هشدار شهید: ولایت را رها نکنید
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید قدرتالله هراتیان» پانزدهم آبان ۱۳۴۵ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش رحمتالله و مادرش علیا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. در تعمیرگاه موتورسیکلت کار میکرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پانزدهم آبان ۱۳۶۱ در عینخوش توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای زادگاهش قرار دارد.

گلاب یادت نره!
گفت: «دخترعمو! من دیگه نمیآم! گلاب یادت نره!»
جنازهاش که برگشت، شیشه گلابی خریدم و به دیدنش رفتم. سر و صورتش را با همان گلاب شست وشو دادند.
(به نقل از دخترعموی شهید، فاطمه هراتیان)
بیشتر بخوانید: اشکهای آرام کنار قامت نماز
آرامش جاودان
گفتم: «این فکرها رو نکن! قدرتالله دوست داشت بره و رفت!»
با فکر و خیال، خودش را اذیت میکرد. هرچه دلداریاش میدادم فایدهای نداشت. فردای آن روز که آمد، خوشحال بود. گفتم: «خواهر! چیزی شده؟»
گفت: «قدرت رو توی خواب دیدم. پرسید: «چرا ناراحتی؟»
گفتم: «اگه بودی الآن زن و بچه داشتی و زندگیات سروسامان میگرفت.»
خندید و گفت: «اینجا زن و بچه دارم و جای من هم خیلی خوبه! نگران نباش!»
(به نقل از خواهر شهید)
بیشتر بخوانید: گریه در خانه، لبخند در خط مقدم
آرزویی روشن
رفتم توی فکر. چند وقتی میشد دلتنگ رفتن قدرت شده بودم. بعد از شهادت عباس، دوستش، مطمئن بودم که او هم شهید میشود.
گفتم: «دوستت توی راه خوبی رفت! چرا گرفتهای؟»
لبخند تلخی زد و گفت: «می دونم افتخار خوبی نصیب عباس شده! خدا کنه قسمت من هم بشه!»
وقتی مادر صدایم زد، از فکر و خیال آن روز بیرون آمدم.
(به نقل از خواهر شهید، حسنیه هراتیان)
ولایت را رها نکنید
داخل فردوسرضا که شدیم، به همدیگر نگاهی کردیم. به دوستم گفتم: «چرا اینها بیرون نشستن؟»
او هم نمیدانست. آهسته قدم برداشتیم. نزدیک مزار یکی از شهدا ایستادیم. گفتم: «چرا شهدا روی مزارشون هستن؟»
قدرت بینشان بود. پیشمان آمد و گفت: «هرج و مرج توی جامعه زیاده! مردم دارن از ولایت، رهبری و امامشون دور میشن!»
با حرف او ترس عجیبی به دلم افتاد و از خواب پریدم.
(به نقل از خواهر شهید، حسنیه هراتیان)
انتهای متن/