خاطرات شهید - صفحه 65

آخرین اخبار:
خاطرات شهید
خاطره ای پیرامون شهید حسن سلطانی در سالروز شهادت؛

مرگ، دست خداست

شهید حسن سلطانی با تمام وجود به یقین رسیده بود که تا خدا نخواهد، برگی از درخت جدا نمی شود.
قسمت نخست خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»

دعا و ذکرش زبانزد دوستان بود

برادر شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل می‌کند: «دعا و ذکرش هم زبانزد دوستان بود. گاهی فانوس را با خود به داخل همان قبر می برد و نورش را آن‌قدر کم می کرد که بتواند دعا بخواند.»

شهید محمدجواد يعقوبي: شما برای انقلاب چه کردید؟!

در روستا افرادی صحبت هایی راجع به انقلاب می کردند. محمد جواد یک قوطی رنگ برداشت و جای تجمع این افراد این سخن حضرت امام خمینی (ره) را نوشت : « نگویید که انقلاب برای ما چه کرد، شما برای انقلاب چه کردید».

تلاوت قران بر سر مزار شهید/ شهید عباس برهانی

بارها با آن قرآن بر مزار شهید «حسین سلطانی» به تلاوت مشغول شد. هنوز هم قرآن او زینت بخش خانه ی ماست.

شهید محمدحسین گله داری/ خوشا مردن در راه جانان جان سپردن

خواستم از او چیزی بپرسم، گفت« خوشا مردن در راه جانان جان سپردن».
29 آذرماه گرامیداشت سالروز شهادت شهید علی صادقی

خاطرات اولین شهید روستای بهمنی به روایت پدر

شهید علی صادقي يكم مهر 1342، در روستاي بهمني از توابع شهرستان ميناب ديده به جهان گشود. پدرش حمزه، كارگر بود و مادرش بانو نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست ‌و نهم آذر1362، در سومار توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار او در زادگاهش واقع است.

بیسیم چی – خاطره ای از شهید حمیدرضا سازنده چی از زبان پدر و همرزمش

در عملیات والفجر 5 حمید رضا بی سیم چی بود و از رمز عملیات اطلاع داشت، همه آنها را روی کاغذی یادداشت کرده بود. به هنگام نبرد و شدت گرفتن حملات دشمن و حساس شدن منطقه برای این که رمز عملیات به دست دشمن نیفتد آنها را تکه تکه کرده و داخل دهانش گذاشته بود. که هنگام کفن و دفن متوجه این قضیه شدیم.

خاطرات شهید کاظم رستگار؛ پا به پای پدر

دوستان کاظم می گویند با اینکه در جبهه ها فرمانده است، اما مثل نیروهای عادی در هر کاری کمک می کند؛ پا به پای بچه ها، سنگر می زند، نگهبانی می دهد و برای شستن ظرف ها داوطلب می شود.

روایتی خواهرانه از شهید رحمان قلی سبحانی

وقتی جنگ آغاز شد او نیز مانند هر ایرانی غیرتمندی طاقت نیاورد و بعنوان سرباز افتخاری رفت ارتش ثبت نام کرد . رحمانقلی از اینکه می خواست راهی جبهه شود خیلی خوشحال بود .

شرمنده خانواده شهدا/ شهید محمد بیدوئی نژاد

خجالت میکشم در هرکوچه ای که قدم میزنم یکی، دو شهید داده اند. وقتی پدر و مادر آنها را می بینم به چشمان آنها نمی توانم نگاه کنم.
سالروز شهادت/خاطرات

خاطرات مادرشهید رضا پازو كي درسالروز شهادتش

شیون مکن ، مادر ، بر مرگ خونبارم ... شیون مکن ، مادر . »من گریه نمی کنم ، اطرافم هم گریه می کنند ؛ اما من ساکتم ، خودم را نگه می دارم و شیون نمی کنم . به عکس پسرم ، رضا نگاه می کنم ، که غرق در دسته های گل ، روی تاقچه اتاقمان گذاشته ام . چشمهایش انگار می خندند...

خاطرات شهید علی اصغر سبزیکار؛ شب عبور از اروند

شب عمليات والفجر 1 من جزو نيروهاي غواصي بودم كه براي گرفتن سرپل از دشمن، بايد از اروند عبور مي كرديم و مي رفتيم به آن طرف آب.

سالروز شهادت شهید مدافع حرم ابوالفضل شیروانیان

شهید شیروانیان، از مدافعان حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) بود که داوطلبانه و در هنگام مقابله با تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسیده رسید.

خاطراتی از شهید غلامرضا میرزایی/ خادم امام رضا(ع)

خواب دیدم که شهید لباس خادمهای امام رضا (ع)را پوشیده است و در صحن حرم ایستاده است، گفتم: پسرم دیگر نمی گذارم از من جدا شوی و او گفت مادر من باید بروم.

کارنامه قبولی ؛ خوابی که تعبیر شد به نقل از مادر شهید

نوید شاهد یزد: شهید محمدرضا حایری فرزند شیخ جعفر در 29 بهمن 1347 در مهریز متولد شد.
شهدا دانشجو

یادداشت ها و خاطرات شهید دانشجو غلامرضا فرهمند

شهيد غلامرضا فرهمند، در سال 1342 در روستاي درازي ،در خانواده‌اي مذهبي چشم به جهان گشود. خانواده وي به كسب و كار در سال 1347 به بندررستمي مهاجرت نمود. غلامرضا دوره ابتدايي را با زحمت فراوان به اتمام رسانيد وسپس جهت ادامه تحصيل در مقطع راهنمايي،به خورموج عزيمت نمودند، وپس از موفقيت در اين مقطع براي گذراندن دوره متوسطه در دبيرستان شريعتي بوشهر در رشته تجربي مشغول به تحصيل گرديد
شهدا دانشجو

شهید خلیل فخرایی از زبان مادر و دوست صمیمی شهید

سال 1347در روستاي دميگز بدنيا آمد و در سن هفت سالگي به دبستان رفت ازشاگردان ممتاز بود تا اينكه درسال چهارم ابتدايي با اوج گيري انقلاب در راهپيمايي ها شركت مي كرد.پس از اتمام ابتدايي به مدرسه راهنمايي واردشد و با ورود به مدرسه راهنمايي دوش بدوش جوانان در بسيج به فعاليت پرداخت و در انجمن اسلامي هم فعاليت هاي فوق برنامه داشت.
شهید والامقام علی دیابی

شهیدی که برای یاد گرفتن سواد شرم نمی کرد!

حالا که یاد گرفتم یک چیزهایی رو بنویسم، می فهمم سواد چقدر خوبه!
در سالروز شهادت شهید منتشر می شود:

خاطرات خودنوشت شهید« غلام رضا ترکیان » و همرزمانش؛ بخش اول

خلاصه ساعت 2 بعد از ظهر دوم اسفند ماه 1362، حركت دادند و بعد از گذراندن شهرهای بستان ، هويزه و چند شهر ديگر كه از ويرانگری و جنايتهای صدام به چشم مي خورد ديدن كرديم و از آنجا ما را به لب مرز آوردند و اينكه دارم اين خاطره را مي نويسم برادران شفيعي ، مختاری ، خدا بخشی و ديگر دوستان ...

موظفیم چون جان؛ حافظ بیت المال باشیم

ما تا آخرین لحظه ممکن تلاش می کنیم تا هواپیما را سالم به زمین بنشانیم، زیرا در محاصره اقتصادی هستیم. با از دست رفتن هر یک از این هواپیماها، میلیون ها دلار بایستی هزینه کنیم تا جایگزینی برای آن بیاییم. لذا ما خود را موظف می دانیم که همچون جانهایمان اموال این ملت ستم کشیده را حفظ نماییم.
طراحی و تولید: ایران سامانه