خاطرات - صفحه 68

آخرین اخبار:
خاطرات
ویژه نامه سردار جانباز شهید حاج داوود کریمی

مجموعه خاطرات شهید حاج داوود کریمی(6)؛ عیدی

حاج داود در كارگاه خود چهار كارگر داشت و يك پادو. پسرك كم سن و سال‌ترينشان بود كه تازه به جمع كارگرها پيوسته بود. روزي كه به در مغازه حاج داود آمد، اميد نداشت كه استخدامش كند. چون هر جايي كه رفته بود، گفته بودند، به كارگر ساده نياز نداريم. اما حاجي قبولش كرد، چون او هم مثل كارگرهاي ديگر اين مغازه پدر نداشت و به عنوان بزرگ‌ترين فرزند پسر، سرپرست يك خانواده بود.
ویژه نامه سردار جانباز شهید حاج داوود کریمی

مجموعه خاطرات شهید حاج داوود کریمی(4)؛ ناشناس

بعضي‌ها از اينكه او سنگر فرماندهي را با سنگر تداركات اشتباه گرفته بود زدند زير خنده؛ اما حاج داود از جا بلند شد و به دنبال بسيجي از سنگر بيرون رفت.
به نقل از مادر شهید

خاطره ای از شهید سید خدابخش موسوی «1»

مشغول نماز که می شدم پشت سرم می ایستاد و گوش می داد و اگر دعایی می کردم، می گفت: (( مادر، ما هر چه داریم از شما داریم))
کالک‌های خاکی، اخراجی‌ها، اکیپ حاج هادی و...

تاریخ شفاهی و خاطرات دفاع مقدس به روایت پنج کتاب

سالی دیگر بر فاصله ما از وقایع جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران گذشت و در هفته گرامی‌داشت دفاع مقدس در سال 1395 قرار گرفتیم. اگر آغاز جنگ را مبداء قرار دهیم، 36 سال گذشته و اگر پایان جنگ را محور قرار دهیم، 28 سال سپری شده است. محصول و مجموعه‌‌ای که نشانی از این سال‌های سپری شده و تلاش انجام برای ثبت وقایع جنگ دارند، کتاب‌ها و کتابخانه‌ها هستند. به مناسبت هفته دفاع مقدس امسال، از میان کتاب‌هایی که نسخه‌هایی از آنها به دفتر سایت تاریخ شفاهی ایران رسیده، پنج کتاب را در یک بسته پیش روی شما قرار دادیم تا خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.

خاطرات سرهنگ خلبان سید داود فرهادی -تشییع جنازه قبل از شهادت

نه این خاطرات بیانگر همه زحماتی است که این خلبان متعهد و دلیر هوانیروز وخانواده محترمش به انجام رسانده اند و نه خلبان فرهادی منحصر به فرد است. هزاران نفر از کارکنان ارتش جمهوری اسلامی ایران اعم از کارکنان پایور و وظیفه ارتش، در دوران هشت ساله دفاع مقدس، با جهاد و شهادت میهن اسلامی را پاس داشته اند. با گرامی داشت یاد و خاطره همه آن عزیزان، توجه شما را به خاطرات سرهنگ خلبان فرهادی، جلب می نماییم.

برگ هایی از خاطرات سوخته یک شهید شیمیایی

مدتي است به صرافت افتاده ام خاطرات م را پاکسازي کنم و گويي زمان مناسبي پيش آمده. وقتي صفحات انبوه دفترچه ي خاطرات م را يکي يکي ورق مي زنم و خاطرات شيرين، تلخ، تکان دهنده و خاطره انگيز را مرور مي کنم، دلم مي گيرد. حتي خاطرات شيرين و خنده دار هم آن قدر سينه ام را مي فشارد که نه تنها بغضم، که وجودم مي خواهد بترکد
ویژه نامه شهید لطیف رنجبری

دفتر خاطرات (6)؛ سرشار از عشق به همه

برادرم لطيف برای والدین و خانواده خود ارزش و احترام زيادي قائل بود به همین جهت همیشه مقيد بود علی رغم تمام مشکلات، همانند دوری راه، مشغله های شغلی، هر ساله در لحظه تحویل سال نو در کنار والدین و خانواده باشد.
ویژه نامه شهید لطیف رنجبری

دفتر خاطرات (5)؛ برادری در نقش پدر

ایشان از ایام نوجوانی در همه مراسم مذهبی روستای محل تولدش شرکت داشت
ویژه نامه شهید لطیف رنجبری

دفتر خاطرات (4)؛ در کلام مادر شهید

در خاطرم هست كه ايشان چه در زمان قبل از استخدام در ارتش و چه در زمان دوري از خانواده سعي فراوان داشتند تا از احوال تك تك افراد خانواده غافل نمانند
ویژه نامه سردار جانباز شهید حاج داوود کریمی

مجموعه خاطرات شهید حاج داوود کریمی(3)؛ بازگشت

داود دوره دبستان را در محله نازي‌آباد خواند؛ اما وضع خانواده مجبورش كرد به سراغ كار برود. در نوجواني شاگرد كارگاه تراشكاري شد و همين پيشه را تا پايان عمر ادامه داد. زمان انقلاب و جنگ براي مدتي دست از تراشكاري كشيد و وارد سپاه شد؛ اما همين كه جنگ تمام شد، دوباره سر كال اول خود برگشت...
ویژه نامه سردار جانباز شهید حاج داوود کریمی

مجموعه خاطرات شهید حاج داوود کریمی(2)؛ آدمهاي بزرگ

كوچكترين كارگر كارگاه تراشكاري حاج داود پسري است يتيم. حاج داود هميشه با ديدن او به ياد خودش ميافتاد. داود هم، سن او را داشت كه به كارگاه تراشكاري آمد و اين حرفه را ياد گرفت. بيشتر شاگردان مغازهاش نانآور خانوادهاند. پسرك كه تنها چند ماه از كارش ميگذرد، هنوز يك محصل است.

مجموعه خاطرات شهید حاج داوود کریمی(1)؛ شهيد داوود كريمي و چگونگي تشكيل گروه فجر اسلام

سردار شهيد داوود كريمي از چهر‌ه‌هاي شناخته شده عرصه مبارزه و دفاع مقدس بود. خاطرات وي در مورد چگونگي تشكيل گروه مسلحانه فجر اسلام و شكل‌گيري سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و اقدامات اوليه سپاه در ابتداي شكل‌گيري نظام جمهوري اسلامي ايران در دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران ثبت و ضبط است.

خاطرات ی از شهید حسین خرازی(5)

نوید شاهد: همين طور خمپاره بود كه مى آمد. حسين عين خيالش نبود. همين طور آرام، يكى يكى دست مى كشيد روى سر و صورتشان. خاكها را پاك مى كرد، حال و احوال مى كرد، مى رفت سنگر بعد; آنها حرص مى خوردند حسين اين قدر آرام بين سنگرها راه مى رود.

خاطرات ی از شهید حسین خرازی(4)

نوید شاهد: دور تا دور نشسته بوديم. نقشه آن وسط پهن بود. حسين گفت «تا يادم نرفته اينو بگم، اون جا كه رفته بوديم براى مانور; يه تيكه زمين بود. گندم كاشته بودن. يه مقدار از گندم ها از بين رفته. بگيد بچّه ها ببينن چقدر از بين رفته، پولشو به صاحبش بدين».

خاطرات ی از شهید حسین خرازی(3)

از اصفهان يك ماشين آورده بوديم براى كارهاى مهندسى. صداى واحدهاى ديگر در آمده بود. حاج حسين هم گفت «يا همه ى واحدها بايد يك ماشين داشته باشند يا هيچ كدام.»

خاطرات ی از شهید حسین خرازی(2)

نوید شاهد: گفت «مى خوام برم صحبت كنم، فردا تو راه پيمايى، ما رو بذارن اول صف، جلوتر از همه. اگه درگيرى شد، ما وايستيم جلوى سعودى ها، به مردم حمله نكنند.»

خاطرات ی از شهید حسین خرازی (1)

نوید شاهد: از همان اوّل عادتمان نداد كه نامه بنويسد يا تلفن كند يا چه. مى گفت «از من نخواهيد. اگه سالم باشم مى آم سر ميزنم. اگر نه، بدونين سرم شلوغه نمى تونم بيام.»
یادمان سردار شهید محمد صنیع خانی/

خاطرات شهید سید محمد صنیع خانی (9)؛ این کار را کوچک به حساب نیاورید!

در یکی از ماموریت ها در خدمت سید محمد و چند نفر از همکارانش بودیم. در حال حرکت در اتوبان، ایشان دستور داد که خودرو متوقف شود.من که در حال رانندگی بودم، بلافاصله ایستادم و پرسیدم برای چه؟ ‘گفت: بروید پایین و به آن خانمی که اتومبیلش پارک شده و تایرش پنچر شده کمک کنید.رفتیم و این کار را انجام دادیم و برگشتیم.

خاطرات شهید سید محمد صنیع خانی (8)؛ عکس آقا سید محمد و حجله شهادت

نوید شاهد: آخرین روزهای حیات سید محمد سپری می شد، پزشک معالجش می گفت؛ حداکثر 15 تا 30 روز دیگر زنده می ماند و امیدی به درمانش نیست.
یادمان سردار شهید محمد صنیع خانی/

خاطرات شهید سید محمد صنیع خانی (7)؛ «مرد هزار سنگر»

مرد هزار سنگر بود؛ چون در طول هشت سال دفاع مقدس با درایت هر چه تمام مسئولیت ترابری سپاه را بر عهده گرفت و تا پایان جنگ خود را وقف جبهه و جنگ نمود.
طراحی و تولید: ایران سامانه