خاطرات - صفحه 43

آخرین اخبار:
خاطرات
شهید والامقام حسین سنگسری

شهید حسین سنگسری مادرش را پیش فاطمه (س) رو سپید کرد

وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم. آخر پسرم عاقبت به خیر شده بود. بارها از او خواستم که پیش فاطمه ی زهرا رو سفیدم کند.
خاطرات امیر «منوچهر کاظمی» فرمانده دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

ایستادگی در چهار راه فكه

عراقی‌ها تقریباً ۲۰۰ دستگاه از تانک‌های‌شان به سمت ما آرایش گرفته و جلو می‌آمدند. در مقابل آن همه تانک دشمن، فقط ۶ دستگاه تانک از نیروی احتیاط ما جلوی آن‌ها را گرفته بود! تانک‌های دشمن «تی ۷۲» بود که گلوله‌ی «آر.پی.جی» یا تانک کالیبر ۹۰ به آن‌ها اثر نمی‌کرد، به هر حال با ایستادگی همه‌ی نیرو‌های یگان، عراقی‌ها همان‌جا متوقف شدند و نتوانستند جلوتر بیایند.

آرزوی شهادت خانوادگی

شهادت خانوادگی، آرزویی بود که بارها از خدا طلب کرده بود و این خاطرات صبر و قرار را به من برگرداند تا به عنوان مادر شهید شرمنده ی دخترم نشوم.
معرفی کتاب

کتاب «چراغ راه»؛ زندگی‌نامه و خاطرات شهید «مهدی باقریان»

کتاب «چراغ راه»؛ به قلم حسن جلالی و سکینه صرفی، زندگی‌نامه و خاطرات شهید «مهدی باقریان» است.
خاطرات جانباز قربانعلی خواجه مظفری از شهادت دو پسرش

وداع تلخ جانباز حاج قربانعلی با دو پسرش ابراهیم و حسن خواجه مظفری

به پيشاني‌اش، جايي كه تير قناسه آن‌را رنگين كرده بود، خیره شد و در دل گفت:«بازم سرت رو حنا كردي!».
خاطراتی از شهید والامقام غلام رضا سالار

سفارش شهید به نماز اول وقت

اون نمازش رو سر وقت نمی‌خونه، دیگه نمی‌خوام باهاش دوست باشم
شهید نعمت الله زیاری

روحیه ایثار و فداکاری در سیره شهید نعمت الله زیاری

نعمت مثل اولاد آنها هر کاری که داشتند، برایشان انجام می داد

خاطرات ی خواندنی از زبان همرزم شهید حمید رضا قویدل

حمید گفت امشب شب دامادی من است و به طور جدی گفت من شهید می شوم به طوری که بعد از عبور از موانع به موقعیت کانل 143 شراهانیه رسیدیم ...
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمود زرگر»

بخاطر قولی که داده بود، تا لحظه شهادت عطر نزد

دوست شهید « سید محمود زرگر» نقل می‌کند: « یکی از بچه‌های محلات به عطر حساسیت داشت و ایشان درست چند لحظه قبل از آن خمپاره، در حالی که داشت عطر می‌زد به شهادت رسید.»
سردار شهید حسن عزیزیان

تنها در مكتب انسان ساز اسلام است كه شهادت معني پيدا مي كند

جز رضاي تو هيچ عاملي مرا به اين سوي نكشانده است . من آمده ام تا آخرت خود را تأمين كنم. آمده ام تا دشمنان تو و دين تو را منكوب و مقهور كنم.
گردآورنده :حسن جلالی - سکینه صرفی

خاطرات پنج شهید شهرستان دامغان در «پیام آوران»

شهید یحیی حیدری - شهید ابراهیم رجب بیکی - شهید ابوالفضل مهرابی - شهید احمد مصحفی - شهید رمضان علی قصاب زاده

کتاب «دارساوین» رونمایی می‌شود

مراسم رونمایی کتاب «دارساوین» خاطرات فتح الله جعفری، سرتیم یگان حفاظت از امام خمینی(ره) در قم و بنیانگذار یگان زرهی سپاه پاسداران با حضور جمعی از مسئولان کشوری و لشکری، ساعت ۱۶ روز دوشنبه ۱۱ دی ماه ۹۶ در تالار سوره حوزه هنری برگزار می‌شود.
خاطرات شهید حسن دهقان نژاد از زبان مادرشان

مادر روزت مبارک!

حسن دهقان نژاد، هشتم مهر ۱۳۴۵، در روستای کمال‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدعلی، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت می‌کرد. ششم دی ۱۳۶۴، در پایگاه قوزلوی مهاباد هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به کمر و شانه، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.
خاطره

خاطره ای از شهید از زبان همرزمش، یوسف مسگری

محمد نجفی، سوم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اسماعیل، کارگر کارخانه فرش بود و مادرش زهرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، با سمت معاون فرمانده گروهان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

خاطره ای از شجاعت شهید فریدون نور

آن شهید ما را تشویق می کرد و به ما روحیه می داد و می گفت : شجاعانه در مبارزه ی حق علیه باطل تلاش کنید که خداوند یار و یاور شما خواهد بود..
شهید محّمد تقی روشن نهاد

دو توصیه شهید محمد تقی روشن نهاد به برادرش

هر بار که رفتیم دیدنش برای من و برادرم یکی دو تا نصیحت کنار گذاشته بود.
قسمت نخست خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»

دعا و ذکرش زبانزد دوستان بود

برادر شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل می‌کند: «دعا و ذکرش هم زبانزد دوستان بود. گاهی فانوس را با خود به داخل همان قبر می برد و نورش را آن‌قدر کم می کرد که بتواند دعا بخواند.»

عملیات مرصاد به روایت زنده یاد سردار عبدالرضا حاجی علیانی از فرماندهان دفاع مقدس استان کرمانشاه

پذیرش قطعنامه 598 موجب ضعف رزمی رزمنده ها شد و انگیزه ی اولی را که برای پیروزی بجنگد و تا شهادت پیش رود را نداشت.

طالوت در اسارت - خاطرات شهید حاج حمدالله دکامی به روایت حاج محمد علی حدادی

شهید دکامی می گفت: هر کس که تشنه باشد، به آب می رسد حمد الله تشنه ای بود که خدا سیرابش کرد و آنقدر رفت تا به مقصد رسید او در اسارت نیزجلسه ی قرآن را برگزار می کرد.
خاطرات شهید

خاطرات شهید گروهبان دوم ابراهیم عسگری از زبان پدر شهید

ابراهیم عسگری، پانزدهم خرداد ۱۳۴۱، در روستای حصار از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رمضان، راننده بود و مادرش کوکب (فوت۱۳۴۳) نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان گروهبان دوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم آذر ۱۳۶۰، در بازی‌دراز توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
طراحی و تولید: ایران سامانه