خاطره - صفحه 50

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
خاطراتی از شهید علی عربی
ما شکایت غذا رو می‌کنیم، امشب رفتیم جایی که مردم نه سقف بالای سر داشتن و نه سرپرست... اون جا آرزو کردم کاش قلبی نداشتم! چطور تا حالا بی‌خبر از این همه غم و غصه مردم، راحت داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم
کد خبر: ۴۲۸۷۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن قربانی
هربار تا جلوی چهارراه نادر میرفتم . این بار تا پلیس راه رفتم . گفت ، مامان چرا نمیری ؟ گفت ، نمیدونم نمی تونم برم . اومد یه مقدار کنارم نشست . گفت ، ناراحت نباش . میرم سه ماه دیگه میام . رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت .
کد خبر: ۴۲۸۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

وقتی مهتاب بالا آمد و ما بیرون رفتیم، فهمیدم که آن شهید، یکی از همسایه هامان بوده است. مرد بزرگی که ترکش خمپاره او را به دو نیم کرده بود. و بعضی نیم تنه اش را کودک تصور کرده بودند...
کد خبر: ۴۲۸۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

شهید داود علی جعفری
گفتم:«به این که من چقدر سعی می کنم مثل تو بشم. تو شروع کردی به نماز خوندن، من هم نماز خون شدم. تو روزه گرفتی، من هم روزه دار شدم. تو مسجدی شدی، من هم مسجدی شدم. تو نماز جمعه رفتی من هم همراهت اومدم».
کد خبر: ۴۲۸۶۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

یادها و خاطره ها
مدت زيادي بود که او را نديده بودم. با هم سلام و عليک و خوش و بشي کرديم و از او معذرت خواستم در جواب گفت: اين واقعه سبب شد تا شما را پس از مدت ها ببينم...
کد خبر: ۴۲۸۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

خواهر شهید شهید حسین فاتحی نژاد می‌گوید: به شدت مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود. اقوام، آشناها و همسایه ها هم برای عیادتش به بیمارستان می‌آمدند....
کد خبر: ۴۲۸۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

یادها و خاطره ها
ایشان با واژه ترس بیگانه بودند و آمادگی انجام هرگونه ماموریتی داشتند و علاقه زیادی به امام داشتند و هدف اصلی و عمده شهید از آمدن به جبهه خدمت در راه خدا و شاد کردن دل امام (ره) بود...
کد خبر: ۴۲۸۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

شهید علی علومی
دوست داشت بچه ها در مراسم دعا و نماز شرکت کنند. برای این که تشویقشان کند، مسابقه می گذاشت. جایزه ای هم خودش برایشان می خرید و به آنها می داد.
کد خبر: ۴۲۸۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

آزاد سازی خرمشهر و نقش رزمندگان استان سمنان
غروب که شد، فرماندهان ارتش هم باورشان شد که خرمشهر آزاد شد؛ البته نه همۀ خرمشهر. خرمشهر بزرگ بود. دستور دادند که به سرعت یک واحد برود و جاده شلمچه به عراق را ببندد تا عراق از آن طرف نیرو نیاورد. نمی‌توانست از طرف اروند نیرو بیاورد. غروب به خرمشهر رسیدم. راه را بلد نبودیم. همین طور سوار شدیم. گفتیم الی‌الله. بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم. امن‌ یجیبمان را خواندیم. وقتی از گمرک رد شدیم، ترسیدیم. نمی‌دانستیم کجاییم. حواسمان بود که نزدیک عراقی‌ها هستیم.
کد خبر: ۴۲۸۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن اخلاقی
بین همه ی برادرهام شهید خیلی آرام و دوست داشتنی بود . خیلی رفتارش خالص بود و به وضع ظاهریش خیلی میرسید . با اینکه اون زمان این چیزها بین مردم باب نبود . برادرم با اینکه بسیجی بود خیلی به آراستگی اش اهمیت می داد . وقتی هم دردو بیماری داشت ، خیلی کم پیش میومد که تو خونه مطرح کنه . بچه ی مظلومی بود .
کد خبر: ۴۲۸۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰

شهید عباس علومی
گفت:«داشتیم پرچم نصب می کردیم، چند تا از همسایه ها دور هم نشسته بودن و پشت سر یک نفر غیبت می کردن. هر کاری کردم نشنوم نشد».
کد خبر: ۴۲۸۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۰

شهید ابوالفضل علائیان
مربی مان قبل از بازی از همه ما می خواست تا در بازی از هر گونه تنش و برخورد پرهیز کنیم. از همه بچّه ها صبورتر و آرام تر ابوالفضل بود. اگر توی بازی برخوردی پیش می آمد، او پا در میانی می کرد و طرفین را به گذشت و آرامش دعوت می کرد.
کد خبر: ۴۲۸۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۹

خواهر شهید جواد سلیمی می‌گوید: سرزده آمد. نشست و چای برایش آوردم. گفت آمده‌ام خداحافظی. می‌روم جبهه......
کد خبر: ۴۲۸۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۹

گفتم : آقا رضا ! امکانات خیلی کمه ! بچه ها مدت زیادیه تو خطن ! خسته شدن ! لطف کنین گردان ما رو عوض کنین ! . کمی با من شوخی کرد . از خط پرسید . وضعیت را توضیح دادم . منتظر جواب بودم . او مثل این که حرف مرا نشنیده ، حرف های متفرقه می زد . درخواستم را تکرار کردم . در جواب گفت : نیروهای بسیجی هیچ وقت خسته نمی شن ! روحیه آنها خیلی قوی است ! ماییم که خسته شده ایم و روحیه ماندن نداریم ! بسیجی ها را بد نام نکنید !
کد خبر: ۴۲۷۸۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

خاطرات شهید علی تاج احمدی به نقل از همرزمش علی سرباز
علی تاج‌احمدی تبریزی، بیستم آبان ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش جلیل و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۲، در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۲۷۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

شهید محمدباقر عظمت پناه
سعی می کرد در هر ماهی لااقل یک بار قرآن ختم کند و در ماه رمضان یک دور قرآن ختم می کرد.
کد خبر: ۴۲۷۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

شهید عباس عزیزی شفیعی
به این ترتیب نماز جماعت هم می‌خواندیم. امام جماعت نداشتیم، اما یکی از بچه‌ها پیش نماز می‌شد و ما هم به او اقتدا می‌کردیم. هر شب که می‌گذشت، به تعداد بچه ها اضافه می‌شد.
کد خبر: ۴۲۷۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

دلنوشته و خاطره ی از زبان خواهر «شهید مهدی بانقلانی»
جشن بدون حضور مهدی برگزار شد غافل از اینکه ایشان در همان شب عروسی برادرش با جسمی چاک چاک و چون سبکبالترین پرندگان از میان ما پرکشیده بود و زمین را زیر بالهایش گرفته بود چرا که او آرزوی پرواز داشت و مشتاق پریدن...
کد خبر: ۴۲۷۵۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید داود عزیز الدین
هر جا حق مظلومی رو ضایع کنن، نمی تونم ساکت بمونم
کد خبر: ۴۲۷۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید محمد علی عربیان
میان شلوغی جمعیت کنار هم بودیم. زمزمه دعای محّمدعلی را می شنیدیم. چشم از حرم بر نمی‌داشتم. اولین سفرمان بعد عروسی بود.
کد خبر: ۴۲۷۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷