خاطره خودنوشت شهید رستمی «23»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب 10 اسفند ماه شب آرامی بود و از ساير پايگاههای اطراف صدای تک رگبارها سکوت شب را بر هم میزد؛ تاريکی کاملاً محسوس بود و شايد بعضی از اين تيراندازیها از روی ترس يا عدم اعتماد بود، ولی..» قسمت 23 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷
خاطره خودنوشت شهید رستمی «22»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «در اين روز 5 فروند هليکوپتر به سردشت آمدند و 2 فروند کبری و 3 فروند 214بودند در نتيجه 6 نفر پرسنل گروهان را که مدت 5 روز بود در پادگان سردشت به انتظار مرخصی بودند و...» قسمت 22 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶
خاطره خودنوشت شهید رستمی «21»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: « شبی پر ستاره و آرام بود؛ حتی يک لکه ابر کوچک در آسمان ديده نمیشد و من فکر میکنم که فردا روزی آفتابی باشد، زيرا به تجربه دريافتهام که هرگاه نزديک غروب آفتاب، ابرها به صورت قرمز در آيند...» قسمت 21 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶
خاطره خودنوشت شهید رستمی «20»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «نهم اسفندماه را آغاز میکنم، بعد از تاريکی هوا ابرها کنار رفته و آسمان صاف شد، نگهبانها اطلاع دادند که يک نفر صدا میزند نگهبان! من بيرون رفتم ديدم نزديک پايگاه ما نيست، بلکه...» قسمت بیستم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵
خاطره خودنوشت شهید رستمی «19»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «روز هفتم اسفند ماه ريزش برف شروع شد و مقداری برف بر زمين نشست؛ هوا به شدت سرد بود و مه غلیظی سطح زمين را طوری فرا گرفته بود که حتی تا فاصله 5 متری را نمیشد ببينی. در اين روز گوشت و غذا نبود و از جيره جنگی استفاده شد، زيرا در سطح شهر هم گوشت نبود...» قسمت نوزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵
«یک روز مبارزان انقلابی از روستاهای مختلف در روستای سگزآباد جمع شده بودیم که نیروهای شاهنشاهی با باتون و وسایل جنگی آمدند، مبارزان انقلابی را متفرق کنند و گفتند اگر پراکنده نشوید تیراندازی میکنیم ...» آنچه میخوانید ناگفتههای جانباز ۷۰ درصد «محمد صالحی» از نقش مردم انقلابی روستاها در پیروزی انقلاب اسلامی است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۶۲۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱
«من شبانه که از زندان آزاد شدم، به منزل آقای خوئینیها در جماران رفتم. البته ایشان به پاریس رفته بود و در نوفللوشاتو در خدمت امام بود. صبح آقای ناطق نوری که متوجه آزادی من شده بود، با لباس شخصی به ملاقاتم آمد ...» ادامه این خاطره از «حجتالاسلاموالمسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهید رستمی «18»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «برف و باد قطع نگرديده و اگر با اين وضع که الان است تا صبح برف ببارد شايد يک متر برف بر زمين بنشيند. خيالمان راحت است که دشمن در اين شب نمیتواند پا بیش از پيکره در بيرون بگذارد، زيرا شدت باد...» قسمت هجدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۲۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۴
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «17»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «باد سختی میوزيد و هوا سرد بود ولی اتفاق قابل ملاحظهای نبود و ضمن سرکشی به نگهبانها و اطمينان از بودن آنها در سر پست، ماه را ديدم که از پشت کوه آرام به بيرون خزيد و مهتابی روی تپهها را فرا گرفت من داخل سنگر شدم و...» قسمت هفدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۴
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «16»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «با ماشين غذا به سمت پايگاه به راه افتادم در اين مدت که من نبودم اتفاقی برای پايگاه نيفتاده بود، فقط به علت باران شديد تعدادی از سنگرها را آب گرفته بود البته به صورت نشتی و در زير ديوارها از جمله سنگر خود من که آب داده بود، مقداری پلاستيک گير آورديم و محل نشت آب را بند آورديم. روز بعد ماشين بالا نمیآمد و از جيره جنگی استفاده کرديم...» قسمت شانزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۱۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۳
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز و آزاده «شهریار قلندری» میگوید: تمام پنج سال و دو ماه اسارتم را داخل یک سلول بودم. من و تمام شهدا و ایثارگران تمام هم و غممان حفظ نظام بود و تا جایی که توان داشته باشم حاضرم برای وطنم جانفشانی کنم.
کد خبر: ۵۸۶۱۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۰
خاطرهای از زبان همسر شهید «میرقاسم موسوی»،
همسر شهید والامقام «میرقاسم موسوی» میگوید: «مدتی بعد از ازدواجمان درختی در باغ روستا کاشت و گفت: «این درخت را به عنوان یادگاری میکارم انشالله روزی که میوه دهد، من شهید خواهم شد.»
کد خبر: ۵۸۶۰۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
خاطرات شفاهی جانبازان؛
حجت الاسلام مرتضی قلیچ خانی جانباز ۷۰ درصد مدافع حرم در خاطرات ش از دلاورمردیهای شهدای لشگر فاطمیون میگوید.
کد خبر: ۵۸۶۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
برادر شهید «جواد مهجور» روایت میکند، هر زمان که به زمین میخورد، برادر شهیدش به کمک میآید از شما دعوت میکنیم نظارهگر این فیلم باشید.
کد خبر: ۵۸۶۰۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
«وقتی طلاب ماهیانه دریافت میکردند، خودبهخود جیرهخوار آنها میشدند. نظر آقای باریکبین این بود که کسی برای ثبتنام نرود. طلاب هم نرفتند. لیکن بعضی از روضهخوانهای معروف قزوین و منبریها گول خوردند و رفتند ...» ادامه این خاطره را از آیتالله هادی باریکبین پدر شهید «مرتضی باریکبین» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۰۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷
شب خاطره فعالان انقلاب اسلامی در مسجد حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرودگاه زنجان برگزار می شود.
کد خبر: ۵۸۵۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷
به مناسبت ایام بزرگداشت هفته جانباز، جشن بزرگ روز جانباز در سالن ورزشی سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» قزوین برگزار شد.
کد خبر: ۵۸۵۹۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷
خاطره خودنوشت شهيد رستمی «15»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «دکتر اقيانوس يکی از مجربترين دکترهای مغز بوده، او داوطلب به سردشت آمده بود تا به مملکت خود کمک کند. روز 30 بهمن روز خوبی بود، آشنايی با دکتر و خارج ساختن ساچمه...» قسمت پانزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۲
خاطره خودنوشت شهيد رستمی قسمت «14»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «به پادگان رسيديم پادگان مالامال از گِل بود که در اثر بارندگی و خاک به وجود آمده بود، در حضور فرمانده گردان من از طرف همه سر صحبت را آغاز کردم و همه گوش میدادند، سکوت خاصی حکم فرما بود؛ بعد از پايان صحبتهای من بقيه فرماندههان نيز پيشنهادهايی داشتند که مطرح شد...» قسمت چهاردهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۹۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱
در گفتگو با نوید شاهد بیان شد
«با همان چادر و لباس خونی پیاده به طرف مخابرات که تا بیمارستان فاصله زیادی داشت راه میافتادم. برایم مهم نبود که کفش، مقنعه و لباسهایم خونی است یا نه! این شهر بانه خلوت، ترسناک و خالی از مردم بود آدم ناخواسته دچار ترس میشد. از آدمیزاد ظاهراً خبری نبود. مخصوصاً زن و بچهها را نمیدیدی. گویی زن و بچهای در آن زاده نشده بود. غیر از گربههای فربه و سگهایی که در کوچهها و محلهها پرسه میزدند، موجود زنده دیگری به چشم نمیخورد فقط صدای انفجار به گوش میرسید ...» آنچه میخوانید بخشی از ناگفتههای جانباز «عزت قیصری» در پرستاری از مجروحان است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۵۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۶