نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
خاطرات همرزم شهید «مجید مریوند»
شهید مریوند می‌گفت: لباس سپاه، لباس دست دوخت فاطمه الزهرا (س) است و اگر تنم باشد و شهید شوم این لباس کفنم خواهد بود تا شاید نزد بی بی دوعالم در آن دنیا روسفید باشم.
کد خبر: ۵۳۹۵۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۳

سیری در کلام شهید مدافع حرم؛
راستی! چرا ما شهدا را فراموش کرده ایم؟! چرا علاقه چندانی به بسیج نداریم؟! چرا به جای اینکه در مجلس حسین (ع) شرکت کنیم با دوستان ناباب می‌گردیم؟! چرا ما شهدا را از دست داده ایم؟!
کد خبر: ۵۳۹۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۶

قسمت دوم خاطرات شهید ابراهیم الماسی
آخرین نامه‌اش، بعد از شهادتش رسید. نوشته بود: «مادر! از خدا بخواه من شهید بشم!»
کد خبر: ۵۳۸۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۹

دوست شهید «علی‌اکبر عوض» می‌گوید: «علی‌اکبر گفت: هر طوری بود باید این بار می‌اومدم جبهه. خوابی که دیدم قراره تعبیر بشه.»
کد خبر: ۵۳۸۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۲

قسمت چهارم خاطرات شهید علی‌اکبر قلعه‌آقابابائی
هم‌رزم شهید «علی‌اکبر قلعه‌‏آقابابائی» نقل می‌کند: «آخرین باری که می‌خواست برود پدر با ایشان همراهی کرد و در خیابان هم با هم قدم زدند. گفتگو کردند و على «یاعلی» گفت. به یکدیگر چه گفتند؟ نمی‌دانم. بعد از رفتنش حاج رضا قلی خیلی سکوت می‌کرد.»
کد خبر: ۵۳۸۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۱۵

مادر شهید احمد فردوسی ؛
مادر شهید "احمد فردوسی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت :«خوشبخت و سربلندم که فرزندم در این راه رفت. برای همه نامه می داد و می نوشت سربلند باشید از راهی که من رفتم. وقتی شهید شد در جیبش نامه ای گذاشته بود که نوشته بود برسد به دست مادرم.»
کد خبر: ۵۳۸۵۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۱۴

مادر شهید "علی جعفری" در خاطراتی از فرزندش گفت : «معلم ها بابایش را صدا کرده بودند که پسرت را نصیحت کن می خواهد به جبهه برود . پدرش در پاسخ گفته بود درس در سایه اسلام باید باشد و هرگاه که اسلام پیروز شد او هم درسش را میخواند.»
کد خبر: ۵۳۸۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۱۴

قسمت سوم خاطرات شهید علی‌اکبر قلعه‌آقابابائی
هم‌رزم شهید «علی‌اکبر قلعه‌‏آقابابائی» نقل می‌کند: «دود و غبار و سیاهی را از چهره‌اش پاک کردم. آرام‌تر از همیشه خوابیده بود. مانند مولایش امام حسین (ع) به خاک سپرده شد. علی رفت و یک دنیا مرام و مردانگی از میان ما رفت.»
کد خبر: ۵۳۸۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۱۱

قسمت دوم خاطرات شهید علی‌اکبر قلعه‌آقابابائی
هم‌رزم شهید «علی‌اکبر قلعه‌‏آقابابائی» نقل می‌کند: «خود را همیشه در محضر خدا می‌دید و پیوسته وضو داشت؛ اما حالات معنوی نابش را بروز نمی‌داد. وقتی قرآن می‌فرماید: «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز بازدارنده از بدی‌ها است» مصداقش را در علی‌اکبر باید می‌دیدیم.»
کد خبر: ۵۳۸۲۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید علی‌اکبر قلعه‌آقابابائی
همسر شهید «علی‌اکبر قلعه‌‏آقابابائی» نقل می‌کند: «پدر شهیدی از شهدای هم‌رزم علی آقا آمده بود که انگشتر او را بدهد. گفت انگشتری در میان وسایل فرزند شهیدشان بوده که به خواب پدر می‌آید و می‌گوید این انگشتر را از آقای علی‌اکبر بابائی به یادگار گرفته بوده است.»
کد خبر: ۵۳۸۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۰۸

برادر شهید «علی‌اصغر کلامی» نقل می‌کند: «مادرم پرسید: توی سرخه کسی شهید شده؟ صورتم داغ شد. مادر به جان امام قسم داد. گفت: وقتی دیروز از دیدار امام برمی‌گشتم، ازم مصاحبه کردن. حرفی رو که اونجا زدم، حالا می‌گم: حاضرم هر سه پسرم در راه انقلاب شهید بشن.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۷۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۳۰

همسر شهید «علی‌اصغر کلامی» نقل می‌کند: «مادر جلویش ایستاد. ازش ناراحت نبود. بنده خدا داشت سنگ من را به سینه می‌زد. علی‌اصغر هم حرف خودش را می‌زد. رو به مادر گفت: علیرضا برای خدمت کردن تو کافی نیست. باید بیشتر از اینا به انقلاب و جنگ خدمت کنی.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۷۸۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۲۹

همسر شهید «سیدعلی حسینی» نقل می‌کند: «بعد از عقدمان، خواهرم شبِ نیمه شعبان ما را دعوت کرد. تمام مدتی که آنجا بودیم، سیدعلی با شوهر خواهرم در مورد شهید سیدامیر حسینی با هم حرف زدند. حال همسرم دگرگون و نگاهش پر از حسرت بود. رفتارش نگرانم می‌کرد.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۳۷۶۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۲۳

قرار عاشقانه، روایات عاشقانه‌های شهید جلیلی و همسرش خانم عبدی است که این کتاب در ادامه برای مخاطبان معرفی می شود.
کد خبر: ۵۳۷۳۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۶

پدر شهید «زین‌العابدین ملکی» نقل می‌کند: «در دل خدا خدا می‌کرد خبر، شایعه‌ای بیش نباشد و زین‌العابدین برگردد، اما ته دلش راضی نمی‌شد. مأمور بیمارستان آخرین کشو را هم بیرون کشید. سوختگی صورتش آن قدر نبود که شناخته نشود. همان شد که دلش گواهی می‌داد. کاش می‌شد از واقعیت فرار کرد!»
کد خبر: ۵۳۷۳۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۵

برادر شهید «حجت‌الله روحانی» نقل می‌کند: «روز‌های شروع جنگ، تمام دنیا بزرگترین هدف‌شان این بود که ایرانِ گذشته را دوباره تعریف کنند؛ ایرانی با سربند شاه و سلطه. در همان زمان، هر روز که می‌گذشت بر تعداد اطلاعیه‌هایی با نام «بچه‌های حزب‌الله شهر» نیز اضافه می‌شد.»
کد خبر: ۵۳۷۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۴

یکی از این شهیدان که مظلومیت خاصی داشت و جنایت تاریخی آمریکا را با خون خود فریاد کرد، در طول زندگی با برکت خویش کاری جز خدمت به محرومان و کمک به اماکن مذهبی نداشت، شهید «حاج غلامعلی بحرینی» بود که از شهدای حادثه دلخراش پرواز هواپیمایی ۶۵۵ است.
کد خبر: ۵۳۷۱۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۲

مادر شهید «حسین نمازی» نقل می‌کند: «آلمان که رسیدیم، گفت: تخت من و مادرم باید کنار هم باشه. تسبیح دستم بود، اما همه خاطرات حسین مثل فیلمی جلوی چشمم ظاهر شد. آن روز‌هایی که سرِ زمین مردم کار می‌کردم و او همراهم بود. گفتم: مادر! حالا استراحت کن، هم خسته‌ای و هم باید دکتر صبح ببیندت. دستم را بوسید و گفت: باشه!» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته افشای حقوق بشر آمریکایی، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۷۱۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۲

مادر شهید «حسین نمازی» نقل می‌کند: «روسری کرم گلدار با حاشیه قهوه‌ای بود. سرم کرد و گفت: وای مامان چقدر بهت می‌یاد! توی آیینه خودم را دیدم. روسری قشنگ بود ولی احساس او قشنگ‌تر. بوسیدمش و گفتم ...»نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته افشای حقوق بشر آمریکایی، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۷۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۱

پدر شهید «حسین شربتدار» نقل می‌کند: «رفتم سر مزارش. دلم می‌خواست سری بهم می‌زد. زیر لب بهش گفتم: «حسین! خیلی اذیت شدی باباجان! آدامس فروشی، قیر پاشی داخل جاده همه این کار‌ها رو کردی. یادته می‌اومدی خانه، مادرت با نفت و آب گرم دست و پات‌رو می‌شست؟ ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۳۶۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۸