صفحه 4

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
یکی از جانبازان سرافراز زنجان در خاطرات خود از جبهه می گوید: بعد از چند لحظه خوابم برد یک لحظه دیدم پتو را از رویم باز کردند و نور چراغ قوه ای را به صورتم انداختند و در این لحظه احساس کردم که اسیر شدم زبانم بند آمده بود نمیتوانستم حرف بزنم. ادامه این روایت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۷۵۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۳

یکی از جانباز سرافراز زنجانی در خاطرات خود ماجرای جالبی را تعریف می‌کند که بعد از اصابت ترکش خداوند را شکر گفته است؛ وی در این خاطره تعریف می‌کند: «در این زمان بود که به خودم آمدم و دستها را به سوی آسمان بلند کرده و خدا را شکر کردم که به من نیز لیاقت حضور داده است.» این ماجرا را در ادامه مطالعه کنید.
کد خبر: ۵۷۵۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۱

شهید «رحیم افشار» یک خانوار از اهالی آبادان که خانه هایشان بر اثر اصابت بمب منحدم شده بود به روستا آورده بود و یک خانه در روستا به آن خانواده داده بود.
کد خبر: ۵۷۵۵۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۳۱

برادر شهید «محمدعلی جورین سر» می‌گوید: برادرم یکی سری از این دستگاه‌های مهم را باز کرد و وسایل اضافی آن را گرفت و گفت: ببریم گردان به درد شما می‌خورد. این کار او به این خاطر بود که نسبت به بیت المال دقیق بود و حیف و میل نمی‌کرد.
کد خبر: ۵۷۵۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۱

خواهر شهید «روح الله حبیبی گوفلی» می‌گوید: انس و علاقه عجیبی نسبت به قرآن، نماز و ذکر و یاد خدا داشت گویی که می‌دانست قرار است به خدا بپیوندد.
کد خبر: ۵۷۵۴۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۰

فرزند شهید «حسین خورشیدی» می‌گوید: در یکی از نماز‌های جمعه باران شدیدی شروع شد که به همین دلیل بعضی از برگزارکنندگان خود را به قسمتی که سقف داشته باشد رساندند، ولی مشاهده کردند که شهید خورشیدی تا آخر نماز در همان مکان خود باقی مانده بود و نماز را زیر باران خواند.
کد خبر: ۵۷۵۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۰

برادر شهید «انصاری» می گوید: یک روز وقتی به مرخصی آمد بود می گفت؛ ما نباید بگذاریم هیچ دشمنی پای خود را به میهنمان دراز کند.
کد خبر: ۵۷۴۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۰

دوست شهید «عباس رحیمی اصل» می گوید: به خاک عراق رسیده بودیم. دیگر خبری از تیرهوایی نبود. از پیشروی به خاک عراق و پیروزی خوشحال بودیم بعد از چند ساعت دیدیم خبری از مهمات نیست. در ادامه ماجرای یک خراش کوچک را بخوانید.
کد خبر: ۵۷۴۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۸

پدر شهید «سیف الله سبک رو» می‌گوید: آخرین باری که می‌خواست برود به او گفتم: پسرم! می‌خواهم امروز کاری کنم که محلی‌ها بگویند اسلام بالاتر از پسر است.
کد خبر: ۵۷۴۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۴

خواهرشهید «حسین آسال» می‌گوید: هوای رفتن به جبهه به سرش زد به او گفتم تازه آمدی پس صبر کن پدر و مادر از مکه بیایند بعد برو. با خنده جواب داد: اگر تو آن جا باشی و آن صحنه‌ها را ببینی به من نمی‌گویی که نرو.
کد خبر: ۵۷۴۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۴

به مناسبت سالروز شهادت منتشر می‌شود
کلیپ پیش‌بینی عجیب شهید اندرزگو از آینده انقلاب اسلامی از زبان همسر گرامی شهید برای علاقه مندان منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۴۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

مادر شهید «سیدعباس صداقت» می‌گوید: بهم گفت مادر نگو که من نروم. آن دو تا نیز نروند پس چه کسی برود؟ اگر من نروم ناموس ما به دست نامحرم می‌افتد بگذار من بروم. با رضایت من خوشحال شد و گفت: من می‌روم. من را کادو پیچیده می‌آورند. عمودی می‌روم و افقی مرا می‌آورند.
کد خبر: ۵۷۴۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

حسین ضابطی دوست و همرزم شهید «عین اله رضائی بزمین آبادی» می‌گوید: همیشه از امام خمینی و یارانش می‌گفت و اینکه راه شهدا را ادامه دهیم و برای سرافرازی اسلام و جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را بکنیم و همچون دیگر برادران حزب الله پیرو رهبر باشیم.
کد خبر: ۵۷۳۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

برادر شهید «غلام بهمنیار» می‌گوید: به اعتقادات خیلی علاقه نشان می‌داد و مکاتبات و نامه هایش را همیشه با یک آیه‌ای از قرآن مجید آغاز می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۳۷۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

همرزم شهید «انوشیروان امیرخانلو» می‌گوید: شهید همیشه در انتظار رسیدن به معشوق بود و می‌گفت خدایا ابتدای کار‌ها را سعادت و انتهای کار ما را شهادت در راه خودت قرار بده.
کد خبر: ۵۷۳۴۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۷

خط خون قسمت دوم
امیر جم یکی از رزمندگان استان زنجان از خاطرات خود می گوید: بچه‌های همدان هم قبلاً آنجا درگیری داشته‌اند. صدای آه و ناله‌ی زخمی‌ها به گوش می‌رسید. سعی کردم تندتر قدم بردارم و خودم را به دسته‌ی اول برسانم. گذشتن از روی جنازه‌ها سرعتم را کم می‌کرد و نمی‌توانستم از کنار زخمی‌ها بی‌تفاوت عبور کنم، اما به خود نهیب زدم که این‌ها بخشی از ماهیت جنگ است و برای خوب جنگیدن با دشمن، باید قوی باشم.
کد خبر: ۵۷۳۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

خط خون قسمت اول
امیر جم یکی از رزمندگان استان زنجان از خاطرات خود می گوید: در حین انجام کار ، بسیجی‌های کم ‌سن‌ و سالی را می‌دیدم که عاشقانه و با شور و هیجان مُهیای رفتن می‌شدند. آنها در چشم من بزرگ بودند. بیش از آنکه رزمنده یا سربازی باشند ، سالک و عارفی بودند که در طریقت خاکریز و دل سنگرها ، سیر و سلوک می‌کردند. چند روزی قبل از عملیات ، حنابندان بود. بیشترشان حنا به دست بسته و برای رسیدن به وصال حق ، خودشان را آراسته بودند. به‌ وضوح شادی را در چشم تک ‌تک‌ شأن می‌دیدم.
کد خبر: ۵۷۳۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۰

عملیات خیبر قسمت دوم
رزمندگان استان زنجان در عملیات‌های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می‌خوانیم: همه جا گلوله‌های سرخ رسام و آتش خمپاره‌های دشمن بود و یکی از نیروهای گردان روح الله که گویا فرمانده ی دسته هم بود. مسئولیت گردان را برعهده داشت و مابقی یا شهید شده و یا مجروح گوشه‌ای افتاده بودند تا جایگزین گردان روح الله شویم، سردار حسن باقری از راه رسیده و آن شب نیروهای گردان حضرت ولیعصر (عج) به فرماندهی ایشان از شکسته شدن خط جلوگیری کردند.
کد خبر: ۵۷۳۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹

عملیات خیبر قسمت اول
رزمندگان استان زنجان در عملیات های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می خوانیم: هنوز از نیروهای گروه دوم خبری نبود. ساعتی را استراحت کرده بودیم که با صدای برادر عروج که از نیروهای اصلی طرح و عملیات لشگر ۱۷ بود ، بیدار شدم . همدیگر را می شناختیم . ابتدا سراغ حسن باقری را گرفت . وقتی گفتم که رفته سراغ نیروهای باقی مانده ، گفت که نیروها را بیدار کن تا به خط برویم . آن لحظه سردار مهدی زین الدین را هم دیدم که کنار موتوری در طول جاده ایستاده است .
کد خبر: ۵۷۳۳۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸

حلقه محاصره قسمت سوم
رزمندگان استان زنجان در عملیات های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می خوانیم: با تنگ تر شدن حقله محاصره دشمن و نفوذ نیروهای پیاده و کماندو های گارد ریاست جمهوری عراق ، به داخل خطوط دفاعی گردان ، خط پدافندی گردان شکسته می شود و این محور از منطقه عملیاتی بار دیگر به تصرف عراقها درمی آید ، نیروی های مزدور عراقی وقتی وارد خطوط دفاعی گردان می شوند در کمال تعجب و حیرت آدم سالم و سرپائی را در پشت خاکریز و داخل سنگرها نمی یابند و هر چه به چشمان می خورد تنها پیکرهای پاک و غرقه به خونی شهدایی بود که تا آخرین نفس هاشان جنگیده بودند.
کد خبر: ۵۷۳۳۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷