خندهاش را پنهان کرد، اما دلش برای شهادت میتپید
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید ناصر خاکیداودی» هفتم خرداد ۱۳۴۵ در روستای لطفعلیآباد از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود. پدرش شعبانعلی(شهادت ۱۳۶۵) و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش به جبهه رفت. هفتم مهرماه ۱۳۶۵ با سمت تعمیرکار خودرو در سومار توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش و مصدومیت شیمیایی مجروح شد. نوزدهم مهرماه همان سال، بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. پیکرش را درگلزار شهدای روستای لطفعلیآباد شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
دلش برای شهادت میتپید
از ته دل زد زیر خنده. گفتم: «برای چی میخندی؟ میخوای وقت خواستگاری هم همینجوری بخندی؟»
دست گذاشت جلوی دهانش. به سختی جلوی خودش را گرفت و گفت: «اونوقت خانواده دختر خانم میگن چه داماد عقب موندهای! اگه نخندم شما میگین: «چقدر خودت رو میگیری.»
سر و کلّه زدن فایدهای نداشت. وقت رفتن به منطقه، حرفهایم را شوخی میگرفت. با دلخوری گفتم: «دیگه نگم. وقت حمله، برو عقب بایست، باشه!»
اخمهایش رفت توی هم. جواب داد: «این همه رفتن و شهید شدن! میخوام برم و از شهدای اوّل اینجا باشم.»
همسر و فرزندم شهید شدند
چشم که باز کردم، بیمارستان بودم. صدای بمباران نمیآمد. پرستارها و دکترهایش هم فرق داشتند؛ طور دیگری حرف میزدند. سرم تیر کشید. به مغزم فشار آوردم. روز بدی بود. خبر دادند ناصر مجروح شده و او را توی بیمارستان کرمانشاه بستری کردهاند. چند تا ماشین راه افتادیم. وقتی رسیدیم آنجا، خسته و کوفته بودیم. یکراست رفتیم عیادتش. هواپیماهای بعثی سر و کلهشان پیدا شد. آسمان آن جا را قرق کردند. از خدا بیخبرها، بیمارستان ارتش هدفشان بود. آنجا را کوبیدند. شوهرم شهید شد. چند نفر از خانواده برادر شوهرم هم بودند که تنهایم گذاشتند و رفتند.
پرستار آمد. پرسیدم: «اینجا کجاست؟»
گفت: «یک هفتهای میشه. شما رو آوردن تهران.»
سراغ ناصر را گرفتم. ناصر هم پیش بقیه رفته بود.
انتهای متن/
