مشغول دیدهبانی آرایش تانکهای دشمن بودم که متوجه شدم، صورتم داغ شده به کنار دستم نگاه کردم، «محسن» را ندیدم به پشت سر برگشتم دیدم گلولهی تانک، سر «محسن» را برده و خون گرم اوست که به صورتم پاشیده شده است...
کد خبر: ۴۶۷۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
ماشين هاي غذا و آب را قبل از رسيدن به خط مي زدند، بحران آب و غذا بود. با اين حال، گردان عاشورا هفت شبانه روز خط شلمچه را در عمليات بيت المقدس هفت نگه داشت، حسـين نشست پشت موتور و رفت به تمام خط سرکشي کرد تا کسي جا نمانده باشد.
کد خبر: ۴۶۷۵۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
شهيد «حمید اديبي» در كلاس سوم راهنمايي مشغول به تحصيل بود كه رفتن به جبهه را براي خود تكليف دانست و براي حضور در جبهه بسيار اصرار مي كرد.
کد خبر: ۴۶۷۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸
خاطراتی از شهید «محمدرضا کاظمی زاده»:
اگر توی جمع دانشجوهای تربیت معلم کسی درباره ی انقلاب حرف نامربوطی می زد، محمدرضا نمی توانست طاقت بیاورد و با جدیت از مواضع انقلاب دفاع می کرد.
کد خبر: ۴۶۷۴۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۷
آلبوم اول را که دیدم عکس همسرم در آن نبود وقتی در حال دیدن آلبوم دوم بودم عکس شهیدی را دیدم که بادگیر سورمهای تنش بود و از پایین تنه زخمی شده بود. قیافهاش را شناختم، همسرم بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
خاطراتی از شهید «غلامحسین خزاعی»؛
حسین به قدري با حرارت نمازشب مي خواند که تصميم گرفتم صبر کنم. بالاخره نمازش به پايان رسيد و به سوي چادرها رفت. نزديک چادر چفيه را از روي صورتش کنار زد، حسين خزاعي بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
قسمت دوم خاطرات شهید «مجید ایزدبخش»
مادر شهید «مجید ایزدبخش» نقل میکند: «وقتی دانشگاه قبول شد، ثبت نام کرد و به جبهه برگشت. گفت: میخواستم با قبول شدن در دانشگاه به اونهایی که میگن بسیجیها بیسوادن، نشون بدم که بسیجی در همه جبههها تواناست. اگه امروز جبهه جنگ با دشمن خارجی رو انتخاب کرده، برای اینه که این اولویت داره.»
کد خبر: ۴۶۷۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۵
تبیین چرایی شکلگیری انقلاب و دفاع مقدس و شناساندن سبک زندگی شهدا به دانشآموزان در قالب طرح همکلاس آسمانیها ضروری است.
کد خبر: ۴۶۷۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
خاطراتی پیرامون شهید «علياكبر محمدحسيني»؛
آبله هاي دستم را نشان «علياكبر محمدحسيني» دادم، گفت: «برو تسويه حساب کن و برگرد کرمان»، پرسيدم: «چرا تسويه حساب کنم؟!» گفت: «کسي که نمي تواند از يک سنگر بگذرد، چطور ميتواند از جانش بگذرد و بجنگد، تو به درد جنگيدن نميخوري.»
کد خبر: ۴۶۶۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۶
خاطراتی پیرامون شهید «محمدحسن سيفالديني»:
محمّد حسن می گفت:« مادر می شود ما هم بزرگ شویم و در راه امام حسین (ع) مبارزه کنیم، می شود ما هم در جبهه های حق علیه باطل شرکت کنیم و در راه خدا به شهادت برسیم؟»
کد خبر: ۴۶۶۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۱
خاطراتی از شهید «محمد طایی»:
شهید «محمد طایی» خطاب به مادرش گفت: چقدر از زندگي نااميد شده ام و نمي دانم چه کار کنم. خواسته هاي تو هم مرا به آتش جهنم مي خواند. اينها را از خودم نميگويم، از قرآن مي گويم.
کد خبر: ۴۶۵۸۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
ناگهان رگهاي گردنش متورم شد. با چهرهي برافروخته دست زير كارتنهاي خرما زد. به طرف سنگر تداركات دويد و با عصبانيت فرياد زد:« به چه حقي به خودت اجازه داده اي كه خرماي مرغوب را به سنگر فرماندهي بياوري؟!»
کد خبر: ۴۶۵۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
مادر شهید آبباز می گوید: محمد با قدم مبارکی که داشت به زندگی ما امید بخشید. او رنگ خدا بود و زندگی خود را صرف کارهای خیر می کرد.
کد خبر: ۴۶۵۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
خاطراتی پیرامون شهید «حسین زابلی زاده»:
شهید زابلی زاده در ایام عاشورا همراه هیأت های مذهبی به عزاداری امام حسین (ع) می پرداخت و خود را خادم امام حسین(ع) و رهرو او می دانست و یکی از مواردی که باعث شد با وجود کم سن و سال بودن به جبهه برود، علاقه زیاد به امام حسین(ع) و شهادت بود.
کد خبر: ۴۶۵۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
شهید "قاسم عزيزي بندرآبادي" به عنوان سرباز ارتش وارد جبهه شد و بعدها با سمت تک تیر انداز در سومار به شهادت رسید. خاطرات این شهید گرانقدر را از زبان مادرش بشنوید.
کد خبر: ۴۶۵۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی پیرامون «شهید حاجعلی بهزادي»؛
با شاخ و برگ درختها یک چهاردیواریِ کوچک گوشه ی باغ درست کرده بود و می رفت توی همان چهاردیواری که می گفت: «مسجدِ من » است، نماز می خواند.
کد خبر: ۴۶۵۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹
کتاب «همرنگ خدا» به قلم سعید عاکف که از نویسندگان برجسته کشور می باشد و نگاهی به خاطرات سردار شهید "موسی درویشی نخل ابراهیمی " دارد توسط انتشارات ملک اعظم منتشر گردید.
کد خبر: ۴۶۴۶۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
خاطرات رزمندگان واحد اطلاعات عمليات لشکر ثارالله؛
ناباورانه نگاهش كردم عراقي ها نزديك مي شدند يكبار ديگر گفت: « برگرد»، با چشماني اشكبار عقب آمدم، عراقي ها رسيدند. صداي شليك در گوشم پيچيد. هر دو شهيد شدند .
کد خبر: ۴۶۴۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰
حسین همه ي بچه ها را جمع کرد توي چادر و گفت: «ما براي نماز آمده ايم اين جا، الگوي ما اين نماز است و نبايد تعطيل شود، اگر تمام عالم را فتح کنيد، ولي نسبت به نماز بي اعتنا باشيد، ارزش ندارد.»
کد خبر: ۴۶۳۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴
" شهید سید مرتضی نظم بجنوردی "
برادر شهید : سید مرتضی به مادرم گفته بود به جبهه می روم و می دانم که شهید می شوم و مثل حضرت زهرا قبری هم نخواهم داشت.
کد خبر: ۴۶۳۹۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴