خاطرات شهید - صفحه 52

آخرین اخبار:
خاطرات شهید

شهیدی که با ضمانت مادر به جبهه رفت

شهيد محمدحسين شمس الديني احمدآبادي، هفدهم مهر 1348، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش علي (فوت1359) كارگر موزاييك سازي بود و مادرش سكينه نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند. سال 1367 ازدواج كرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و سوم خرداد 1367، با سمت پيك گردان در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر، دست، پا، شكم، شهيد شد. پيكر وي را در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش به خاك سپردند

زندگینامه و خاطرات شهید خلیل کریم + تصاویر

شهید خلیل کریم در یکم تیرماه 1366 بر اثر اصابت ترکش مین به شهادت رسید.
شهید علی علومی

تشویق جوانان و نوجوانان به مراسم دعا و نماز در خاطرات شهید علی علومی

دوست داشت بچه ها در مراسم دعا و نماز شرکت کنند. برای این که تشویقشان کند، مسابقه می گذاشت. جایزه ای هم خودش برایشان می خرید و به آنها می داد.
آزاد سازی خرمشهر و نقش رزمندگان استان سمنان

نقش رزمندگان استان سمنان در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر

غروب که شد، فرماندهان ارتش هم باورشان شد که خرمشهر آزاد شد؛ البته نه همۀ خرمشهر. خرمشهر بزرگ بود. دستور دادند که به سرعت یک واحد برود و جاده شلمچه به عراق را ببندد تا عراق از آن طرف نیرو نیاورد. نمی‌توانست از طرف اروند نیرو بیاورد. غروب به خرمشهر رسیدم. راه را بلد نبودیم. همین طور سوار شدیم. گفتیم الی‌الله. بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم. امن‌ یجیبمان را خواندیم. وقتی از گمرک رد شدیم، ترسیدیم. نمی‌دانستیم کجاییم. حواسمان بود که نزدیک عراقی‌ها هستیم.
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن اخلاقی

صاحب مغازه گریه کرد و گفت: «کمتر کسی پیدا میشه که آنقدر به بدهکاریش حساس باشه!»

بین همه ی برادرهام شهید خیلی آرام و دوست داشتنی بود . خیلی رفتارش خالص بود و به وضع ظاهریش خیلی میرسید . با اینکه اون زمان این چیزها بین مردم باب نبود . برادرم با اینکه بسیجی بود خیلی به آراستگی اش اهمیت می داد . وقتی هم دردو بیماری داشت ، خیلی کم پیش میومد که تو خونه مطرح کنه . بچه ی مظلومی بود .
شهید عباس علومی

دوری از شنیدن غیبت در خاطرات شهید عباس علومی

گفت:«داشتیم پرچم نصب می کردیم، چند تا از همسایه ها دور هم نشسته بودن و پشت سر یک نفر غیبت می کردن. هر کاری کردم نشنوم نشد».
شهید ابوالفضل علائیان

دعوت به صبر و آرامش در خاطرات شهید ابوالفضل علائیان

مربی مان قبل از بازی از همه ما می خواست تا در بازی از هر گونه تنش و برخورد پرهیز کنیم. از همه بچّه ها صبورتر و آرام تر ابوالفضل بود. اگر توی بازی برخوردی پیش می آمد، او پا در میانی می کرد و طرفین را به گذشت و آرامش دعوت می کرد.

عاشق حق و حقیقت بود/ روایتی مادرانه از شهید «مظفر»

آن شبی را که قرار بود همه ی اعضاء خانواده برای لبیک گفتن به پیام حضرت امام عازم جبهه شوند . همگی نشسته بودیم و برای دفاع در خانه جمع شده بودیم. حاج حسن مظفر ناگهان رو کرد و گفت: در هنگامی که چشمان مهربانش که برقی از رشادت داشت

مروری بر زندگی و خاطرات شهید حسین جعفر نیا

شهید حسین جعفر نیا در بیست و نهم آبان ماه 1361 در منطقه گیلان غرب به شهادت رسید.
خاطرات خودنوشت سهید امامعلی سبزی (1)

عملیاتی که در آن خدا را با عمق وجود شناختیم

در آن لحظاتی که فقط و فقط خدا بود که ما را نجات داد. ما برگشتیم ولی باید بگویم این مأموریت بیشتر از آنکه از لحاظ شناسایی منطقه برایمان نفع داشته باشد، شناخت خدا بود با عمق وجود.
خاطراتی از شهید «احمد نورمحمدی چناری»؛

پاشنه ای از مو/ سوغات جبهه!

پزشکان قسمتی از ماهیچه و پوست ساق پایش را به پاشنه پیوند داده بودند، می خندید و می گفت هیچ کدام از شماها روی پاشنه پاهاتان مو ندارید، ولی من دارم و این سوغات جبهه است.

خاطراتی پیرامون شهید «علی ایرانمنش»/ رزمندگان آبروی اسلام را حفظ می کنند

با رزمندگان حالتی دیگر داشت . به آنها عشق می ورزید و همیشه حال آنها را مد نظر قرار می داد. معتقد بود: این بچه ها (رزمندگان) آبروی اسلام را حفظ می کنند و اینها امیدهای امام عزیز هستند.
خاطرات آقاي عزيز جهانگيرزاده برادر خانم شهيد محمدرضا پاشائي

روایت لحظه های شهادت «محمدرضا پاشائي»

هر چه صدا كردم فقط ديدم يك بار به زور گفتند: بلي، فهميدم كه تير خورده، بلندش كردم، ديدم بله تير خورده و سنگين نفس مي كشد
شهید اردیبهشت ماه

همیشه عاشق جبهه و جنگ بود

شهید امیرحسین بادی فرزند رضا در سال 1342 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود و در اردیبهشت ماه سال 1365 در منطقه جزیره مجنون در اثر اصابت ترکش به دست و شکم به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

معرفی کتاب مجنون در آتش

«مجنون در آتش» به همت گروه فرهنگی شهید «ابراهیم هادی» در 192 صفحه مصور و 2500 نسخه، تدوین و نتشر شده است

معرفی کتاب «مگی بشیون» خاطرات شهید محمدرضا خالصی

گفتم : آقا رضا ! امکانات خیلی کمه ! بچه ها مدت زیادیه تو خطن ! خسته شدن ! لطف کنین گردان ما رو عوض کنین ! . کمی با من شوخی کرد . از خط پرسید . وضعیت را توضیح دادم . منتظر جواب بودم . او مثل این که حرف مرا نشنیده ، حرف های متفرقه می زد . درخواستم را تکرار کردم . در جواب گفت : نیروهای بسیجی هیچ وقت خسته نمی شن ! روحیه آنها خیلی قوی است ! ماییم که خسته شده ایم و روحیه ماندن نداریم ! بسیجی ها را بد نام نکنید !
شهید محمدباقر عظمت پناه

اهمیت به قرآن در خاطرات شهید محمدباقر عظمت پناه

سعی می کرد در هر ماهی لااقل یک بار قرآن ختم کند و در ماه رمضان یک دور قرآن ختم می کرد.
خاطرات آقای فرخ نژاد از دوستان شهید کشتگر

پيشگام نهضت حسيني و عاشورايي بود

فريدون از پيشگامان اين نهضت حسيني و عاشورايي بود. فردي عميق انديش، با تقوا و ايثارگر و مدير و مدبر، پيرو ولايت فقيه و بي مدعا و پركار بود که تمام فضائل اخلاقي در ايشان متمركز بود.
خاطرات غلامرضا اتابكي

تنها راه پالايش دلها حضور در جبهه است

بارها به اطرافيان و دوستان خود تأكيد كرده بود که تنها راه پالايش و تصفيه، حضور در جبهه هاست و چقدر زيبا و پرشور، خودشان در اين راه پيشقدم شدند.
خاطراتی پیرامون شهید «محمد طایی»؛

پرواز به آمریکای شمالی

فعاليت‌هاي سياسي محمد از چشم ماموران امنيتي رژيم پنهان نماند. محمد طائي از دانشگاهي در کانادا پذيرش گرفت. روز پانزدهم مهرماه سال 1356 به اتفاق به سوي امريکاي شمالي پرواز کرديم.
طراحی و تولید: ایران سامانه