خاطرات شهدای فارس - صفحه 5

آخرین اخبار:
خاطرات شهدای فارس

اعلام برندگان مرحله دوم مسابقه کتابخوانی فرزند طوفان

معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس نفرات برتر مرحله دوم مسابقه کتابخوانی فرزند طوفان را اعلام کرد.
خاطره خودنوشت شهید رستمی «2»

تپه‌های ملائن

شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ماموريت از روز 25 مهر 1359 شروع شده بود اما به علت مسائل و کارها و درگيری‌های زياد در روی پايگاه نتوانستم دفتر خاطراتی فراهم کنم...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «13»

دهکده‌ای همراه با خاطراتش ویران شد

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بین راه در دهکده‌ای ما را پياده و در يک اتاق که اطراف آن همه خراب بوده... دهکده‌ای که سراسر پر از خاطره بود. تمام ساختمان‌های آن ويران که...» قسمت سیزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «12»

بمب های خوشه‌ای دشمن بر سر سوسنگرد

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «هواپيماهای بعثی سوسنگرد را به بمب‌های خوشه‌ای بستند و هر جا را که توانستند بمب ريختند که در اثر بمب آن‌ها فقط...» قسمت دوازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «11»

جنگ با نفس

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «احساس می‌کنم که با دشمن می‌جنگم. فکر می‌کنم اين جنگی که وجود مرا فرا گرفته جنگ با نفس خود است. تنها اميدم رسيدن به جبهه است و...» قسمت یازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره روزنوشت شهيد منوچهر الهياری «9»

ميدان تير

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اولين روز حرکت ما از ميمند فارس مورخه 27 مهر ماه 1360 بود که عازم فيروزآباد شديم و در فيروزآباد مستقر شديم و...» قسمت نهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «8»

درد، دل آدمی را بيدار می‌کند

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «پس از اين چند حمله باز هم به راه خود احساس می‌کنم که نزديکتر شده‌ام. من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‌دهد و...» قسمت هشتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «7»

فکرم همه ستيز با دشمن و سپس شهادت در راه حق

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «قلبم هر لحظه به خدا نزديکتر می‌شد و همه فکر و ذکرم ستيز با دشمن و پس از آن هم شهادت در راه خدا بود تا اين که حمله رمضان آغاز شد. در دومين حمله رمضان گردان ما شرکت داشت و...» قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «6»

یاری امام زمان(عج) و پیروزی در عملیات

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آری آن روز برای من ثابت شد که اين امام زمان است که ما را تا قلب دشمن هدايت کرد و توان مقابله را از آن‌ها گرفت...» قسمت ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «5»

سربازان صدام در چنگ دانش آموزان

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « بزرگترين ما 20 سال داشت و موقعی که ديدند بيست نفر از آن ها تسليم بچه 13 يا 14 ساله شده‌اند خودشان هم خنده‌شان گرفت...» قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «4»

لباس دامادی با سربندهای قرمز يامهدی

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «فردای آن روز چقدر کُند می‌گذشت و ما بايد هم شب کار را تمام می‌کرديم و هم برادران نيروی انسانی پياده حمله می‌کردند. زمانی که با ذوق و اشتیاق سربندهای قرمز رنگ يامهدی...» قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد منوچهر الهياری «2»

شهادت بهشتی و تحولی دیگر

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «پس از آن موج ترور منافقين شروع و برنامه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت بهشتی و 72 تن شهيد...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد منوچهر الهياری «1»

تولد یک نوزاد در جنگل‌های سرسبز میمند

شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اول مرداد سال 1338 در خانواده‌ای عشايری در استان فارس به دنيا آمدم. در آن موقع پدرم عشاير بود. زندگی آن‌ها در کوه‌ها و دشت‌های اطراف ميمند فارس بوده است. دقيقا محل تولد خود را نمی‌دانم و...» قسمت اول خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهید سلیم ایزدی «4»

صورت‌های نورانی قبل از عملیات

شهید «سلیم ایزدی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صورت‌های تمام بچه‌های گردان نورانی بود مخصوصاً فرماندهان بچه‌های کم سال جوانان پيرمردان با ايمان قوی و راسخ می‌خواستند بگويند که حسين ما هم يار تو هستيم و...» قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهید سلیم ایزدی «3»

گویا محرمی دیگر در پیش است

شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «به انديمشک که رسيديم ساعت 8 شب بود. شام را در انديمشک خورديم و بعد از کمی استراحت به سوی عين خوش حرکت کرديم. بعد از عبور از پل کرخه چيزهای بسيار ديديم که...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهید سلیم ایزدی «2»

خط کله قندی زبيدات

شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «به انديمشک که رسيديم ساعت 8 شب بود. شام را در انديمشک خورديم و بعد از کمی استراحت به سوی عين خوش حرکت کرديم. بعد از عبور از پل کرخه چيزهای بسيار ديديم که...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهید سلیم ایزدی «1»

خاطرات فراموش نشدنی

شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «انسان در زندگی روزمره‌ی خود يک سری خاطرات دارد خاطراتی که فراموش ناشدنی است و در طول تاريخ می‌ماند. خاطراتی که بايد در صفحات تاريخ ثبت شود و...» قسمت اول خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره‌ای از نیروی ستاد پشتيبانی جنگ

شهيد «کوروش قنادی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اطرافمان شلوغ شد و هر يک از مردم آن محله، چيزی برای اهدا آورده بودند. قبل از تحويل گرفتن وسایل‌ها اضطراب داشتند که مبادا مقبول ما واقع نشود. ولی بعد از تحويل...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد حبيب اله کريمی «14»

مظلومیت علی و درب خانه‌ای نیم سوخته

شهيد حاج «حبيب اله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج می‌نویسد: « ای شهر مدينه من از شما چيز ديگری هم می‌خواهم من شهر را دارم وداع می‌گويم ولی هنوز قبر بی‌بی فاطمه زهرا(س) را نديده‌ام. آيا مگر پيکر پاک و طيبه اين بانوی بزرگ اسلام در اين شهر نيست چرا به اين مشتاقان زيارت بنت رسول‌الله نشان نمی‌دهی...» متن کامل خاطره قسمت 14 این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره شهيد حبيب الله کريمی «13»

صدای ناله از بقیع به گوش می رسد

شهيد حاج «حبيب الله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج می‌نویسد: «بقيع اين قبرستانی که 4 تن ائمه اطهار و شيرمردان و شير زن اسلام را در دل خود جای داده است وقت وداع فرا رسيده، بقيع با حالت بی‌زبانی با ما سخن می‌گفت اگر کسی گوش شنوا داشته باشد صدای گريه وداع بقيع را خواهد شنيد که...» قسمت سیزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه