تاریخ شفاهی - صفحه 2

navideshahed.com

برچسب ها - تاریخ شفاهی
گفتگوی تصویری با جانباز «ابراهیم سلطانی»
«ابراهیم سلطانی» می‌‌گوید: در میان داغ‌ترین روزهای جنگ تحمیلی، زمانی که دشمن با حمله خمپاره به خط دفاعی ما یورش برد، من به قیمت از دست دادن چشم‌هایم، نه تنها دلی پر از افتخار و عزت به دست آوردم، بلکه یاد همرزمانم را در قلبم حک کردم.
کد خبر: ۵۸۶۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

گفتگوی تصویری با جانباز «ابراهیم سلطانی»
«ابراهیم سلطانی» می‌‌گوید: در میان داغ‌ترین روزهای جنگ تحمیلی، زمانی که دشمن با حمله خمپاره به خط دفاعی ما یورش برد، من به قیمت از دست دادن چشم‌هایم، نه تنها دلی پر از افتخار و عزت به دست آوردم، بلکه یاد همرزمانم را در قلبم حک کردم.
کد خبر: ۵۸۶۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

گفتگوی تصویری با جانباز 50 درصد «محمدصفر محمودی»
شب ترس و ناامیدی که در آن روحیه مقاومت به اوج خود رسید، روایت «محمد صفر محمودی» از عملیات کربلای ۵، تصویری واقعی از جانفشانی سربازان در برابر دشمن و تلاش‌های بی‌وقفه برای نجات مجروحان ارائه می‌دهد.
کد خبر: ۵۸۶۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

گفتگوی تصویری با جانباز 50 درصد «محمدصفر محمودی»
شب ترس و ناامیدی که در آن روحیه مقاومت به اوج خود رسید، روایت «محمد صفر محمودی» از عملیات کربلای ۵، تصویری واقعی از جانفشانی سربازان در برابر دشمن و تلاش‌های بی‌وقفه برای نجات مجروحان ارائه می‌دهد.
کد خبر: ۵۸۶۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطرات جانباز 70 درصد «رضا منصورنیا» از خدمت سربازی
«رضا منصور نیا» که در دوران خدمت سربازی در منطقه بانه به شدت مجروح شد، اکنون با جانبازی 70 درصد از تجربیات خود در مرزهای غربی کشور می‌گوید. او روایت می‌کند که چگونه شجاعت و ایمان به وطن، باعث شد تا در میانه خطری مرگبار، همچنان ایستادگی کند و جان خود را فدای امنیت ملت کند.
کد خبر: ۵۸۶۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطرات جانباز 70 درصد «رضا منصورنیا» از خدمت سربازی
«رضا منصور نیا» که در دوران خدمت سربازی در منطقه بانه به شدت مجروح شد، اکنون با جانبازی 70 درصد از تجربیات خود در مرزهای غربی کشور می‌گوید. او روایت می‌کند که چگونه شجاعت و ایمان به وطن، باعث شد تا در میانه خطری مرگبار، همچنان ایستادگی کند و جان خود را فدای امنیت ملت کند.
کد خبر: ۵۸۶۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسین خدایی» می گوید: پسرم غواص بود. هر 50 روز که در آب در حال ماموریت بود به مرخصی می آمد. بار آخر که می خواست برود لحظه خداحافظی به من گفت؛ مادر از شهادت من ناراحت نباش. من در خشکی یا در آب یا در آسمان بالاخره می‌میرم اما شهادت بالاترین مرگ است. پس حق نداری بعد از من ناراحت باشی. الان هم که به گلزار شهدا می روم آرامش می گیرم.
کد خبر: ۵۸۶۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسین خدایی» می گوید: پسرم غواص بود. هر 50 روز که در آب در حال ماموریت بود به مرخصی می آمد. بار آخر که می خواست برود لحظه خداحافظی به من گفت؛ مادر از شهادت من ناراحت نباش. من در خشکی یا در آب یا در آسمان بالاخره می‌میرم اما شهادت بالاترین مرگ است. پس حق نداری بعد از من ناراحت باشی. الان هم که به گلزار شهدا می روم آرامش می گیرم.
کد خبر: ۵۸۶۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶

شهید «عباسعلی خمری ده سوخته»، یکم مهرماه 1342، در روستای کرباسک از توابع شهرستان زابل به دنیا آمد. چهارم بهمن ماه 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۵۹۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷

شهید «عباسعلی خمری ده سوخته»، یکم مهرماه 1342، در روستای کرباسک از توابع شهرستان زابل به دنیا آمد. چهارم بهمن ماه 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۵۹۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷

خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس
«محبعلی زارعی» جانباز کرمانشاهی می‌گوید: تصور می‌کردیم که دشمن شکست خورده و میدان را ترک کرده است اما ناگهان سایه‌هایی از مرگ از میان جنازه‌ها برخاستند. بعثی‌ها که در میان کشته‌ شدگانشان مخفی شده بودند، به‌طور ناگهانی ما را هدف گرفتند و گلوله‌هایشان بارید.
کد خبر: ۵۸۵۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵

خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس
«محبعلی زارعی» جانباز کرمانشاهی می‌گوید: تصور می‌کردیم که دشمن شکست خورده و میدان را ترک کرده است اما ناگهان سایه‌هایی از مرگ از میان جنازه‌ها برخاستند. بعثی‌ها که در میان کشته‌ شدگانشان مخفی شده بودند، به‌طور ناگهانی ما را هدف گرفتند و گلوله‌هایشان بارید.
کد خبر: ۵۸۵۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«محمد بنکداری»
«محمد بنکداری»می گوید: سه بار در طول خدمتم مجروح شدم. اما با توجه به روحیاتی که داشتم دوباره به منطقه بر می گشتم ولی بار آخر در تاریخ هشتم اردیبهشت 1366 بعد از عملیات کربلای ۶، عراقی ها حمله کردند و یک خمپاره ۶۰ داخل کانال خورد . من و یکی از همراهانم که آنجا بود مجروح شدیم، دوستم شهید شد و من به وسیله اورژانس منطقه به بیمارستان طالقانی منتقل شدم و آنجا به خاطر وضعیت و حال بدم به تهران منتقل شدم.
کد خبر: ۵۸۵۶۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«محمد بنکداری»
«محمد بنکداری»می گوید: سه بار در طول خدمتم مجروح شدم. اما با توجه به روحیاتی که داشتم دوباره به منطقه بر می گشتم ولی بار آخر در تاریخ هشتم اردیبهشت 1366 بعد از عملیات کربلای ۶، عراقی ها حمله کردند و یک خمپاره ۶۰ داخل کانال خورد . من و یکی از همراهانم که آنجا بود مجروح شدیم، دوستم شهید شد و من به وسیله اورژانس منطقه به بیمارستان طالقانی منتقل شدم و آنجا به خاطر وضعیت و حال بدم به تهران منتقل شدم.
کد خبر: ۵۸۵۶۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴

گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی «محمد سلیمانی»
با لباس چوپان‌ها آمده بودند تا رزمندگان ایرانی را به دام بیندازند. «محمد سلیمانی» از روزی روایت می‌کند که در میدان جنگ، میان مرگ و زندگی گرفتار شد و به اسارت دشمن درآمد.
کد خبر: ۵۸۵۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴

گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی «محمد سلیمانی»
با لباس چوپان‌ها آمده بودند تا رزمندگان ایرانی را به دام بیندازند. «محمد سلیمانی» از روزی روایت می‌کند که در میدان جنگ، میان مرگ و زندگی گرفتار شد و به اسارت دشمن درآمد.
کد خبر: ۵۸۵۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴

خاطرات شفاهی جانبازان
«محمد حسین همتی» می‌گوید: «درد بیش از حدی را توی سَرم احساس کردم دست که روی سَرم گذاشتم خون به شدت از آرنجم داشت می ریخت. یک لحظه کل لباسهایم خونی شد. ترکش به همه جای بدنم برخورد کرده بود. بلند شدم که به سمت فرماندهی بروم. همین که پتوی در سنگر را کنار زدم گلوله به پای چپم خورد. خودم را به فرماندهی رساندم هیچکس آنجا نبود فقط یک سرباز بیسیم چی بود که داشت آمار زخمی ها و شهدا را اعلام می کرد
کد خبر: ۵۸۵۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳

خاطرات شفاهی جانبازان
«محمد حسین همتی» می‌گوید: «درد بیش از حدی را توی سَرم احساس کردم دست که روی سَرم گذاشتم خون به شدت از آرنجم داشت می ریخت. یک لحظه کل لباسهایم خونی شد. ترکش به همه جای بدنم برخورد کرده بود. بلند شدم که به سمت فرماندهی بروم. همین که پتوی در سنگر را کنار زدم گلوله به پای چپم خورد. خودم را به فرماندهی رساندم هیچکس آنجا نبود فقط یک سرباز بیسیم چی بود که داشت آمار زخمی ها و شهدا را اعلام می کرد
کد خبر: ۵۸۵۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمدرضا مرادی»
«محمد رضا مرادی» می‌گوید: به صورتم دست زدم دیدم دارد خون می آید دوستانم هول شده بودند و پشت سر هم می‌گفتند: محمد شهید شد. راه و رفت و آمده بسته شده بود برف زیادی می‌آمد. همه دورم را گرفته بودند و می‌گفتند: شهید می‌شود و تا به بیمارستان نمی رسد من هم این را که شنیدم به هر زحمتی بود بلند شدم.
کد خبر: ۵۸۵۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمدرضا مرادی»
«محمد رضا مرادی» می‌گوید: به صورتم دست زدم دیدم دارد خون می آید دوستانم هول شده بودند و پشت سر هم می‌گفتند: محمد شهید شد. راه و رفت و آمده بسته شده بود برف زیادی می‌آمد. همه دورم را گرفته بودند و می‌گفتند: شهید می‌شود و تا به بیمارستان نمی رسد من هم این را که شنیدم به هر زحمتی بود بلند شدم.
کد خبر: ۵۸۵۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳