مادر شهید «نظام علی اکبری» میگوید: در انجام واجبات مانند نماز و روزه و دعا و راز ونیاز بسیار مقید بودند و از محرمات دوری میکردند.
کد خبر: ۵۶۵۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸
پدر شهید «امید پرکار سرخرودی» میگوید: به او گفتم اگر نمیتوانی در عملیات خوب شرکت کنی شرکت نکن و جای خود را به کس دیگر بده تا او بجنگد، جای دیگران را اشغال نکن و اگر عملیات رفتی با روحیه باش و خوب بجنگ و سرت را برای خدا هدیه بده و برو به سمت دشمن.
کد خبر: ۵۶۵۵۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷
پدر شهید «سبحان جعفری جویباری» میگوید: در انجام واجبات و مستحبات پایبند بود. مرتب در نماز جمعه و جماعت حضور داشت. انس و علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت. دائماً قرآن تلاوت میکرد.
کد خبر: ۵۶۵۵۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷
برادر شهید «علیرضا توکلی واسکس» میگوید: یک بچه اصفهانی بود با آفتابه رفته بود دستشویی، وقتی وارد شد دید چند افسر درجه دار عراقی داخل هستند و پشت به او هستند او با نوک آفتابه به پشت آنها زد انها فکر کردند نوک اسلحه است تسلیم شدند و او آنها را به خاک ریز بچهها آورد زمانی که بچهها این صحنه را دیدند همه از حرکت او که توانسته بود با آفتابه چندتا عراقی را اسیر کند خندیدند.
کد خبر: ۵۶۵۳۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳
پدر شهید «عبدالرضا جباری» میگوید: خیلی بچهی با محبتی بود و به همهی اعضای خانواده علاقهمند بود. به خانواده کمک میکرد. اصلاً اهل دعوا نبود و خواهر و برادرها اگر چیزی به او میگفتند آرام و مظلوم بود، بچه بود، اما رفتاری بزرگانه داشت.
کد خبر: ۵۶۵۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳
پدر شهید «محمد احمدی راد» میگوید: ما به ایشان گفتیم آموزش نظامی شما کم است، شما بمان و سال بعدش برو ایشان در جواب گفتند: اگر این جور حساب کنیم که جبههها خالی میماند، تنها دانش نظامی نیست آنچه که میتواند کار لشکر باشد، عشق است که در من وجود دارد و آن کمبودها را جبران میکند.
کد خبر: ۵۶۵۲۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۲
در خاطراتی از شهید ناصر اوجاقلو آمده است: او حتی حقوق ماهیانهاش را برای خودش خرج نمیکرد. همیشه در مادیات به کمترینها قانع بود و در امور معنوی از دیگران پیشی می گرفت. از خوراک و پوشاک، به حداقلها قناعت میکرد.
کد خبر: ۵۶۵۱۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۰
برادر شهید «نظرعلی ریواز» میگوید: آرزوی شهادت داشت و به خانواده شهدا بسیار ارادت داشت و هر وقت شهیدی را میآوردند حتماً به تشیع جنازه شان میرفت.
کد خبر: ۵۶۵۰۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۸
دختر شهید «سیدهاشم باقر هاشمی» میگوید: در آخرین اعزامش که داشت میرفت به من و خواهرم گفت: مواظب باشید. نصیحت میکنم که هیچ وقت پای خود را از گلیم خود دراز نکنید. مواظب برادرتان باشید، چون من دیگر نیستم و این یادتان باشد. زمانی این حرفها را به یاد میآورید که من دیگر بین شما نیستم و ترکش و خمپاره به قلبم میخورد.
کد خبر: ۵۶۴۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵
برادر شهید «سیدحسن ایزدهی» میگوید: کاملاً معلوم بود که فضای جبهه بر او تأثیر گذاشته است. خصوصاً در سنگرها حالتی از او میدیدم که پیدا بود یک حالت معنوی ماندگار در او ایجاد شد.
کد خبر: ۵۶۴۷۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۴
یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس میگوید: بعد از عملیات کربلای 4 امام خمینی(ره) فرمانی داد که همه رزمندگان برای اجرای آن به صف شدند حتی آنان که زخمی و مجروح بودند.
کد خبر: ۵۶۴۷۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۴
برادر شهید «داود ابراهیم خانی» میگوید: او بسیار فعال و تلاشگری بود و روح معنوی او باعث شد تا با زمان شهادتش به قولی که داده بود عمل کند.
کد خبر: ۵۶۴۷۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۳
مادر شهید «احمدرضا اسدی کلایی» میگوید: همیشه در جهت جلب رضایت خدا قدم برمیداشت و در آخر هم خداوند جواب نماز شبهای او را داده و در زمرهی شهیدان قرار داد.
کد خبر: ۵۶۴۶۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۲
همرزم شهید «علی اکبر بابائی ملکی» تعریف میکند: دارای روحیه گذشت و عفو بودند و در خیلی از موارد از جهت علمی به من کمک میکردند گاهی به یادشان میافتم میبینم که یک چیز گرانبها را از دست دادم.
کد خبر: ۵۶۴۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۷
برادر شهید «قاسم افتاده» تعریف میکند: ایشان سواد قرآنی داشتند سال ۴۵ یک معلم به روستای ما آمد و ایشان نزد آن معلم خواندن و نوشتن را یاد گرفت و آنقدر مهارت پیدا کرده بود در خواندن قران که به دیگران هم قرآن یاد میداد.
کد خبر: ۵۶۴۴۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۶
پدر شهید «علی ابوالفضلی» تعریف میکند: گفت میخواهم جبهه بروم من گفتم: من میخواهم برایت مغازه بخرم در آن باش. گفت: «نه! ناموسم در خطر است.» راجع به ائمه گفت، از امام حسین (ع) گفت، گفتم تو از ائمه اطهار نگو، اینها یک نور خدایی هستند.
کد خبر: ۵۶۴۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۵
برادر شهید «حسین علی اصغرپور» تعریف میکند: حسینعلی عارف و عاشق وارستهای بود که شعلههای عشق در وجودش زبانه میکشید، سرانجام در این آتش سوخت و به لقای معبودش پر کشید.
کد خبر: ۵۶۴۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۴
«یک روز مانده بود به رفتنش. مرا پیش خود نشاند و توصیههایی به من کرد. مخصوصا در مورد پدر و مادرم زیاد سفارش کرد و از من خواست در نبودش مراقبشان باشم.» آنچه خواندید بخشی از خاطرات خواهر شهید است.
کد خبر: ۵۶۴۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۶
حسن برادر شهید «علی اصغر اسدی» تعریف میکند: سرم را با گوجه قرمز کردم و با باند بستم رفتم خانه. علی اصغر سر من را باند پیچی دید آمد کنارم نشست و سرم را بوسید گفت: بیا برویم دکتر. بعداً وقتی متوجه شد شوخی کردم خیلی خوشحال شد و گفت: «خدا را شکر که سالم هستی.»
کد خبر: ۵۶۳۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
رحیم برادر شهید «کریم اسدی مرمتی» تعریف میکند: بسیار معتقد و مذهبی بود. در شب عروسیش حتی اجازه کف زدن به اعضای خانواده نداد و نوار حاج صادق آهنگران را گذاشته بود.
کد خبر: ۵۶۳۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱