سه‌شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۰
نوید شاهد: شهيد ياسيني نسبت به افرادي كه صادقانه و از روي صدق و صفاي باطني خدمت مي كردند علاقۀ فراوان داشت . بارها در جمع همكاران مي گفت :«من دست تمامي عزيزاني را كه مخلصانه تلاش مي كنند تا وابسته به بيگانگان نباشيم به گرمي فشرده ، مي بوسم و بر اين بوسه افتخار مي كنم.»
سرهنگ سيد محمد موسوي

شهيد ياسيني نسبت به افرادي كه صادقانه و از روي صدق و صفاي باطني خدمت مي كردند علاقۀ فراوان داشت . بارها در جمع همكاران مي گفت :«من دست تمامي عزيزاني را كه مخلصانه تلاش مي كنند تا وابسته به بيگانگان نباشيم به گرمي فشرده ، مي بوسم و بر اين بوسه افتخار مي كنم.»

كلام آن روز ايشان همواره در ذهنم تداعي مي شد . روزي كه در شرف انتقال از چابهار به تهران بود ، به منظور قدرداني از تلاش و پي گيري هاي همه جانبه و شبانه روزي اش در امور عملياتي  و رفاهي پايگاه جلسۀ توديع بسيار باشكوهي از سوي مسئولان و پرسنل برگزار شد . فرداي آن روز به اتفاق ساير دوستان و همكاران براي بدرقۀ او به فرودگاه رفتيم . در جمع ما مرحوم ستوانيار محمد محمدي مطلق – كه تا آن زمان آجودان جناب سرهنگ ياسيني بود – هم حضور داشت .

جناب ياسيني لب به سخن گشود و از همراهي سايرين تشكر و قدر داني كرد و آنگاه رو به آقا محمدي – كه فرد لايق و كاردان و در ضمن سني هم از او گذشته بود – كرد و گفت : جناب محمدي  شما خيلي مرا شرمنده كرديد . چگونه قادرم اين همه محبت و صفاي شما را جوابگو باشم . سپس چند قدمي به سوي او برداشت و براي مصافحه دستش را دراز كرد . محمدي نيز دستش را دراز كرد . ناگاه شهيد ياسيني خم شد به دستان او بوسه زد . با مشاهدۀ چنين صحنه اي همه تحت تأثير قرار گرفته و مي گريستيم ، مانده بوديم كه چگونه فراق او را تحمل خواهيم كرد . چندي گذشت و اين درحالي بود كه محمدي هنوز شوكه بود ومي گفت : « غم فراق او سراسر وجودم را فرا گرفته و قادر نيستم تا براي لحظه اي عمل آن روزش را به فراموشي بسپارم . او آنچنان تحولي در من ايجاد كرد كه هرگز به ياد ندارم كسي موفق به انجام آن شده باشد . » پس از چندي خدمت ايشان رسيدم و پرسيدم :

- مي شود برايم بفرماييد به چه دليل دستان محمدي را بوسيديد ؟

- براي چه اين همه كنجكاو شده اي ؟

- خيلي دوست دارم تاهدفتان را از انجام اين كار بدانم .

تأملي كرد و گفت :

- حال كه دوست داري بداني اشكالي نداره برايت مي گويم .

- بفرماييد. سراپا گوشم .

- سيد! به ياد داري كه در جلسات متعدد مي گفتم دستان بچه هاي مخلص را مي بوسم و...

- بله . هميشه اين كلام شما در ذهنم بوده .

- پس همه چيز بايد برايت روشن شده باشد .

- سري به نشانۀ رضايت تكان دادم و در دل ، يكدلي و يك زباني او را تحسين گفتم . او به آنچه مي گفت اعتقاد داشت و يا بهتر بگويم قبل از آنكه سخني بگويد به آن عمل مي كرد .

منبع: كتاب انتخابي ديگر

تحقيق و تأليف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده