خاطرات شهید - صفحه 28

خاطرات شهید

شهید کلاهی که بود؟

همسر شهید ؛ محسن هربار که می خواست به جبهه برود همیشه میگفت خودت را برای اینکه من شهید شوم آماده کن ، رفتار تان وهدف بزرگتان را همیشه در نظر داشته باشید فرزندان من را طوری تربیت کنید که در راه اسلام خدمت کنند

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله/ فوراً دژ را منفجر كنيد !

تازه فهميدم از خاكريز خودمان عبور كرده و به خاكريز دشمن رسيده ام. به سرعت برگشتم. گلوله هاي آر پي جي را به بچه ها رساندم و نزد برادر ميرحسيني آمدم. همين كه چشمش به من افتاد، گفت: «فوراً دژ را منفجر كنيد.»

خاطراتی پیرامون شهید «ابراهیم هندوزاده»/ لحظه ی موعود

صورت ابراهيم زخمي شده بود. در همان حال به افرادي که زير آوار مانده بودند، کمک مي کرد، ماسک و لباس محافظ نداشت. پس از مدتي حالش بد شد و به اتفاق چند نفر ديگر با سر و صورت خون آلود به طرف بيمارستان صحرايي رفت .
خاطرات رزمندگان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ثارالله؛

گلوله هاي خمپاره جنگل را به آتش کشيد

گلوله هاي تيربار و خمپاره جنگل را به آتش کشيد . پرندگان وحشت زده از درختي به درخت ديگر مي پريدند‌. چشمم به حسين یوسف اللهي افتاد. آرام و بي صدا اشک مي‌ريخت. با ناراحتي گفت: نگران درخت ها و پرندگان بي‌گناه هستم.
معرفی کتاب؛

«من می‌مانم تو برگرد»؛ نیم‌نگاهی به زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم علی‌رضا قبادی

کتاب «من می‌مانم تو برگرد » به قلم نویسندگان محمدحسین عباسی ولدی و صادق عباسی ولدی سیزدهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم است.

پیرامون شهید «علی ژاله»/مجلس عروسی ذکر بود و صلوات !

شب عروسي‌اش، لباس سبز سپاه را به تن كرد و با هيبتي خاص در مراسم حاضر شد. آن شب بر خلاف رسم روستايمان، در مراسم عروسي دعاي كميل خوانده شد. سراپاي مجلس، ذكر بود و دعا و صلوات.

بهترین لحظات یک سربازِ شهید

برادر شهید «منصور لطیفی» روایت می کند؛ بهترین خاطرات او هنگامی که ایشان در اصفهان مشغول گذراندند دوران آموزشی بود که مادر و پدر به دیدار او رفتند که در این روز شهید بسیار خوشحال بود و مادر و پدر از اینکه او را در لباس رزم سربازی می دیدند.

خاطراتی از شهید «حسین نادری»/ عاشق و معشوق

حسين با ناراحتي برگشت و گفت : «چرا اين کار را کردي ؟ چرا عاشق را از معشوقش جدا کردي ؟»
خاطرات;

لحظه شهادت رو به قبله

شهید غلامحسین لیراوی در سال 1339 در روستای باباحسنی از توابع شهرستان دیلم دیده به جهان گشود. فعالیتهای فوق‌العاده ای از قبیل به اعتصاب کشاندن هنرستان،تهیه و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای امام داشت شهید به مدت هفت ماه در بنیاد مسکن به محرومان جامعه خدمت نمود و سرانجام از طرف بسیج بندر دیلم به جبهه های حق علیه باطل اعزام و در منطقه شوش در تاریخ 1360/3/13 به خیل شهداء پیوست .
خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛

حاج قاسم امیدی به زنده مانده هیچ کدام از ما نداشت!

حاج قاسم در جمع بچه هاي گردان 410 حضور يافت. به همه روحيه داد. مدتي صحبت کرد. از شهادت در راه خدا و اجر و پاداش شهيد گفت. ظاهراً اميدي به زنده ماندن هيچ کدام از ما نداشت.

کتاب صوتی پیغام ماهی ها، سرگذشت جنگ‌های نامتقارن حاج حسین همدانی /قسمت 44

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.

کتاب صوتی پیغام ماهی ها، سرگذشت جنگ‌های نامتقارن حاج حسین همدانی /قسمت 41

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
شهید رضا محسنی فر

باباجان، سلام مرا به آقا امام حسین(ع) برسان

متن زیر، روایتی کوتاه از زمان اعزام و شهادت رضا محسنی‌فر می باشد که از میان گفتگوهای دوستان، همرزمان و خانواده آن شهید بزرگوار برداشت شده است.
روایتی خواندنی از «فاطمه یارمحمدی» مادر گرامی شهید «جعفر بی نیاز خامنه» منتشر شد؛

روایتی از مادر شهیدِ «بی نشان»

خواب دیدم که جعفر با لباس سربازی و در حالی که بند پوتینش را می بندد گفتم: مادر تو کجایی لبخند زد و گفت: اگر می دانستم تو اینجایی می آمدم حالا مادر تو کجایی پسرم. او گفت: من در پادگان امام حسین(ع) هستم هر وقت دلت تنگ شد یک سر بزن می توانی هفته یک بار هم به من سر بزنی.
خاطراتی پیرامون شهید «علی اکبر محمد حسینی»؛

دستور غیر قابل اجرا !

علی اکبر گفت: «فرمانده نبايد دستور غيرقابل اجرا به نيروهايش بدهد . ابتدا خودم بدون کفش دويدم تا ببينم روي اين زمين، پاي برهنه مي‌شود دويد. حالا مطمئن شدم ، چون من توانستم ، پس شما هم مي توانيد .»
خاطراتی پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛

لباس دامادی

احمد گفت:« من با اين لباس نماز مي خوانم. وقتي با آن نماز مي‌خوانم، يعني ايرادي ندارد. پس بـا همان به عروسي هم مي‌روم.
خاطرات;

آخرین عکس شهید

شهید محمدعلی قنبرنیا در سال 1344 در بندر گناوه دیده به جهان گشود.با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با عزمی راسخ پس از گذراندن دوره آموزش از طرف بسیج گناوه عازم نبرد شد.و سرانجام در تاریخ 1361/02/10 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
روایتی خواندنی از شهید «حسین زین الدین» منتشر شد؛

آن هجده نفر!

حسین عضو فعال بسیج بود. در ماه مبارک رمضان به دنیا آمده بود و این را برای خودش برکت می دانست. او واضح و روشن گفته بود که جور دیگری می میرد، اما چطور، بعدها زمانی که هفده نفر یک گروه هجده نفر شدند و به دل دشمن زدند، وقتی حتی یک نفرشان هم برنگشت ماجرا برای همه روشن شد و روح حسین روی دست های همه ی کسانی که دوستش داشتند، بدرقه شد.
خاطراتی از شهید عباسعلی عرب خالقی

وعده دیدار مادر بعد از شهادت

شهيد عباس را ديدم كه روبروي من ايستاده به من مي گويد: مادرم غصه نخور ما دو روز ديگر به كلاته خيج خواهيم آمد
گفت‌وگو با یکی از اقوام شهید قاسم لطفی

ماهی شب عید و زیباترین خاطره از یک شهید

جالب بود که داستان زندگی یک شهید از سفره هفت‌سین شروع شد و به همان ضیافت نوری رسید که شهدا نزد پروردگارشان از آن روزی می‌خورند. روایت زیر ماحصل گفت‌وگوی ما با اکرم موسوی است که پیش رو دارید.
طراحی و تولید: ایران سامانه