خاطرات شهید - صفحه 76

آخرین اخبار:
خاطرات شهید

«سردار وفا» روایتی از سردار شهید حاج رضا شکری پور

نماز شروع شد، نمازي که بچه ها رابهشتي کرد. حاجي حمد وسوره را مي خواندوبچه ها گريه مي کردند. وقتي که حاجي به سجده رفت ديگر صداي گريه همه بلند بود وسجاده ها تر، ذکر سجده، گريه شده بود.

باید عادت کنم/ روزه داری شهید جابر مهدوی به روایت مادر

مادر! باید از همین سن نماز بخوانم و روزه بگیرم تا عادت کنم و بعد از سن تکلیف احساس تنبلی نکنم.

رضایت پدر و مادر/ روایتی از همرزم شهید «علی بهاءالدینی»

رضایت پدر و مادر را مقّدم بر همه چیز می دانست و می گفت: اگر آنها از من راضی باشند، خدا شهادت را روزی ام می کند.

عراقی‌ها به زولبیای نذری هم رحم نکردند

ماه مبارک رمضان فرا رسیده بود. به جز عده‌ معدودی که سخت مریض بودند، همه روزه می‌گرفتند. بچه‌ها تمام شب را به دعا و مناجات می‌پرداختند. شب زنده‌داری‌های ماه مبارک، اجر ویژه‌ای هم داشت و آن شانس بیرون رفتن از آسایشگاه بود.

شهید عباس بابایی: مساله اصلی جنگ است

به همراه تیمسار بابایی در قرارگاه امام حسین (ع) هویزه بودیم، روزی یکی از ناخداهای نیروی دریایی به قرارگاه آمده بود. بابایی با لباس بسیجی و سرتراشیده در کناری سر به زیر انداخته بود و ناخدا او را زیرچشمی نگاه می کرد.
خاطره

خاطره شهید گرانقدر عیوض باقری

خاطره ای از شهید عیوض باقری
خاطره

خاطره ای از ترور شهید کاظم سلیمانی (برادر ذکر مبنع کنید)

خاطره ای از شهید کاظم سلیمانی از زبان فرزند شهید
پاسداشت شهدای مدافع حرم (37)

مقاومت مردانی در قامت عباس های بی نام و نشان

به سراغ یکی دیگر از مدافعان حرم می رویم. سرداری که ارادت عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه تصویر این شهید را همراه خود داشت.
شهید محمد یزدی علی آبادی

شهیدی که بعد از شهادت هم هوای فرزندانش را دارد

هر دو خندیدیم ، او از سرِ شوق و من از سرِ شکر ; شکرِ حضور مردی که در نبود فیزیکش، باز هم هوای من و فرزندانش را دارد .

روح عبادت از نگاه شهید مجتبی هاشمی

او می گفت: روح عبادت، امر به معروف و نهی از منکر است»
یادنامه امیر شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی

من هنوز روزه هستم

در سال 1353 همراه همسرم (آقای سعیدنیا)، که از پرسنل نیروی هوایی است، در منازل سازمانی پایگاه دزفول زندگی می کردیم. حدود دو سال می شد که عباس از آمریکا برگشته بود و به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی هواپیمای «F-5» به پایگاه دزفول منتقل شده بود.

«کمی بلندتر صدایم کن» روایت زندگی شهید محمدعلی حسن پور اشکذری

کتاب «کمی بلندتر صدایم کن» روایت زندگی و خاطرات شهید «محمد علی حسن پور اشکذری» معروف به علی نفتی، از شهدای انقلاب یزد که به دست منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل شده است می‌باشد که به قلم «ناهید سلمانی» به رشته تحریر در آمده است .
مروری بر خاطرات شهیدسرلشکر خلبان علیرضا یاسینی

تغییر مسیر خلبانها در عملیات بمباران پل الکوت

یک هفته از حمله عراق به میهن اسلامیمان می گذشت. در آن یک هفته، ما با انجام چندین ماموریت موفقیت آمیز، آنچه در دوران آموزشی یاد گرفته بودیم، به صورت عملی تجربه می کردیم.
خاطره دل آرام خداوندي

شهید ایوب خداوندی به روایت خواهر

بدون اينكه تاج دامادي بر سر نهد و دل پدر و مادر خود را با آوردن عروس شاد نمايد، بیست و یکم خرداد سال 58 در حالي كه با وسيله ي نقليه ي خويش در جاده ي پبرانشهر - نقده مسافركشي مي نمود توسط ضد انقلاب شهید شد.
یادنامه امیر شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی

زیباترین لحظه هایش کمک به والدینش بود

در سال 1341 من و شوهرم هر دو سرایدار مدرسه ای بودیم که عباس آخرین سال دوره ابتدایی را در آن مدرسه می گذراند. چند روزی بود که همسرم از بیماری کمردرد رنج می برد؛ به همین خاطر آنگونه که باید، توانایی انجام کار در مدرسه را نداشت.
فرازی بر زندگی شهید سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی

ماموریت عجیب شهید اردستانی

از دوران مدرسه با حاج مصطفی اردستانی دوست بودم و مراوده و دوستیمان تا زمان شهادت ایشان ادامه داشت. هر چند او در نیروی هوایی بود و من در نیروی انتظامی خدمت می کنم، ولی ارتباط محکمی بین ما وجود داشت و در هفته دست کم یک بار تماس تلفنی داشتیم.
خاطره

خاطره شهید والامقام غلامرضا پینه دوز حسنی از زبان پدرش

خاطره شهید غلامرضا پینه دوز حسنی
جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در زندگی شهید آیت الله سعیدی/

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید آیت الله سعیدی

در زندگی شهید سعیدی امر به معروف و نهی از منکر جایگاه خاصی داشت. ایشان در این زمینه، بسیار زیبا عمل می کردند. در مورد رژیم بی محابا و شجاعانه و بسیار صریح اقدام می کرد و برایش هم مهم نبود که چه عواقبی خواهد داشت، اما در مورد مردم بسیار دلسوزانه و ظریف عمل می کرد و تأثیرش هم بسیار زیاد بود.
گزیده خاطرات شهید مجتبی هاشمی

در جنگ هم زندگی جاریست

در هرشرایطی دلش برای مردم می تپید. یک روز اسلحله به دست می گرفت و می رفت جنگ. یک روز می نشست در خانه و برای زوج های جوان، خنچه های عقد می ساخت. آن کجا و این کجا!

خاطره ای از شهید علی یار شول/ پاکسازی جنگل در میان خونسردی

همرزمانم با دلهره و اضطراب از من خواستند كه او را نزد ساير سربازان عراقي نفرستم زيرا بر اين باور بودند كه سرباز عراقي محل اختفاي ما را لو داده و موجب دردسر خواهد شد اما من به آنها اطمينان دادم كه اتفاقي نمي افتد به شرط اينكه صبور باشند و خونسردي خود را حفظ كنند.
طراحی و تولید: ایران سامانه