خاطرات شهید - صفحه 51

آخرین اخبار:
خاطرات شهید

خاطراتی از سردار شهید محمدحسن قاسمی طوسی

خاطراتی از سردار شهید محمدحسن قاسمی طوسی به نقل از همرزمان که توسط نوید شاهد مازندران منتشر شد.

خاطراتی از شهید «علی ژاله»/ روزه‌ي كله گنجشكي همين طوريه!

وقتي پيش پدر و مادر مي‌آمد كه بگويد: تقصير او نبوده كه روزه‌اش را خورده، مادر مي‌گفت :عيبي نداره علي آقا، روزه‌ي كله گنجشكي همين طوريه.
امام و شهدا

رویای صادقه پدر شهید از امام و شهدا

پدر معزز شهید نقل می کند که از امام (ره) سئوال کردم که این جمعیت چه کسانی هستند؟ امام (ره) فرمود: «اینها شهدا هستند». گفتم: «من پسری داشتم بنام ‏حسین، اینجا نیست؟». گفت: «چرا» و با دست او را به من نشان داد.
شهید خرداد;

جبهه مدرسه است

شهيد علي رضا باصولي در سال 1347 در خانه اي گلين اما مذهبي در روستاي دهقايد به دنيا آمد.اولين بار در عمليات والفجر2در منطقه دهلران و موسيان شركت كرد.اعزام دوم ايشان به مهاباد بود كه از ناحيه پا مجروع شدند.وي در بار سوم در عمليات والفجر8 شركت كردند كه از ناحيه ديد.
شهید فریدون فتح الهیان

امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید فریدون فتح الهیان

از آنها خواست که حرمت زیارتگاه را نگه دارند و اگر می خواهند تفریح کنند، کوهنوردی و گردش در دامن طبیعت را انتخاب کنند. آن قدر با متانت و خوب حرف زد که بچّه ها همه به حرفش کردند و کسی دست از پا خطا نکرد.

مروری بر زندگی و خاطرات خلبان شهید شیرعلی آزادیان

شهید شیرعلی آزادیان در چهاردهم مهر ماه 1360 در آخرین پرواز در بمباران بصره هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید.
خاطره سرهنگ دوم پاسدار علی صدری

خاطره سردار شهيد «عليرضا حسين قلي پور»/ صوت

خاطره سرهنگ دوم پاسدار حاج آقا علی صدری درباره شهيد عليرضا حسين قلي پور به صورت صوت تقدیم می شود.
پاسدار شهيد

نگاهی به زندگی سردار شهيد «عليرضا حسين قلي پور»

عد از سالها مبارزه و رشادت سرانجام در نهم خرداد ماه سال 1367 در درگيري با ضدانقلاب و بر اثر اصابت گلوله به درجه رفيع شهادت نایل آمد.
خاطرات;

اين بار كه برگردم به من گل پرپر گوید

شهيد ناصر شاهنده پور در سال 1344 در شهر اهرم ديار دليرمردان متولد شد.در سال 1364 به خدمت مقدس سربازي همراه با دوستان خود از شهر اهرم اعزام شدند محل آموزش شهيد پادگان حميد و مدت 20 ماه در مناطق جنگي جنوب بود.در مورخ 65/3/5 درمرز طلايیه به شهادت رسید.
شهید محّمد رضا غلام (فیض الهی)

کمکش کردم تا آخرین نمازش را با حرکت چشمان و لب هایش بخواند

نیمه های شب گفت:«صدات نمیاد. چرا یا مهدی نمی گی؟ ذکر بگو. کاری که از دست مون بر نمی یاد». تسبیح را از جیبم در آوردم. زخم هایم درد شدیدی گرفت. یک ساعت بعد دوباره صدایم زد:«مصطفی! نماز شب بخونیم، شاید دیگه نتونیم و آخرین نمازمون باشه».

نگاهی به زندگی و وصیت نامه شهید سید جواد حسینی

شهید سیدجواد حسینی در پنجم اردیبهشت ماه به شهادت رسید.
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن محمدی

اهمیت به مال حلال و حرام؛ خاطراتی شنیدنی از خانواده شهید حسن محمدی

اون موقع هنوز پسرم شهید نشده بود . یه بار حسن آمد گفت ، بابا این گوسفند ها رو بفروش . گفتم ، چرا ؟ گفت: من میخوام برم جبهه . اگر نیومدم این گوسفند ها میرن کنار زراعت مردم و علف مردم رو میخورند . تو فردای قیامت باید جواب بدی . گفتم ، فقط هفت هشت تارو بده به خودم که اگر گوشت نیاز داشتیم ، داشته باشیم . دیدم همه رو فروخته و هیچی نگه نداشته . چند تا پیر به درد نخور رو نگه داشته بود . گفتم ، چرا این کارو کردی ؟ گفت ، بابا جان حرامه اگر من بخوام فقط خوب ها رو جدا کنم . کی میخواد جواب این ها رو بده .

مشتاق شهادت

شهید محمد حسین آفرند، بيست و نهم آذر 1342، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش عباس، كارگر كارخانه ريسندگي بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. كارگر كارخانه بافندگي بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1360، با سمت خط‌شكن در تنگه¬چزابه بر اثر انفجار مين و اصابت تركش آن به سر، پا و پهلو، شهيد شد. پيكر وي را در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش به خاك سپردند.
خاطرات آقاي رئوف سميعي از روحانی و امام جمعه شهر

روحانی شهيد ملا محمد عظيمي به روایت شاگردش

امام جمعه شهر، شهيد حاج ماموستا ملا محمد عظيمي بودند. مردي از سلاله پيامبر اسلام(ص). مردي كه هر نفري را با روي خوش و با اخلاق نيكو پذيرا مي شد.
شهدای فتح خرمشهر؛ خاطرات ميرمحمد كاشف

مهندس شهید فریدون كشتگر به روایت همرزم شهید

مهندس كشتگر، نمونه منحصر بفرد يك نيروي متخصص و متعهد و مجسمه وقار و صلابت و متانت بود. او چه در زندگي شخصي و چه در مسؤوليت هايي كه داشت هميشه با توكل به باري تعالي و خلوص كامل وظايف و مسؤوليت هاي محوله را انجام مي داد.
شهید علی اکبر عنایت زاده

داوطلب عشق؛ خاطراتی از شهید علی اکبر عنایت زاده

مناسبتی بود. ده پانزده روز متوالی کسی باید حسینیه را تمیز می کرد. علی اکبر داوطلب شد. آخر کار پرسیدم:«چیزی بهت دادن؟». گفت:«خواستم افتخاری کار کنم، برای مزد نبود. پیش خدا که گم نمی شه».
به مناسبت سالروز شهادت» روایتی خواندنی از «برادر» و «خواهر» شهید احمد آقامجیدی را در ادامه می خوانید

حقيقت را بگو

پرسيدم ، متن تلگراف چه باشه ؟ جواب داد يك چيزى بنويس . سئوال كردم : بنويسم علت گرفتارى خانوادگى ؟ پاسخ داد نه من كه گرفتارى ندارم ميخواهم بروم به زيارت بالاخره رفت به پابوس امام رضا (ع) و درآخرين لحظات حركت هم گفت : فراموش نكنى براى تمديد مرخصى ام از گرفتارى نام نبرى فقط بنويس رفته است مشهد براى زيارت امام رضا (ع) سرانجام روزى كه بايستى تلگراف مى زدم.
خاطراتی از شهید علی عربی

رسیدگی به مردم نیازمند در خاطرات شهید علی عربی

ما شکایت غذا رو می‌کنیم، امشب رفتیم جایی که مردم نه سقف بالای سر داشتن و نه سرپرست... اون جا آرزو کردم کاش قلبی نداشتم! چطور تا حالا بی‌خبر از این همه غم و غصه مردم، راحت داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن قربانی

وقتی داشت می رفت؛ دلم یه جوری بود، نمی تونستم ازش جدا بشم!

هربار تا جلوی چهارراه نادر میرفتم . این بار تا پلیس راه رفتم . گفت ، مامان چرا نمیری ؟ گفت ، نمیدونم نمی تونم برم . اومد یه مقدار کنارم نشست . گفت ، ناراحت نباش . میرم سه ماه دیگه میام . رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت .
سالروز شهادت خاطرات شهید ارتشی «داود محمدی» منتشر شد؛

خستگی برایش معنا نداشت/ روایتی خواندنی از شهید «محمدی»

یک روز به خانه آمد دیدم در فکر فرو رفته و خیلی گرفته است گفت مامان یکی از دوستانم شهید شده اند. گفتم داود جان مواظب خودت باش در جواب گفت فکر می کنی من این سعادت را دارم که شهید بشوم ...
طراحی و تولید: ایران سامانه