تاریخ شفاهی - صفحه 2

navideshahed.com

برچسب ها - تاریخ شفاهی
روایتی شنیدنی از جانباز و آزاده کنگاوری «عبدالخالق عبدالملکی»
«عبدالخالق عبدالملکی»، جانباز جنگ تحمیلی، در گفتگو با ما از روزهای سخت دوران اسارت خود در دست نیروهای عراقی می‌گوید. او که در آغاز جنگ ایران و عراق در قصر شیرین به فعالیت‌های مردمی مشغول بود، پس از مقاومت در برابر نیروهای عراقی به اسارت درآمد و 9 سال بعد، در تاریخ 29 مردادماه 1369 آزاد شد.
کد خبر: ۵۸۴۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۳

گفتگوی تصویری با جانباز شیمیایی «علیرضا احسانیان»
«علیرضا احسانیان» جانباز دوران دفاع مقدس، از کودکی با جهاد و شهادت آشنا شد. در دوران جنگ تحمیلی، زمانی که هنوز دانش‌آموزی نوجوان بود، به فرمان امام خمینی (ره) به جبهه رفت و در عملیات‌های مختلف شرکت کرد. او در عملیات کربلای چهار مجروح شد و سال‌ها پس از آن به درمان و جراحی چشم پرداخت. در این گفتگو از خاطرات تلخ و شیرین روزهای دفاع مقدس و ایثارگری‌های رزمندگان می‌گوید.
کد خبر: ۵۸۴۲۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۳

گفتگوی تصویری با همسر شهید «فتح الله خزایی»
«اعظم کیانی» همسر شهید «فتح‌الله خزایی» با یادآوری روزهای جهاد و ایثار می‌گوید: شهید همیشه با عشق به دفاع از میهن و رزمندگان شهید مرصاد می‌پرداخت. او هرگز از یاد دوستان شهیدش غافل نمی‌شد و همیشه با بغض از آنها سخن می‌گفت.
کد خبر: ۵۸۲۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

گفتگو با همسر شهید «بگ رضا شایاری»
«لیلی عبدلی واثق»، همسر شهید بگ رضا شایاری، با ذکر ویژگی‌های اخلاقی همسر شهیدش می‌گوید: بگ رضا پسر عمه‌ام بود، مردی مهربان، خانواده دوست و با اخلاقی عالی. او در تاریخ 23 آذرماه 1384 در حمله گروهک پژاک به شهادت رسید و دختری که تنها چهار سال داشت، از پدرش بی‌بهره ماند. زندگی بدون او سخت و پر از دلتنگی است اما همیشه یاد و محبت‌هایش در دل ما باقی خواهد می ماند.
کد خبر: ۵۸۲۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۲

گفتگو با جانباز 35 درصد کرمانشاهی«شهرام آسوده»
آبان ماه سال 1365 وقتی که جنگ تحمیلی به اوج خود رسیده بود، «شهرام آسوده» یک جوان 18 ساله از کرمانشاه، با صدای آژیر قرمز و انفجارهای وحشتناک هواپیماهای دشمن روبه‌رو می شود و در پی نجات خانواده‌اش در یک حمله هوایی، مجروح می‌شود. در این گفتگو، او از ماجرای تلخ و پُر از امید خود و دیدار فراموش‌نشدنی با حاج آقا قرائتی در بیمارستان تهران می‌گوید.
کد خبر: ۵۸۱۸۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۹

به مناسبت هفته بسیج، ویژه‌نامه شهید «عبدالحمید نصیری» شامل زندگی، خاطرات، دست‌نوشته، تاریخ شفاهی خانواده شهید و مصاحبه با مادر و برادر این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۷۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۵

در مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
مجموعه کتاب‌های تاریخ شفاهی شهدای هسته‌ای روز دوشنبه ۵ آذر توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی رونمایی می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۴

گفتگوی تصویری با مادر شهید«احمد بیگداشتی»
«زهرا بیاتی» مادر شهید، با اشاره به روزهای پس از شهادت پسرش در چنگوله، از لحظه‌ای می‌گوید که انتظار داشت پیکر او را در بیمارستان اسلام‌آبادغرب ببیند. اما در حالی که در آنجا حضور داشت، حمله موشکی صدام به بیمارستان، نه تنها فرصتی برای وداع به او نداد، بلکه حتی اجازه نداد پیکر فرزندش را تحویل بگیرد.
کد خبر: ۵۷۹۸۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۲

گفتگوی تصویری با همسر شهید «عسگر مدالی مهر»
«طلعت یاری» همسر شهید می گوید: در طول مدت 27 سال زندگی مشترک با آقا عسگر، حتی یک بار هم از او دلگیر و ناراحت نشدم، بسیار مهربان، دلسوز و صادق بود.
کد خبر: ۵۷۹۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۹

سرپرست اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان به همراه کارشناسان این اداره در جریان فرآيند تولید خاطره نگاری خانواده شهدا و تاریخ شفاهی جانبازان گرانقدر قرار گرفتند.
کد خبر: ۵۷۸۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

گفتگوی تصویری با مادر شهید «سیف الدین عباسی»
«دلبر بابایی سید شکری» با عشق و افتخار از فرزندش می گوید: سیف الدین همیشه آرزوی شهادت می‌کرد و در جبهه به آرزوی بزرگش رسید.
کد خبر: ۵۷۸۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱

گفتگوی تصویری با مادر شهید «حسن نظری»
«زهرا غفوریان» می‌گوید: فرزندم با ایمان و دلسوز بود. علی‌رغم مخالفت‌های ما، خود را به جبهه رساند و همیشه تأکید می‌کرد که شهادت را دوست دارد. او در دوم فروردین 1367 جان خود را فدای همرزمانش کرد و پیکرش در گلزار شهدای کرمانشاه آرام گرفت.
کد خبر: ۵۷۸۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «حسین اکبری» می گوید: زمانی که پسرم می‌خواست به جبهه برود سنش کم بود و بسیج او را قبول نمی‌کرد. به همین خاطر دور از چشم من شناسنامه‌اش را بزرگ کرد و توانست در بسیج ثبت نام کند و به جبهه برود.
کد خبر: ۵۷۶۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۲

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «رضا معظمی گودرزی» می گوید: پسرم بیست و سه ماه در مرز ارومیه خدمت کرد. مرخصی آخر برای او نامزد کردیم و تمام بساط عروسیش را آماده کرده بودیم که مرخصی بعدی عروسی او را برگزار کنیم ولیکن پسرم رفت و برای امنیت مردم به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۷۵۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «ایرج عیدی نژاد» می گوید: شبی به کما رفتم و دیدم که به آن دنیا رفتم و مرا به بهشت بردند. به مامورین آنجا گفتم به خاطر پسرم بگذارید من برگردم. آنها قبول کردند و گفتند: برو ولی اینجا جایگاه توست.
کد خبر: ۵۷۵۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «جواد جمشیدی» می‌گوید: پسرم خیلی بااخلاق و بامحبت بود. به همه دوستان و فامیل محبت می‌کرد و به آنها سر می‌زد. همیشه به من می گفت: مادر از من راضی باش و اگر من شهید شدم، خوشحال باش چون باعث افتخار شما هستم.
کد خبر: ۵۷۵۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «اسفندیار نوروزی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم علاقه زیادی به جبهه داشت. تا قبل از سن سربازی به زور او را نگهداشتم که جبهه نرود ولی وقتی به سن سربازی رسید سریعا به جبهه رفت.
کد خبر: ۵۷۵۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۳

تاریخ شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «عبداله نوریان» می‌گوید: همسایه‌ای داشتیم که مستمند بود و منزلش آب لوله کشی نداشت، عبدالله از آب لوله خودمان یک انشعاب برایشان زده بود. الان همه همسایه‌ها از اخلاق عبدالله تعریف می کنند. او می‌گفت این دنیا ارزشی ندارد باید مردم از ما راضی باشند.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمدابراهیم امیدی» می گوید: ابراهیم خیلی خوشرو بود با اینکه نامزد داشت اما مدام به جبهه می‌رفت، هر زمان از بیرون می‌آمد دست من و پدرش را می‌بوسید و می‌گفت: شما کار نکنید، تا من را دارید غم نداشته باشید.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۱

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «اسداله بیات» می گوید: اخلاق پسرم خیلی خوب بود. وقتی من دیر به خانه می آمدم خودش غذا درست می‌کرد. اسداله برای من مثل فرشته‌ها بود. وقتی شهید شد یک چادر مشکی روی پیکرش انداختیم و یک تکه یخ هم گذاشتیم روی جگرش، چون خودش وصیت کرده بود یخ بگذارید که اگر مادرم ناراحتی و گریه کرد من جگرم آتش نگیرد.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۳۱