خاطرات
شب آخري که آن شهید بزرگوار در نزد خانواده اش بود لباس و تمام وسايل خود را از غروب همان شب آماده كرده بود و بعد از صرف شام جوراب هايش را هم پوشيد...
کد خبر: ۴۲۳۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۶
نويد شاهد مازندران، خاطره اى از شهيد سيد عبدالمجيد تقوى فرزند سيد كاظم به نقل از سيده صديقه تقوى(مادر شهيد)
کد خبر: ۴۲۳۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
شهید اسفند ماه
شهید محمد رضا وشنوه فرزند میرزآقا در سال 1340 در روستای وشنوه متولد و در اسفند ماه سال 1360 بر اثر اصابت تیر مستقیم به سر به فیض عظیم شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۴۲۳۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۳
شهید حمید رضا صیاد
جایگاه حسینیه و مسجد به جای خودش اما بدنهامون باید به خاک عادت کنه. شاید... شاید این طوری بیشتر مواظب کارهامون باشیم
کد خبر: ۴۲۳۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲
خاطره ای ازآرش امیری - فرزند شهید حسن امیری؛
یک بار من به همراه پدرم برای زیارت به مشهد رفتیم برای برگشت با آن هواپیمایی که می خواستیم برگردیم، اسرای عراقی بودند پدرم از رفتن با هواپیما منصرف شد. وقتی دوستانش علت را از او پرسیدند؟ در جواب گفت: من بچه همراهم است، اسیران نیز اکثرا" متاهل و بچه دار هستند، آن ها وقتی مرا به همراه بچه ببینند، به یاد خانواده خود می افتند و ناراحت می شوند.
کد خبر: ۴۲۲۸۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸
شهید رمضانعلی قصابی
مامی بستگان دور و نزدیکمان، برای وداع آخر با پیکر پاک برادر شهیدم به گلزار شهدای شهرمان فردوس رضا رفته بودند. پاییز 61 بود. هوای سردی می وزید. من دیرتر به محل رسیدم. همه اعضای فامیل در حال رسیدن به محل تشییع جنازه بودند. با سرعت خودم را به تابوت رساندم. در همین حال دایی ام (شهید قصابزاده) جلویم آمد و مانع رفتنم شد گفت: پلاستیک جنازه حسین را بسته اند، برگرد. موقعی که خواستند او را دفن کنند خودم شما را به زیارت شهید حسین می برم تا برای آخرین بار او را ببینی. قبول کردم و به طرف ماشینی که خودشان رانندگی ان را برعهده داشتند رفتیم. در ماشین گفت: صدیقه جان تو دیگر زینب شده ای. باید صبر داشته باشی. مادرت را دلداری دهی و پشتیبانش باشی. اگر می توانی مطلبی بنویس و امروز آن را در مراسم تشییع پیکر حسین بخوان
کد خبر: ۴۲۲۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸
شهید علی رضا صفا
نظرات و رفتار یکدیگر را قبول و ارتباط دوستانه محکمی داشتیم، احتراممان هم سر جایش بود. چون خودش هم مثل پدرش اهل مسجد و نماز جمعه بود.
کد خبر: ۴۲۲۸۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸
خاطره ی از « شهید پرویز شیخی» از شهدای اسفندماه استان ایلام
ناگهان دشمن ما را دید به خیال انکه ما می خواهیم تسلیم شویم از تیر مستقیم خودداری کردند و ما را صدا زدند تعل (بیایید بیایید)...
کد خبر: ۴۲۲۷۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۷
خاطره ای از «سیجی شهید محمد کریمی نژاد»از شهدای جهاد سازندگی استان ایلام
یک شب ساعت 3 صدای پایی مرا از خواب بیدار کرد صدایی که آهسته و پاورچین پاورچین قدم بر می داشت یک لحظه ترسیدم و با خودم گفتم نکند عراقی ها تا نزدیکی سنگر آمده باشند . چشم هایم را مالیدم و با احتیاط اسلحه را برداشتم دیدم سیاهی وارد سنگر شد از ترس به نفس نفس افتادم اسلحه نداشت زیر نور کمرنگ مهتاب یک لحظه شناختمش محمد بود سریع خودم را به خواب زدم دیدم آستین هایش را پایین کشید و به نماز ایستاده از خودم خجالت کشیدم سرم را یواشکی زیر پتو کردم و آهسته شروع کردم به گریستن...
کد خبر: ۴۲۲۶۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۶
شهید سید زین العابدین نبوی
کسانی که سید زین العابدین را می شناختند ، می دانستند که او پاسداری دلیر و شجاع است . در سطحی است که می تواند برخی از فنون رزمی را به دیگران بیاموزد . در واقع او یک مربی به تمام معنا به حساب می آمد . یک چنین منزلت نظامی ، برای کی انسان معمولی ، کافی است که او را مغرور سازد ؛ ولی او هرگز چنین نبود .
کد خبر: ۴۲۲۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵
نویسنده عباس خواجه شاهکویی
نزدیک ظهر زنگ در به صدا درآمد. فوری بیل را انداخت زمین و رفت سمت در. در را باز کرد. یک روحانی و یک پاسدار و یک نفر دیگر پشت در بودند. دلش ریخت پایین. میرفت که چهرهاش تغییر کند اما خیلی زود به خود آمد و به اعصاب خود مسلط شد. سلام کرد. روحانی پرسید:«منزل آقای خواجهمظفری؟».
کد خبر: ۴۲۲۵۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵
شهید مجید صحافی
شروع کردم به خواندن. صفحه که تمام شد، گفت:«این کلمهها رو حاج آقا گفت این طوری بخونین».
بعدها متوجه شدم توی مسجد خوب یاد میگیرد و با این کار میخواهد غلطهای من در برود، اما طوری که من ناراحت نشوم.
کد خبر: ۴۲۲۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵
اداره کل حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خوزستان پنجمین جشنواره اسوه مقاومت و ایثار (ویژه نقش زنان در دفاع مقدس استان خوزستان ) را برگزار می کنند .
کد خبر: ۴۲۲۵۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵
فرزند شهید رجبعلی نوری در باره خاطراتی از پدر میگوید: روزنامه بزرگی توی دستش داشت. در ستون اسامی، نام پدر و مشخصات کاملش را نشانم داد. صدای شادی بچهها بلند شد.......
کد خبر: ۴۲۲۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۳۰
نویسنده سر کار خانم زهرا حدادی
همانشب رضا به خوابم آمد. ديدم با من حرف نمیزند. نگاهی به سکة روی پيشبخاری کرد و رفت. صبح سکه را داديم بيرون تا شهيد از ما راضی شود. از اول گفته بوديم:«برای رضای خدا شهيد داديم، پس چيزي نمیگيريم.».
کد خبر: ۴۲۲۱۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹
شهید عطا الله صحافی
برای بچه های بی بضاعت و بی سرپرست لباس و کفش تهیه می کند و طوری به آنها می دهد که هیچ کس نمی فهمد. اعتقاد دارد که روزی کسانی هم مأموریت پیدا می کنند که سر یتیم های ما دست بکشند. این را بارها به همسرش گفته است.
کد خبر: ۴۲۲۱۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹
سردار شهید ابوالفضل هراتی
با ورود به هرمل، عكس هاي امام جلب توجه مي كرد. مردم آنجا بسيار مهربان بودند. با ديدن برادران سپاهي با مهرباني آنان را بغل مي گرفتند. به طوري كه انسان به ياد غريبي اسلام در اين منطقه مي افتد . وقتي براي گرفتن وضو به پايين آمدم، نوجوان ده ساله اي با يك پلاستيك نان آمد . از برادران لبناني سوال كردم: چرا نان آورده است؟ گفتند : اين نان نذري است. مردم معمولاً هر چه نذر مي كنند براي برادران سپاهي مي آورند .
کد خبر: ۴۲۲۰۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۸
شهید محمد آقای صبوری
آخر شب دخترم را روی زانو نشاند. سر و صورتش را بوسید و گفت:«دایی جون! توی راه مدرسه چادرت رو خوب سرت کن، برای خانمی مثل تو حجب و حیا از همه چیز مهم تره».
کد خبر: ۴۲۲۰۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۸
شهید والامقام نور الله اختری
شهید نورالله اختری، فرزند عباسعلی، مسئولیت : تک تیرانداز،محل دفن : گلزار شهدای قم حرم خانم فاطمه معصومه(س) صحن آینه (صحن امام رضاعلیه السلام) حجره ۳۸
کد خبر: ۴۲۱۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۶
شهید حسین صبور
برای اوقات فراغت مان برنامهی حفظ قرآن داشتیم. چند نفر بودیم. حسین هم یکی از آنها بود. برای این که رقابت ایجاد شود، هر کس بهتر می خواند برنده اعلام میشد.
کد خبر: ۴۲۱۹۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۶