نوید شاهد - عروش شهید "معصومه عرب بالاجلینی" نقل می کند: «وقتی من با همسرم ازدواج کردم، مادر همسرم با من بسیار مهربان بود. برایم مادری می‌کرد. من ایشان را به اندازه مادر خود دوست داشتم. بار‌ها به جبهه رفته بود و با هم در پشت جبهه فعالیت داشتیم. خادم فاطمیه بود و به نیازمندان بسیار کمک می‌کرد.»

به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید معصومه عرب بالاجلینــی، بیست و هشــتم مرداد ۱۳۰۵ در روســتای جلین علیا از توابع شهرســتان گرگان به دنیا آمــد. پدرش ملک محمد (فوت) ۱۳۳۰ مادرش خدیجه بانو نام داشت. خواندن و نوشتن نمی‌دانســت. خانه دار بود. سال ۱۳۲۴، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و شش دختر شد. نهم مرداد ۱۳۶۶ در مکه مکرمه توســط نیرو‌های آل سعود بر اثر اصابت گلوله به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. فرزند وی ابوالفضل نیز به شهادت رسیده است.

مهربان همچون مادر

در خصوص خاطرات این شهید پای صحبت خاطرات عروس این شهیده که خود نیز همسر شهید هست در این خصوص می‌گوید:
وقتی من با همسرم ازدواج کردم، مادر همسرم با من بسیار مهربان بود. برایم مادری می‌کرد. من ایشان را به اندازه مادر خود دوست داشتم. بار‌ها به جبهه رفته بود و با هم در پشت جبهه فعالیت داشتیم. خادم فاطمیه بود و به نیازمندان بسیار کمک می‌کرد.
در نماز جمعه‌ها شرکت فعال داشت. در تشییع جنازه‌ها حضوری فعال داشت و به میهمانان خیلی احترام می‌گذاشت و بسیار مهمان نواز بود.
در خاطرم است هر وقت از رادیو اعلام می‌کردند که مردم در تشییع جنازه‌ها شرکت کنند ایشان همان لحظه چادر به سر می‌کردند و در مراسمات شرکت می‌کردند.

عشق به شهادت

ایشان عاشق شهادت بودند. در زمان جنگ در روستا برنامه‌های مذهبی همچون دعای کمیل زیارت عاشورا و دعای توسل به همت ایشان همیشه برقرار بود؛ و دیگران را برای شرکت در این مراسمات تشویق می‌کرد. تقریبا یک روز درمیان سر مزار شهدا می‌رفت تا دل بیقرارش آرام گیرد.
در زمان جنگ یکی از این اطاق‌های منزلمان را به انجمن اسلامی بسیج خواهران اختصاص داده بودند و ما در آنجا فعالیت‌های فرهنگی داشتیم.
من، کم سن و سال بودم که عروس این خانواده شدم تقریبا از نکات خانه داری هیچ سر رشته‌ای نداشتم. شهید، با کمک دیگر بانوان بسیجی برای رزمندگان مربا، ترشی و لباس تهیه می‌کرد به برکت وجود ایشان من در تمام این زمینه‌ها مهارت کسب کردم.

با توجه به اینکه همسرم در جبهه بود همیشه مرا نصیحت می‌کردند. وی غافل از هیچ برنامه‌ای نبود. به حرام و حلال خیلی اعتقاد داشت. ما چون در خانه دامدار بودیم و شیر می‌فروختیم. همیشه مقدار شیر را بیشتر از حد میریخت و می‌گفت: دنیا ارزش ندارد اگر کسی به تو مراجعه کرد و از تو نان یا هر چیزی درخواست کرد به او حتی اگر در حد نیاز خودت داشتی بده. شهیده معصومه، از شخصیت بالایی برخوردار بود و می‌گفت: من راه شهیدان را ادامه می‌دهم.

بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد
چه گویم کز غم آن سرو خندان جان و دل خون شد
گروه عاشقان بستند محما‌ها و وارستند
تو دانی حال ما واماندگان در این میان، چون شد.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده