نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
«سیروس آرپی‌جی را به دوش گرفت و ایستاد، اما قبل از شلیک گلوله به عقب پرتاب شد. به سراغش رفتم. هاج و واج مانده بود و مرتب می‌گفت: کی بود مرا هُل داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «سیروس احمدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۶۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۱

زن‌برادر شهید «محمد بهاران» نقل می‌کند: «می‌گفت: بیشتر جوونای ما به‌خاطر حجاب شما دارن می‌رن شهید می‌شن؛ پس حجابتون رو رعایت کنین. فاطمه‌ زهرا رو الگو قرار بدین که سعادتمند دنیا و آخرت می‌شین.»
کد خبر: ۵۵۶۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید مقصودی گفت: منافقان همسرم را در برابر چشمان دختر هشت ساله ام به شهادت رساندند.
کد خبر: ۵۵۶۳۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱

گفتگوی تصویری با همسر شهید «سیروس سلطانیان»
«پروین فرهنگیان» می‌گوید: زمان کوتاهی با شهید زندگی کردم اما انگار صد سال با ایشان بودم. خوبی‌هایش برایم ماندگار است و هیچگاه فراموش نخواهم‌ کرد و با یادش زنده‌ام و حالم خوب است.
کد خبر: ۵۵۶۳۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عباس سلامتی‌هرمزی» می‌گوید: «مرد دست و دل‌بازی بود، همه را دوست داشت، همیشه می‌گفت من یه روز شهید میشم اما من باور نمی‌کردم چون جنگ تموم شده بود.»
کد خبر: ۵۵۶۳۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۷

اندر خاطرات اسارت؛
یکی از ابتکارات بچه‌ها که تا مدتی جذابیت خاصی داشت، نشریۀ مخفیانه‌ای بود که به اندازۀ یک دفترچه جیبی با عنوان«آقا جمال و دوستان» تهیه و به افراد برای مطالعه داده می‌شد. کاغذ این نشریه از جلد بسته‌های سیگار و لایه‌های نازک جلد پاکت پودر لباسشویی تهیه می‌شد. جهت مطالعه این خاطره خواندنی از آزاده سرافراز «محمد سلطانی» در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۶۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«من نمی‌دانم تو چه در وجودت داشتی که جاذبه حق چنین در تو اثر کرد و چنین شتابان به سمت او روانه شدی و همانند قطره‌ای به دریای بیکران الهی رسیدی و با تمام وجودت، راه فداکاری در پیش گرفتی و بی‌ارزشی مرگ را به ما نشان دادی ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۶۲۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

قمست دوم خاطرات شهید «محمد پایون»
هم‌رزم شهید «محمد پایون» نقل می‌کند: «شب‌ها به علت پشه زیاد، وقت خواب پشه‌بند می‌زدیم. به بچه‌ها گفته بودیم، هرکس دیر بیاد، باید بیرون پشه‌بند بخوابه. یک شب محمد به علت شرکت در دعای توسل دیر رسید و داخل پشه‌بند راهش ندادیم. صبح به محمد گفتم: حتماً خیلی اذیت شدی؟ گفت: نه! اتفاقاً دیشب داخل حرم امام حسین (ع) پشه‌بند زدم و خوابیدم. تمام عمرم خواب به این خوبی ندیده بودم.»
کد خبر: ۵۵۶۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدرضا کلائی»
برادر شهید «محمدرضا کلائی» نقل می‌کند: «ناگهان ترکشی پیشانی محمدرضا را نشانه رفت. خون از سر و صورتش فوران کرد. در آن تشنگی و گرمای شلمچه با آرامش به امام‌حسین (ع) سلام داد و گفت که صورتش را به سمت قبله برگردانند. آخرین ذکرش «یامهدی ادرکنی!» بود. دوستانش به یاد آوردند که او چند ساعت قبل، خبر شهادتش را داده و همه را متعجب کرده بود.»
کد خبر: ۵۵۶۲۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عباس زراعت‌فرد کلوئی» می‌گوید: «خیلی به راه اسلام علاقه داشت. شهید به من وصیت کرده بود که سعی کنم دخترانمان را زینبی تربیت کنم، آن‌ها را باسواد بار بیاورم و مانع رفتنش به جبهه نشوم.»
کد خبر: ۵۵۶۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

خاطره‌نگاری جانبازان و آزادگان
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «حسن بمانی» به مصاحبه پرداخته است. این آزاده و جانباز سرافراز چنین روایت می‌کند: «هنگام ورود به اردوگاه اسارت به ما خوش آمدگویی می کردند و بی هوا چنان سیلی محکمی به ما می زدند که محال بود به زمین نخوریم.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۶۲۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹

خاطرات والدین شهدا
عبدالرسول تنها پدر شهید «عبدالغنی تنها » می گوید: پسرم خیلی پسر خوب و حرف گوش کنی بود اهل کمک رسانی به مردم بود. در همه حال به من و دوستانش کمک می کرد و هرکاری از دستش بر می آمد انجام می داد .
کد خبر: ۵۵۶۲۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا
فاطمه نامنی مادر شهید «مرتضی قربانی» می گوید: سه روز قبل از اینکه خبر شهادت پسرم را بیاورند در خواب دیدم او کنار نهر آبی نشسته و ساکش هم در دستش بود بسیار خوشحال بود و می گفت مادر منتظرم باش و تا سه روز دیگر به خانه باز می گردم بعد از سه روز خبر آوردند پسرم به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۵۵۶۲۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
فاطمه نجفی همسر شهید «رحمت‌الله اسماعیلی» می‌گوید: «رحمت‌الله دستش به خیر بود. هر جا نیازی به کار خیری بود پیشقدم بود. یادم می‌آید یکبار به دیدن یکی از بستگان رفته بودیم و او در بستر بیماری بود. رحمت‌الله که شرایط را دید در پرداخت هزینه بیماری به او کمک کرد.»
کد خبر: ۵۵۶۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «صمد سلامتی هرمزی» می‌گوید: «از بچگی پایبند اعتقادات مذهبی بود. وصیت کرده بود اگر به شهادت رسیدم، هرجا دلتان خواست جسمم را به خاک بسپارید. از مسئولین می‌خوام قدر شهدا را بدانند زیرا هر چه که داریم از وجود شهدا و انقلاب است.»
کد خبر: ۵۵۶۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹

برگزیدگان جشنواره بین‌المللی موسیقی ایثار، نوای مهر در لرستان پنجشنبه سیزدهم مهرماه با حضور مسوولان در سالن شهید آوینی مجموعه ارشاد خرم‌آباد مشخص شدند.
کد خبر: ۵۵۶۲۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «مؤمنی» می گوید: «پسرم همیشه آرزوی شهادت داشت و خوشحال در راه اسلام جان خود را از دست داد، بارها می گفت پایان زندگی مرگ است، پس چه بهتر با شهادت که بهترین مرگ است برویم.» در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۶۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۸

قمست اول خاطرات شهید «محمد پایون»
برادر شهید «محمد پایون» نقل می‌کند: «ساعت دو‌ و نیم بعدازظهر با عده‌ای از بچه‌ها برای آب‌تنی به رودخانه‌ای که نزدیک خط مهران بود رفتیم. محمد وارد آب شد. مشتی از آب را برداشت و بویید و گفت: بچه‌ها این آب بوی کربلا و شهادت می‌ده. آب را به‌طرف آسمان پاشید و خود را به آغوش آب سپرد. با تأنی غسل کرد و عازم مقر شدیم.»
کد خبر: ۵۵۶۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

گفتگوی تصویری با همسر شهید «حیات بزه‌کار»
«ثریا حیدری» می‌گوید: عموی من، فرمانده شهید بود و از طریق ایشان ما با هم آشنا شدیم. یکی از مواردی که من حیات را برای ادامه زندگی انتخاب کردم مؤمن و با خدا بودنش بود.
کد خبر: ۵۵۶۱۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۸

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا کلائی»
برادر شهید «محمدرضا کلائی» نقل می‌کند: «محمدرضا اعلامیه‌ها را در زیر لباسش مخفی کرده بود. در آخر‌های مجلس یک لحظه مردم دیدند که دستی بلند شد و تعداد زیادی اعلامیه را در فضای مسجد به پرواز درآورد. محمدرضا با چابکی پس از پخش اعلامیه‌ها به قسمت خواهران رفت. مأموران به تکاپو افتادند تا او را پیدا کنند. این اولین فرار انقلابی او نبود. بار‌ها هنگام تظاهرات علیه رژیم طاغوت از دست مأمورین گریخته بود.»
کد خبر: ۵۵۶۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۸