خاطرات شهدا - صفحه 137

خاطرات شهدا
سنگری در مراسم رونمایی از کتاب «چلچراغ فروزان»:

«چلچراغ فروزان» ۱۲ ویژگی برجسته دارد/ نویسنده به قلمروی وجودی شهیدان راه یافته است

نویسنده و پژوهشگر عاشورا در مراسم رونمایی از خاطرات ۴۰ شهید پاسدار دماوند گفت: کتاب «چلچراغ فروزان» ۱۲ ویژگی برجسته دارد و نویسنده توانسته است به قلمروی وجودی شهیدان راه پیدا کند.

اول جبهه بعد عروسی

دختر دایی‌اش را پسندیده بود، اما باز هم اصرار کرد که اول به جبهه برود و وظیفه‌اش را ادا کند، بعد عروسی... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «محمود رضایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید «لشکری» هیچ‌وقت لباس بسیجی را از تن خود در نمی‌آورد

شهید «بهرام لشکری» هیچ‌وقت لباس بسیجی را از تن خود در نمی‌آورد و همیشه می‌گفت من را باید با همین لباس‌ به خاک بسپارند.

فرد محتضر با دو رکعت نماز شهید «ابوترابی» بهبود یافت

حاج‌آقا ابوترابی در کنار بستر فرد محتضر، دو رکعت نماز خواند و برای شفای او دعا کرد، ناگهان حال آن محتضر رو به بهبودی رفت... ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

عزیزترین وجود زندگی‌ام آماده رفتن شد

آن لحظه من این طرف خط گریه می‌کردم و حسن آن طرف خط. بعد از آن روز دیگر آرامش قبل را نداشتم، روزهایم با دلشوره و استرس سپری می‌شد... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «حسن حسین‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید خواب شهادتش را دیده بود

مادر شهید احمد بیگداشتی در روایتی کوتاه از فرزندش می گوید: 20 روز قبل از اعزام گفت من شهید می شوم چون خواب دیدم که می روم و دیگر برنمی گردم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

آقای معاون! بخوان متوجه میشوی

نامه را باز کردم. نوشته بود: بسمه تعالی. شهردار محترم نهاوند. این جانب محمد طالبیان برای تعمیر و آسفالت سقف منزلم احتیاج به دو بشکه قیر و یک طاقه گونی دارم. خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود

زن پیرمرد تا قضیه را می شنود، می گوید: ما از حضرت علی (ع) خیلی چیزها شنیده ایم. حاج آقا کارهایش مثل کارهای حضرت علی می ماند. او پیرو واقعی حضرت علی است. پیرمرد سر تکان میدهد و حرف هایش را تصدیق می کند و می گوید: این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود.

مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم

آقا! من یک مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم. من نرخم را می گویم؛ یک کلام! می خواهید قبول کنید، می خواهید قبول نکنید؛ هیچ تخفیفی هم در کار نیست. ما سه نو دستگاه داریم، اتوماتیک، نیمه اتوماتیک و دستی.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم

وضعیت پرونده اش خوشایند نبود. بالاخره حاجی را آوردند. دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند و روی زمین می کشیدند. پاهایش از روی زمین بریده بود. رنگ و روی پریده و چهره استخوانیش را که دیدم، بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک

بعد از پیروزی انقلاب، هر از گاهی زخم تازه میشد و چرک و خونابه پس میداد. با زخم مدارا می کرد و می گفت: الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است

ساعت چهار صبح چهار نفر را صدا زدند. این در حالی بود که صدای فریاد دو نفر باقی مانده به گوش می رسید که: پس ما چی؟! ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است. ما می خواهیم همه با هم پرواز کنیم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

حیف که یک جان بیشتر در بدن ندارم

بهمن هم گفت: بله، حاجی! ولی حیف که یک جان بیشتر در بدن ندارم. کاش صد جان داشتم و در راه رضای خدا فدا می کردم. فردا روز عید ما است. حاجی حلال مان کن.

ناگفته‌های انقلاب در گفت‌وگو با استاد سید اکبر پرورش

گفت‌وگویی که در پی می آید در سالیان میانی دهه 70 و در دورانی که مرحوم استاد اکبر پرورش هنوز در تهران می‌زیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره ای از خاطرات خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداخته‌اند.

زن گرفتن مگر کت و شلوار خریدن است!

با ناراحتی به شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی گفتم: بابا دست از سر ما بردار مگر زن گرفتن كت و شلوار خريدن است هفته پيش گفتی زن بگير و توقع داری اين هفته گرفته باشم... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

همه افراد را باید تبرئه کرد و فقط طالبیان را به اشد مجازات رساند

"پهلوان"، وکیل گروه ابوذر توی دادگاه بود. در دفاع از افراد گروه، همه گناهان را به گردن حاج آقا طالبیان که معلم و مربی گروه بود، می اندازد و به شکل جالبی از بچه ها دفاع می کند. می گوید: به عقیده من، همه افراد را باید تبرئه کرد و فقط طالبیان را به اشد مجازات رساند.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

هیچ وقت قسم نمی خورد

هیچ وقت قسم نمی خورد و اگر مجبور میشد، تنها می گفت: به جان خودم! یا این که می گفت: به راستی قسم.
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

به شرطی که به هم دیگر فحش و ناسزا نگوییم

گفتم: به شرطی که به هم دیگر فحش و ناسزا نگوییم. کمی فکر کرد و بعد هم سرش را پایین انداخت و راهش را کشید و رفت.

با لباس کار عرق ریزان مشغول کار است

فردا با این که صبح زود به مدرسه رسیدیم دیدیم حاجی با لباس کار عرق ریزان مشغول کار است.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه